مامانا می‌خوام یکم باهاتون درد دل کنم 🥺
نمی‌دونم زود رنج شدم زیادی حساس شدم واقعا نمی‌دونم
من از چهل روزگیم ک تموم شد رفتم سرکار بچه رو گذاشتم پیش مادرشوهرم ساعت کاریمم چهار پنج ساعته غروبه
بچه تا دوماهگی ام شیر منو میخورد بعد ک رفتم سرکار دیگه نگرفت
بچم از دوربری هاشو شناخته بمن اصلا توجهی نداره با مادر شوهر پدرشوهرم حتی شوهرم انقد میگه می‌خنده بازی می‌کنه من حرف میزنم اصلا منو نگا نمیکنه بنظرتون بخاطر سرکار ک میرم حس میکنم بچم دو مهره شده اونا هم همش بغلش میکنن بازی میکنن نوه اولشونه
دلم میخواد دیگه سرکار نرم با شوهرم حرف زدم ناراحت شد نمی‌دونم چیکار کنم بخدا 😔
حس مادرانه چ حس بدیه حس میکنم بچم منو اصلا نمی‌بینه وقتایی کرتو خونه هستم ک فقط به کارای خونه میرسم غروبم ک تاشب منو نمی‌بینه
توروخدا کمکم کنین اصلا کسی بوده بچش اینجوری باشه درس بشه ؟

نمیشه نرفت سر کار من از روز ۱۲ دارم میرم سر کار

بنظرم یه مدت نرو سرکار کنار بچه ت باش
از طریق کسی که شوهرت قبولش داره وارد شو

وای نرو سر کار توروخدا
من جای تو روانی شدم شنیدم

والا خیلی زود تنهاش گذاشتی ضربه بزرگی به بچه است چه دلیلی داره برید سر کار همه جا شش ماه الی نه ماه مادر مرخصی زایمان داره با حقوق این یعنی دنیا میدونه نیاز بچه به مادر چقدره تو این دوران فردا نمیتونی ضربه ای که به بچه میخوره رو جمعش کنی بذار هرکی ناراحت میشه بشه

عزیزم تا ۶ماهگی کاش به بچت برسی بعدش ک غذا خور شد برو سرکار اینجوری بچه از سرد نمیشه

آره دیگه

کارت چیه؟
حق داری من کارم تو خونس تریکوبافی انجام میدم اگ دودقیقه قافل شم عذاب وجدان میگیرم