۱۴ پاسخ

اکه انقدر خجالتی هستی نباید پزشکتو مرد انتخاب میکردی ولی همین که اینجا نوشتی رو به دکترت بگو حرف بدی نیست که

اگه سخته توی کاغذ بنویس بده بهش

دکتر عزیزم حتما بهش بگو چون مشکل جدی و تو زندگی تاثیر گذاره اگر هم نمیتونی حتما عوضش کن و با خانم وقت بگیر

منم این مشکلو دارم دیر ارضا میشم خیلیهم سرد شوهرم زود انزالی شدید باید چه دکتری برم شوهرم رفته ولی درمان نمیشه اون من بخوام برم پیش چه کسی برم

وقتی رفتی پیش دکترت بگو آقای دکتر من میخواستم بدونم داروهایی که بهم دادین روی هورمون هام اثر داره هرجوابی داد بگو آخه من از لحاظ جنسی مشکل پیدا کردم خواستم بدونم بخاطر این داروهاس یا نه بعد اگه پرسید بگو که مشکلت چیه اگه نپرسه هم دیگه حداقل بهش فهموندی

سلام عزیز، یه راهش اینه که با همسرت بری، یه راهش اینه که به منشیشون زودتر بگی بره بگه قبل از اینکه برید داخل ، یکی هم اینکه در لفافه بالاخره حرفتو بزن از الان یه جمله آماده کن که تکرار و تمرین کنی اونجا دیگه خجالت نکشی مثلا بگید اقای دکتر من در ارتباط با همسرم سرد بودم داروهارو که خوردم اوضاع بدتر هم شده خودش متوجه میشه دیگه. جمله ای انتخاب کنید که روتون بشه بگید مفهومم برسونه،

سلام گلم منم قبلاً خیلی خوب بودم از نظر رابطه اما چند ماه فلوکسیتن20 خوردم خیلی سرد شدم یعنی بیش از اندازه پرسیدم گفتن که کلاً دارو‌های ضد افسردگی میل جنسی رو کاهش میده

چرا من حس میکنم دیر انزالی خانوما و زود انزالیه مردا تاثیر همین گوشیه هوشمنده توی دستمونه؟

یکی دوستام اینجوریه مشاور رفته بهش گفته همسرش باید براش ببخشید اینو میگم براش خوب بخوره تا ارضا نشده ولش نکنه

یعنی حتی از کارهایی که دوست داشتی انجام میداد بازم دیر ارضا میشی

بهش بگو اصلا خجالت نکش اگرواکنشش درحد دکتروبیمارنیست ازش شکایت کن وعوضش کن که من فکرنمیکنم دکتر اینشکلی باشه اونم روانپزشک

عزیز دارو که تجویز کرده حتما بر پایه هورمون بوده بهش بگی راحت عوضش می‌کنه

به شوهرت بگو باهاش حرف بزنه

مرد باشه چه عیبی داره بهش بگو

سوال های مرتبط

مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
سلام مامانا اومدم یه دردودلی کنم اگه دوست داشتید بخونید چون کمی طولانیه
بقیشو پایین مینویسم.
لطفأ اگه خواستید جواب بدید خودتونو جای من بزارید بعد راهنمایی کنید؛
دختر من 3سالو چهارماهشه من آبان ماه شروع کردم به ترک پوشک،قبلش من کارگاه ترک پوشک از طریق اینستگرام شرکت کردم اما پایبندش نشدم چون میگفت بچه با پوشک اوایل بزارید توی لگن بشینه کارشو کنه دختر من فقط ایستاده توی پوشک پی پی میکرد و به هیچ طریقی راضی نمیشد بشینه روی لگن پی پی کنه چ با پوشک چ بدون پوشک.. که خداروشکر با پاقدم مامانم و به اصرار اون بعداز 7ماه از ترک پوشکش دیگه معجزه شد نشست بدون‌ پوشک توی لگن پی پی کرد,توی این 8ماه خب خطا داره اوایل کم غصه میخوردم چون اولاش بود و درک داشتم،توی این مدت من شب تا صبح پوشکش میکنم و شاید هفته ای یکبار تا صبح پوشکش خشکه تا به الان. میگفتید پوشک نکن تا صبح خب تشنش میشه باید آب بدم و اینکه تا صبحم ببرمش wc خب جیغ گریه میدونم با جیغ جیش میکنه برای همین پوشک میکنم.
اینم بگم من از همون ابتدا نجسی کثیفی نمیکردم چون خودتونم میدونید بچه در حال پوشک نه فرش تمیز داری نه زندگی خیلی تمیز..هر مادری عاشق تمیزیه اما خب چاره ای نداریم
خب گذشت و گذشت و صبر من تمام شد به جایی میرسه که اگر جیش کنه انگار دارن منو فحش میدن کنترل خشم دیگه در من نیست داد میزنم.
وقتی جیش میکنه توی خودش دنیا رو سر من خراب میشه دیگه کنترل خودمو از دست میدم
هر روز خطا داره کنترل جیش نداره 8ماه شده ...
میای گهواره یکی میگه بچم حرف نمیزنه دعا کنید حرف بزنه یکی دیگه میگه بچم مریضه یکی دیگه میگه بچم فضوله
این یکی هم مثل من..
من دارم‌ پیر میشم چند روز پیش سینه سمت چپم تیر میکشید از حرص..
مامان دلسا😍 مامان دلسا😍 ۳ سالگی
سلام خانما
من یه هم دانشگاهی دارم یه پسر داره که یه سال و نیم از دختر من بزرگتره. باهم یه جا مهد میرن. ما رابطمون در حد سلام علیک بیرون و اشنایی معمولیه
چند وقت پیش مهدشون تولد بود. دختر من ژله خیلی دوست داره. یدونه خورد. من دم در منتظر بودم. وقتی اومد بریم لج کرد باز میخوام گفتم بریم خونه درست کنیم. گفت نه و رفت تو به مربیشون و مامان دوستش گفت به من یکی دبگه بدید و گرفت و اونم خورد. بعد اون روز دوستم رو به دختر خالش که اونم هم دانشگاهیمه و برادرزادش اونجا میاد کرد و با خنده گفت بچه های ما حقشونم بخورن تو سرشونم بزنن صد سال دیگه نمیرن اینکارو کنن. این اینده یه چی میشه. با یه حالت کنایه گفت. من چیزی نگفتم
امروز که رفتم دنبال دخترم اونم اومده بود دنبال پسرش. اول بچه اون اومد سر یه مساله لج کرد و شروع کرد غر زدن و پا کوبیدن. بعد دختر من اومد و اونو دید الکی لج کرد و هی اینور اونور دوید. این یهو رو به بچش کرد و گفت بیا بریم مامان این صحنه هارو نگاه نکن یاد میگیری. در حالی که بچه خودش با اینکه ۱سال و نیم بزرگتره بدتر میکرد. اومدم یه چیزی بگم که رفت
دختر من از نظر قد و هیکل از پسر اون بلندتره. از نظر حرف زدن و حقشو گرفتنم مطمئنم بهتره. هوشی و تمرکزی هم با اینکه دخترم کوچیکتره اما قد اون بلده. فقط یه سری مهارت ها رو شاید اون جلوتر باشه
حالا به نظر شما هدف خاصی داشته؟ چیزی بگم یا بیخیال شم؟
مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
یه دختر بچه تقریبا ۵ ساله ماشین اسباب بازی که مال خودش نبود به دخترم نمی‌داد میگفت میخوام بازی کنم نمیدم نکن دست نزن
هِی ماشین رو می چرخوند دورتر که دخترم دست نزنه دخترم هِی می‌رفت سمتش،من این صحنه رو می دیدم هیچی نمیگفتم چون میخواستم دخترم خودش حرف بزنه و یه جورایی دفاع کنه از خودش،در آخر دخترم آروم بهش گفت با من دوست میشی؟
بگما توی دلم آتیش بود
یا قبلش میخواست یه بازی شروع کنه که همون دختر بدون اینکه حرفی بزنه اومد ازش گرفت من باز هیچی نگفتم که دخترم خودش حرف بزنه که نزد
و اون روز توی پارک یه پسر بچه تقریبا ۴سال و خورده ای دست دخترمو فشار داد دخترم نگاش کرد من با ملایمت گفتم نه دستشو فشار نده
اما خب بگم مثلا کسی دست به موهاش بزنه میگه دست نزن
یا اینکه یه جز پارک جای دیگه می برمش همش میخواد بهم بچسبه،می بيني همه به بازی این میگه تو هم بیا دستمو میگیره بهم می چسبه میاد توی بغلم،من تشویقش میکنم به بازی با بقیه اما روحیه ام از درون داغون میشه یه جور ظاهر سازی میکنم جلوش،اما میام خونه غمگینم..
بنظرتون در کل کار من درسته؟
شما باشید چ عکس العملی نشون می‌دید؟
مامان بنیامین مامان بنیامین ۳ سالگی
اونشب اومد جا پهن کنه من داشتم ظرف جمع میکرد دیدم دوتا تشک انداخته رو کولش داره میاره گفتم زهرا چرا صدا نکردی بیام کمکت گفت چرا مگه چیشده گفتم برات خوب نیست گفت چمه گفتم باردای اینو که گفتم شکه شد من اونجادهم شکم بیشتر شد که باردار نیست اما بازم صبر کردم توی این مدت هروقت میگفتم سونو دادی میگفت رفتم بسته بود رفتم متصدی نبود رفتم گفت باباش فوت مرده نیست من میگفتم مگه میشه اخه اما دیگه میدونستم یه خبزی هست این وسطا گفت فشار گرفتم فشارم بالاس گفتم قرص بهت داد گفت نه، ما هم این وسط براش کلی سیمونی خریدیم چون میدونستیم باباش اینا نمیتونن بخرن من کلی لباس و حوله و پتو ماشین و اینا و یه ست کالسکه و رخت خواب براش خریدم بابام هم گفت براش کمد میخره مامانمم لباساشو خرید،اما از دیدنشون خوشحال نمیشد من ک باردار بودم یکی برام یه چیز ساده میخرید کلی ذوق میکردم،هروقت بهش میگفتم چند هفتته میگفت 3ماهمه یه بار گفتم چطور تو اصلا سن بارداریت بالا نمیره