سلام مامانا میخولستم یه تجربه باهاتون به اشتراک بزارم
من نهال رو از ۶ ماهگی یاد دادم مستقل بخوابه(البته به خیال خودم) دیگه میزاشتم توی تختش پتوشو میکشید رو سرش با پستونک میخوابید تا اینکه رفتیم خونه مادرشوهرم اینا که شهر دیگه هستن کلی مکافات و سختی که جای جدید خوابید بعد دو روز دوباره چند روز بعدشم از اون ور رفتیم خونه مامانم اینا که باز شهر دیگن اونجا که خییلی اذیت شد و همه گفتن این دیگه چه استقلالی بود که اینقد وابسته هست ی شبم با دوستامون رفتیم باغ یکی دوستام دحتر ۲ ساله داشت که هنوزروی پا میخوابوندش خلاصه شب درعرض نیم ساعت دخترش رو پاش خوابید و گذاشت بخوابه و من و نهالرو باباش تا صب بیدار بودیم هیچی دیگه کلا کسی نخوابید بعد فهمیدم واقعا به این نمیگن مستقل خوبیدن اینم یه جور وابستگی به تخت خوابشه که بدر از روی پا و بغل خوابوندنه بعد از اون هر سری یه جا میزاشتم بخوابه یبار روی تخت خودش یه بار توی حال یه بار روی تخت خودمون خیلی هم این روند طول کشید ولی خب خداروشکر الان یه ماهه که اکی هست و همه جا میخوابه خواستم بگم اگر توی این مرحله هستید اصلا این اشتباه منو نکنید که فقط یه جا بخوابونید اینم یه جور وابستگیه

تصویر
۷ پاسخ

خودشون میرسن به مرحله مستقل بودن من پسرم الان هر جا خابش گرقت میخابه فرقی نداره براش

پسرمنم از اول مستقل بارش اوردم گلم خودش میخوابه ❤️❤️

اره من برا بچه اولم اینجوری شدم .الانم میگن محیط خابو اماده کن بزار تو تختش برقارو خاموش کن فلان کن. بنظر من اشتباهه بچه باید همه جوره بخابه با صدای بلند تی وی وسط پذیرایی روی فرش .یبار تو تخت یبار رو پا .یبار توماشین

الهی چه ناز خوابیده🥹❤️

ممنون از تجربه مفیدت 💯✨

خوشبحالت این مرحله رو رد کردی، من فعلا توش گیرم، تازه بدتر هم شده قبلا ۶ ساعت بدون شیر میخوابید،الان متاسفانه برنامه شیر هم بهم ریخت یک ساعت یکبار جیغ گریه که شیر میخوام، کلا دوهفتس خواب ندارم شبیه معتادا چشمام گود و کبوده

چقدم غلط املایی دارم 🙃

سوال های مرتبط

مامان کنجد مامان کنجد ۱۰ ماهگی
سلام دوستای عزیزم میگم کیا اتاق بچه ها رو جدا کردن کیا نه؟
من از اول دوست داشتم اتاق دخترم رو زود جدا کنم از چهارماه و نیمگی رفتیم توی اتاق دخترم میخواستم دیگه تا قبل شش ماه کامل جدا بشیم
ولی تا الان که هشت ماه و ده روزشه هنوز موندگار بودیم اونجا😬🤭
هر بار که میخواستیم برگردیم اتاق خودمون یه مشکلی پیش میومد
البته دخترم روی تخت خودش میخوابید و ما هم روی زمین
دیشب دل رو به دریا زدیم و بالاخره رفتیم اتاق خودمون
تا صبح دخترم چهار بار گریه کرد و بیدار شد که رفتیم سراغش و البته همسرم از ساعت سه دیگه توی اتاق دخترم خوابید
دخترم شیرخشک میخوره و تقریبا دیگه شبها هم شیر نمیخوره ولی خیلی توی خواب تکون میخوره و بیدار میشه
ما که توی اتاقش بودیم من با هر تکونش بیدار میشدم و میرفتم پستونک بهش میدادم یا جاشو درست میکردم و دوباره میخوابید و گریه نمیکرد
ولی دیشب که پیشش نبودیم هربار گریه کرد
من خودم با وجود اینکه چهار بار بیدار شدم و رفتم بالای سرش ولی بازم حس میکنم کیفیت خواب خودم بهتر بوده
ولی نگران دخترم هستم و نمیدونم برگردیم توی اتاقش یا نه
ممنون میشم راهنمایی کنین
شما چیکار کردین با این قضیه
مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
واقعا هیچی به اندازه ی بچه داری و کلا تا کردن با بچه ی کوچیک حوصله و صبوری نمیخواد جدی میگم
من الان تقریبا دو هفته ست از شدت خستگی دارم له میشم
قبلشم بود ولی نه به اندازه الان
قبلنا ادم صبوری نبودم زیاد
درمقابل گرسنگی زود کم میاوردم سردردمم میومد سراغم
ولی الان باورم نمیشه این منم
ساعت ها گرسنگی و نخوابیدنم فقط تهش میرسه به یه ژلوفن و یه لقمه غذای سرپایی
من واقعا توی این هشت ماه و اندی که گذشته یه ادم دیگه شدم
خیلی چیزا رو از دست دادم مثل یه سری از روابط و دوستام که بخاطر
شرایطم دیگه بهم پیشنهاد رفتو امد نمیدن که خب منطقیه
من نمیتونم هر جا و هرموقع برم بیرون باهاشون
خیییلی از ازادیای قبلیم
اندام قبلیم
زندگی ارومی که داشتم
و سه تا از دندونام که توی بارداری و یک ماه شیردهی کامل شکست و خالی شد
و موهام!
تعداد زیادی ازموهای سرم قشنگ سفید شده این مدت
تو اینه هر روز نگاشون میکنم
دلمم نمیخواد رنگشون کنم!
هم قشنگه هم غمگین
امروز و این چند روز اخیر ایرمان به معنای وااااقعی منو روانی کرده
فقط غر میزنه
نصف شب با گریه بیدار میشه
کم اوردم واقعا
امروز دو ساعت تمام از خستگی چشماشو میمالید و غر میزد و گریه ولی تا میخوابوندم رو دستم به عادت همیشگی بخوابه میخواست بلند شه
بلندش میکردم میزاشتم زمین گریههههه
شیر دادم پوشک عوض کردم درا رو باز گزاشتم خونه خنک باشه
کل خونه رو راه رفتم تا بخوابه بی فایده بود😓😭
فقط به خودم میگفتم اروم باش الان که بخوابه همه چیز درست میشه
انقد کلافه شدم چندتا ضربه زدم به پیشونیم از سردرد فقط اشک ریختم
نمیدونم حسمو بهش منتقل کردم? لعنت به من واقعا از خودم ناراحتم
حس بدی دارم
همیشه سعی کردم هیچ ری اکشن بدی ندم بهش
هیچی
امروز خسسسته بودم
و هستم...
مامان آقا علی مامان آقا علی ۱۱ ماهگی
خدایی یه مسئله ای ذهنم رودرگیر کرده...
مگه همه ی ما پیش مامان باباهامون نخوابیدیم تا چند وقت
غذا نذاشتن دهنمون
چمیدونم پیش پیش لالامون نکردن بخوابوننمون
چرا این روزا همه جا پر شده از این حرفای جدید
خواب مستقل غذای مستقل اتاق جدا و فلان
خدایی بیخیال شید
بچه داری هم روی اصولش باشه اینقدرم سخت نیست
بچه ای که نا ارومه با این تنش و استرس اروم میشه؟
نه شب نمیخوابه باید بهش خواب مستقل یاد بدم و فلان
این چیزا رو کسایی که ازش پول میخورن باب کردن تا چهاتا دوره به من و شما قالب کنن
اینقدر روان خودتون و نوزادی بچتون و پای این حرف ها حروم نکنید
مگه بچه چقدر بچه اس
چقدر تو بغلت جا میشه
چقد میتونی با عشق غذا بدی بهش
از یه جایی که ببینی اون دیگه برای انجام کارهاش بهت نیاز نداره متوجه میشی ای بابا چرا این همه سخت گرفتم
مگه بارداری با اون همه سختیش نگذشته
زایمان با اون همه دردش نگذشته
ماه های اول با اون همه شب بیداریش نگذشته
بخدا چشم رو هم بذارید بچه شده ده سال همه کارهاشم خودش میکنه
مهم تربیته مهم اموزش تو سن خودشه
نه بیای بچه شش ماهه رو بذاری یه اتاق دیگه خودت یه اتاق دیگه بخوابی
یا چمیدونم اون همه تنش رو به بچه بدی که الا و بلا مستقل بخواب
تو منبع ارمشش مادر عزیز همونطور که اون برات منبع ارامشه...

والا بخدا دست بردارید از این فاز روشن فکری و مدرنیته ی زود هنگام برای بچه ی شش ماهتون
وای چقدر حرف زدم🤣
حرصم میگیره ولی بخدا که چرا اینقدر همه چی رو زود باور میکنن بعضی ها
نمیدونن دارن سعی میکنن که تورو یه مادری جلوه بدن که هیچی بلد نیستی از بچه داری و از قبلش سودشو ببرن فقط

نظرتون چیه مامانا...!!؟؟
مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۱۲ ماهگی
نمیدونم چند نفر این تاپیک منو میبینن ولی من وظیفه‌ خودم میدونم بگم و شما هم اگر دیدید کسی این مشکل رو داره حتما این تجربه منو باهاشون به اشتراک بزارید
بعضی دوستان میدونن که پسر من وقتی به دنیا اومد هر دو بیضه اش توی کیسه نیومده بود و دکتر تا شش ماهگی بهش وقت داد که خودشون بیان پایین اما وقتی شش ماهگی رفتیم بیضه راست تا کنار کیسه اومده بود و بیضه چپ کلا توی شکم بود.
برای این مشکل نیاز به جراحی داشت اما اون بیضه ای که توی شکم بود کار رو سخت تر میکرد و امکان داشت جراحی دو مرحله ای بشه اما وقتی دو تا بیضه توی کانال باشن جراحی راحت تره و تقریبا جزو جراحی های سرپایی حساب میشه.
خلاصه دکتر به خاطر اون بیضه ای که توی شکم بود آمپول هورمونی hcg تجویز کرد که کلا ۲۰ درصد امکان تاثیر داره و عوارض خاص خودش مثل بلوغ زودرس و... به همراه داشت. این آمپول بیشتر به خاطر بیضه سمت چپ بود که بیاد توی کانال و کار رو راحتتر کنه. من و همسرم کلی مطالعه کردیم که و دیدیم از نظر طب سنتی روغن خولنجان موثره. من هر شب این روغن رو تا چهل شب استفاده کردم و بعد از اون از گرده نخل توی غذا یا فرنی های پسرم استفاده کرد و آمپول رو پشت گوش انداختم چون از این آمپول خیلی بیشتر از جراحی میترسیدم.
خلاصه هفته پیش رفتیم دکتر و بعد از سونو متوجه شدیم این بیضه هم توی کانال اومده😍 و خداروشکر دیگه احتیاجی به آمپول نیست.
اگر دیدید مادری با این مشکل بچه اش درگیره حتمااااا این موضوع رو بهش بگید که قبل از هر چیزی این روغن و گرده نخل رو (اصل باشه) استفاده کنند بعد آمپول تزریق کنند💖
مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
شام خوردن من این روزا این شکلیه که شب وقتی همسرم میاد خونه من اکثر وقتا دیگه انقد خسته و نابودم که فکر شامو نکردم😅
هرچی بشه میخوریم دیگه
یه وقتا هم غذای بیرون
ساعت که میشه نزدیکای ده و نیم ایرمان کم کم چشماشو میماله و این یعنی وقت خوابه! و منم که دیگه از شیش عصر تا اون موقع مشغولش کردم که نخوابه اون موقع به مرحله ی رد دادن رسیدم و امادش میکنم واسه خواب و میبرمش تو اتاق. همسرمم هرچی قراره بخوریم اماده میکنه خودش میخوره وقتی پسرمون خوابید غذای منو میاره تو تخت تو تاریکی با صدای یواااش میخورم😂
امشبم انقد دیگه جفتمون خسته و داغون بودیم که تنها گزینه ی روی میز کنسرو ماهی لوبیا بود🤣
جاتون سبز الان دارم شام میخورم تو تاریکی
ولی بعد از یه روز پر مشغله که دو بارم مجبور شدم برم بیرون کارت عابر بانکمم گم کردم انقد که حواس پرت شدم و مچ پاهام از راه رفتن زیاد داره گز گز میکنه و بلخره پسر جانم خوابید این لقمه غذای یخ کرده و ساده مزه ی بهشت میده برام
و خب بعدشم باید مجدد خودمو بزنم تو شارژ که تا صبح خودمو بازسازی کنم و تمام چیزایی که امروز بخاطرشون گریه کردمو فراموش کنم

فردا یه روز تازست
خونه یه مامان الزاما پر انرژی که نه ولی حداقل یه مامان خوب میخواد
امیدوارم که بتونم
امیدوارم که فردا روز بهتری باشه
🌗❤️