بچه دار ک نشده بودم،شوهرم وقتایی ک نبود همش به کافه و دوست و رفیق بازی و مهمونی و مهمونی دادن و پارک و سینماو بازار ولی حالا انقدر تنهام و تفریح ندارم و فقط دنبال اینم ک بچه ها بخوابن منم بخوابم ،یا اصلا با دوتا بچه کوچیک جات هیچ جایی نیست،مامانم میگه بیا بچه هارو بزار پیشم برو به کارات برس اما روم نمیشه،خودش بابام جلوش مریض افتاده پسرو دختر منم بخواد تروخشک کنه ،منو بزرگ کرده قرار نیست بچه هامم بزرگ کنه ک،سبحان هم پوستمو کنده یکسرع توی دستشویی نمیدونم اینهمه جیش رو از کجا میاره،شبا ک یا رفلاکس سبحان یا کولیک مهلا یا شیر مهلا از ساعت پنج صبح ک رفلاکس سبحان دیگع حل میشه شیر خوردن های مهلا شروع میشه هر یک ساعت و نیم پامیشه شیر میخواد،قیافم شده عین شیشه ای ها،یه سوال قبلا قهوه ساز داشتم ولی خریت کردم فروختم،الان کسی نمیدونه چه طوری باید درست کنم؟

همینه دیگه عزیزم دوتا بچه داشتن سخته ماهم همین شرایط را داریم

درکت میکنم سخته بعضی وقت ها پشیمون میشی بعضی وقت ها پا به پای بچه گریه میکنی ولی وقتی میخنده همه سختی ها و فراموش میکنی

سخته حق داری ولی الان منم عین توام منتها یه جوردیگه الان نصف شب باید ۳باربیدارشم ساره آرشام شب ادراری وحشتناک داره اگه دیرکنم خیس کرده تمام یکسره درحال تعویض تشک لحاف،هستم😭

اگر شیرخودت و میدی اصلا قهوه نخور که بچه دیگه نمیخوابه