سلام مامانا
اومدم تجربه مهد گذاشتن دخترمو بگم شاید بدرد کسی بخوره

۱-
ببینید هربچه ای یه روحیات و اخلاقی داره و توی محیط و شرایط خانوادگی خاص و متناسب با زندگی شما تا الان رشد کرده.
دختر من انگار فقط منو باباشو دیده بود. براهمین کسی دیگه چون دوروبرش نبود یه مقدار براش سخت بود که بغل کسی دیگه بره مثلا یا ازاین موارد مشکلات.
براهمین تقریبا از دوماه قبلش دنبال مهد گشتیم تاپیداکردیم و صحبت هم کردیم که از یک ماه جلوتر از شروع به کارم بچه رو ببرم تا کم کم با اون محیط آشنا بشه و اضطراب جداییش کم بشه.و خودمو کامل دراختیار دختر و مهد گذاشتم.گفتم این مدت صبح ها بیکار و کامل خدمت دخترم.
خب اولاش خییییلی سخت بود.حتی از روی پام پایین نمیومد اونجا بشینه.(بچه ای نبود و نیست که بغلی باشه ها)کلا چون کسیو جز منو باباشو نمیخواست براهمین سخت بود.
خودمم مینشستم توی اتاقشون و اولا که کلا بغل خودم.بعد روزمین منم چسبیده بهش، اما همش بهم نگاه میکرد ببینه هستم یا نه.بعد یه کم مثلا با یه متر فاصله،بعد فاصله بیشتر،بعد ترسش کمتر شد کمتر به پشت سرش نگاه میکرد یه جوریکه انگار خیالش راحته که من هستم،بعد مثلا یه بار قرار شد شیر درست کنم خاله مهد بده دهنش بخوره که اینم خودش چالشی بود.بعد خوابش که بیشترین چیزی بود که ناراحتم کرد باخودم گفتم دنیا و کار ارزش نداره که بچم اینقدر اذیت شه،اما خب چه میشه کرد(بخاطر دلایل خانوادگی میرم بیشتر).خلاصه وقت خوابش ، چون هم توی محیط جدید بود هم آدمای جدید هم مثل خونه آروم نبود هم جای خواب خودش نبود هم دماش باخونه فرق میکرد و … و خیییییلی گریه کرد که الهی بمیرم بچم اونروز چقدر اذیت شد تا خواب رفت.

تصویر
۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان هدیهء خدا مامان هدیهء خدا ۱۲ ماهگی
تجربه مهد ۲

خلاصه کم کم مثلا میرفتم داخل سرگرم میشد یه ساعت بعد میومدم بیرون مینشستم.اما مثلا گفتن یه اسباب بازی هم که دوست داره ببرم همراهم که یه وقت نیاز شد با اون یه کم حالش بهتر شه.بعد کم کم سعی کردیم دیگه دم در تحویلش بدم اما خودم باشم و تایم ها هم از کم شروع کردم تا ۳ و ۴ ساعت که خسته نشه و خلاصه خداروشکر عادت کرد.
و خیلی توی خیلی از رفتاراش تاثیر داشت مهد و واقعا راضی ام خداروشکر.
به خانم های شاغل توصیه میکنم حتما حتما حتما حداقل از یکماه قبل ببریدش که بچه اذیت نشه،ممکنه بعضی از مهد ها به هزاردلیل(مثلا محیط آلوده میشه،یا اوناهم بهانه مادراشونو میگیرن و … زیربار نرن اما شما حتما به همین روش من پیش برید هرجا بردید و نذارید اونا یه دفعه بچه رو جدا کنن ازتون که ممکنه توی روحیه اش تاثیر بد بذاره.
از یه نظر دیگه هم چون خودم میرفتم داخل اخلاق و رفتار خاله رو میدیدم(هرچند ممکنه درصدی درحضور من اونجور بوده باشه)اما بازم یه کم خیالم راحتتره الان.

یه سری نکات ریزهم مثلا یه دودست لباس اضافه و یه خشک کن و پماد سوختگی اونجا بذارید برامواقع خاص . پوشک و شیرخشک هم باید برا اونجا ببرید بذارید هرزمان تموم شد شارژ کنید.ظرف حمل غذا داخل استیل چندجایی و سایز متوسط گرفتم که هم میوه بذارم هم غذا و استیل که بتونن روی کتری یا سماور گرم کنن.حالا یه مهدی ممکنه ماکروویو داشته باشه اما بنظرم بازم احتیاط کنید همون با بخار گرم شه غذاشون ریسکش کمتره.
قاشق و آب سرد و گرم هم که هرروزصبح میفرستم.
یه پلاستیک فریزری و دستمال توالت رولی و دستمال کاغذی و زیرانداز تعویض هم که دائمی برا اونجا باید میدادیم روز اول.
مامان جانان مامان جانان ۱۲ ماهگی
خانوما دیشب مطب دکتر بودم همونطور که نشسته بودم تا نوبتم بشه برم داخل یه خانواده ایم کنارم نشسته بودن یه اقا و یه خانم و یه دختر بچه ۴ ۵ ساله که از قضا خیلیم شیطون بود گیر داده بود میخواست بره سوار اسانسور بشه کلی گریه و جیغ و هربار که اسانسور باز میشد میپرید داخلش
مامانا که کلا نشسته بود و کار نداشت باباهه میدویید دنبالش و بهش میگفت میزنمتا آنا انقد جیغ نزن ولی باز بیشتر جیغ میزد و گریه میکرد
یه چندتا پیرزن هم نشسته بود از اون غرغروها و بی اعصابا اونا هم کلی اون بچرو دعوا میکردن با یه لحن خیلی بدی
انقد این بچه گریه کرد که باورتون نمیشه اخر سر دیگه خودش اروم شد و رفت با یه بچه دیگه بازی کردن
به قدری از بیخیالی مامانه و باباهه کفری شدم که میخواستم پاشم جفتشونو بزنم
یلحظه خودمو گذاشتم جای اونا گفتم اگه جانان همچین کاری کرد من چه واکنشی نشون میدادم
من میبردمش داخل اسانسور و هرچند بار که میخواست با هم سوار میشدیم تا سیر بشه و بیخیالش بشه
همسرم گفت اگه من جای باباهه بودم کلا بچمو ورمیداشتم و میزدم بیرون از اون محیط
حالا شما اگه بودین چیکار میکردین ؟؟
مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۱۱ ماهگی
نمیدونم چند نفر این تاپیک منو میبینن ولی من وظیفه‌ خودم میدونم بگم و شما هم اگر دیدید کسی این مشکل رو داره حتما این تجربه منو باهاشون به اشتراک بزارید
بعضی دوستان میدونن که پسر من وقتی به دنیا اومد هر دو بیضه اش توی کیسه نیومده بود و دکتر تا شش ماهگی بهش وقت داد که خودشون بیان پایین اما وقتی شش ماهگی رفتیم بیضه راست تا کنار کیسه اومده بود و بیضه چپ کلا توی شکم بود.
برای این مشکل نیاز به جراحی داشت اما اون بیضه ای که توی شکم بود کار رو سخت تر میکرد و امکان داشت جراحی دو مرحله ای بشه اما وقتی دو تا بیضه توی کانال باشن جراحی راحت تره و تقریبا جزو جراحی های سرپایی حساب میشه.
خلاصه دکتر به خاطر اون بیضه ای که توی شکم بود آمپول هورمونی hcg تجویز کرد که کلا ۲۰ درصد امکان تاثیر داره و عوارض خاص خودش مثل بلوغ زودرس و... به همراه داشت. این آمپول بیشتر به خاطر بیضه سمت چپ بود که بیاد توی کانال و کار رو راحتتر کنه. من و همسرم کلی مطالعه کردیم که و دیدیم از نظر طب سنتی روغن خولنجان موثره. من هر شب این روغن رو تا چهل شب استفاده کردم و بعد از اون از گرده نخل توی غذا یا فرنی های پسرم استفاده کرد و آمپول رو پشت گوش انداختم چون از این آمپول خیلی بیشتر از جراحی میترسیدم.
خلاصه هفته پیش رفتیم دکتر و بعد از سونو متوجه شدیم این بیضه هم توی کانال اومده😍 و خداروشکر دیگه احتیاجی به آمپول نیست.
اگر دیدید مادری با این مشکل بچه اش درگیره حتمااااا این موضوع رو بهش بگید که قبل از هر چیزی این روغن و گرده نخل رو (اصل باشه) استفاده کنند بعد آمپول تزریق کنند💖