۲ پاسخ

دقیقا دختر منم اینجوری با این تفاوت ک بغل هرکی میره به زور میارمش پس حتی خونه همسایه هم میره با گریه برمیگرده منم اول ناراحت بودم ولی الان برام مهم نیست چون بزرگتر میشن خوب میشن

خوب نرماله توروخیلی میبینه خسته میشه اونارم دوست داره میشناسه میخواد پیششون باشه یکم بزرگتربشه درس میشه

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۶ ماهگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم
مامان لیموشیرین🍋👼 مامان لیموشیرین🍋👼 ۱ سالگی
سلام
خانما میگم کمکی تو بچه داری واقعا نعمت بزرگی باید باشه
من که از وقتی پسرم‌بدنیا اومده حتی یک ساعتم هیشکی نگرفته،اگه بگم کجاها و برای چکاری حتی بچمم بغلم بوده برام گریه میکنید😢برا همین خیلیییی زیاد خستم،،بیخوابم،،تنهام،،اصلا به ندرت میسه دراز بکشم و استراحت کنم برای همین کمرم بشدت درده،،چون کارشوهرم یجوریه بعضی شبام نیست خونه حتی
بخاطر عمین شبانه روزی سرپام و بجز بدنم ذهنم و مغزم بشدت کم آورده گاهی سر بچم داد میزنم ولی بعدش که عذاب وجدان میگیریم و یاد تنهاییم و اینام‌میوفتم میشینم به گریه انقد که خودمو ملامت کردم و سرزنش کردم حد نداره اما گاهی وسط گریه هام‌حق میدم به خودم که تو این شرایطی که من هستم سنگم‌بود باز صداش در میومد من که دیگه آدمم😢
نمیدونم چیکار کنم ولی اینو‌میدونم اینجوری پیش بره بچم یه مادر افسرده و پرخاشگر و عصبی داره که شاید ازش خوشش نیاد و بیشتر به پدری که چندروز یبار میبینتش و واقعا در حق منو بچم کوتاهی زیادی میکنه و ازش راضی نیستم وابسته بشه😔