۶ پاسخ

والا بچهای الان ازبس بچه ندیدن چ توخونه بودند همشون غریبه میبینند انگار ادم ندیدن منم پسرمدغریبه میبینه قایم میشه

زیاد ببرش پارک تو خونه هم مدام براش قصه تعریف کن از بازی با بچه ها از خرگوش کوچولویی که میرفت پارک دوست پیدا می‌کرد و کلی بهش خوش میگذشت و ... ببین قصه تعریف کردن خیلی تاثیر داره من خیلی از رفتارای دخترمو با قصه تعریف کردن دارم درست میکنم اگه فامیلی همسایه ای بچه کوچیک داره ازش بخواه گاهی اوقات بیاد با بچت بازی کنه فقط خودت میتونی بهش کمک کنی تا ترسش از بین بره

منم دانشجوام مجبورم دخترمو ببرم مهد دخترم ۹ماهشه
مهدکودک vipهم بردم اما واقعا مربی و کمک مربی کافی واسه بچها نداشتن
خیلی سختمه بچمو بزارم مهد از طرفی هم حیفم میاد سال آخری درسمو بزارم کنار🥲🥲🫠😭

اولش ببرش کلاس های رایگان دخترمنم روز اول هی اومد بیرون از کلاس روز دوم نیم ساعت آخر اومد بیرون وروز سوم ۱۰دقیقه آخر کلاس رایگان دلم نمیسوزه معلمشون خیلی مهربون وخوش برخورده گفت عیب نداره بیارش بزار عادت کنه میخاد مدرسه ومهدبره بمونه

کجای اصفهانی

باید زیاد ببری پارک تا کم کم آشنا بشه.دخترمنم همین بود.حق دارن ازبس تو خونه تنها موندن

سوال های مرتبط

مامان آلا جون مامان آلا جون ۴ سالگی
چند روز پیش یه چیزی با چشمام دیدم که خیلیییییی ترسیدم حالم بد شد واقعا دلم میخواست کاش دنیایی وجود نداشت، دلم نمیخواد انرژی منفی بدم ولی نمیتونم تو دلم نگهش دارم
دخترمو بردم پارک بانوان که امنیت بیشتری داشته باشه، مشغول بازی بودیم که دیدم دو تا دختر حدودا ۱۶ ، ۱۷ ساله انگار که هم سنم نبودن وارد پارک شدن و حرکاتشون طبیعی نبود از کارمون رد شدن و رفتن انتهای پارک که یه مربی ایروبیک کلاسشو اونجا داشت برگزار میکرد و شلوغم بود، بازی آلا که تموم شد گفت مامان بریم انتهای پارک اونا که دارن میرقصنو ببینم مام رفتیم موقع برگشتن دیدم همون دوتادختر رفتن پشت دستشویی و دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو لمس میکنن، واقعا حالم بد بدترش این بود منو دیدن و به کارشون ادامه دادن😣 خیلی ترسیدم و دو روز تنم میلرزید، آلا یه لحظه دیدشون و متوجه وحشت من شد گفت چیکار میکنن مامان چرا نمیذاری ببینم مگه چیه؟ اون لحظه نمیدونستم چی بهش بگم فقط دورش کردم و گفتم اونجا سرویس بهداشتیه مامان آلودست نباید بریم اونطرف، شما بودین چیکار میکردین؟