سوال های مرتبط

مامان هدیهء خدا مامان هدیهء خدا ۱۳ ماهگی
سلام مامانا
اومدم تجربه مهد گذاشتن دخترمو بگم شاید بدرد کسی بخوره

۱-
ببینید هربچه ای یه روحیات و اخلاقی داره و توی محیط و شرایط خانوادگی خاص و متناسب با زندگی شما تا الان رشد کرده.
دختر من انگار فقط منو باباشو دیده بود. براهمین کسی دیگه چون دوروبرش نبود یه مقدار براش سخت بود که بغل کسی دیگه بره مثلا یا ازاین موارد مشکلات.
براهمین تقریبا از دوماه قبلش دنبال مهد گشتیم تاپیداکردیم و صحبت هم کردیم که از یک ماه جلوتر از شروع به کارم بچه رو ببرم تا کم کم با اون محیط آشنا بشه و اضطراب جداییش کم بشه.و خودمو کامل دراختیار دختر و مهد گذاشتم.گفتم این مدت صبح ها بیکار و کامل خدمت دخترم.
خب اولاش خییییلی سخت بود.حتی از روی پام پایین نمیومد اونجا بشینه.(بچه ای نبود و نیست که بغلی باشه ها)کلا چون کسیو جز منو باباشو نمیخواست براهمین سخت بود.
خودمم مینشستم توی اتاقشون و اولا که کلا بغل خودم.بعد روزمین منم چسبیده بهش، اما همش بهم نگاه میکرد ببینه هستم یا نه.بعد یه کم مثلا با یه متر فاصله،بعد فاصله بیشتر،بعد ترسش کمتر شد کمتر به پشت سرش نگاه میکرد یه جوریکه انگار خیالش راحته که من هستم،بعد مثلا یه بار قرار شد شیر درست کنم خاله مهد بده دهنش بخوره که اینم خودش چالشی بود.بعد خوابش که بیشترین چیزی بود که ناراحتم کرد باخودم گفتم دنیا و کار ارزش نداره که بچم اینقدر اذیت شه،اما خب چه میشه کرد(بخاطر دلایل خانوادگی میرم بیشتر).خلاصه وقت خوابش ، چون هم توی محیط جدید بود هم آدمای جدید هم مثل خونه آروم نبود هم جای خواب خودش نبود هم دماش باخونه فرق میکرد و … و خیییییلی گریه کرد که الهی بمیرم بچم اونروز چقدر اذیت شد تا خواب رفت.
مامان وانیا کوچولو😍🇮🇷🌺🇦🇫 مامان وانیا کوچولو😍🇮🇷🌺🇦🇫 ۱۰ ماهگی
مامان سلینا مامان سلینا ۱۶ ماهگی