۱۲ پاسخ

عزیزم خدا حفظش کنه براتون😍
تولدش مبارک 😘🥳

ی شب تو‌ماشین منتظر شوهرم بودم یهو ی پراید نگه داشت دوتا بچه داشتن بچه کوچیک همسن دخترم بود بچه اول 5 سال اینا آقاهه پسررو اوورد پایین از ماشین انقد کتکش زد کتکش زد من مردم
مث اینکه بچع گوچیکه یچیزیش شده بود بخاطر خواهرش داداشرو کتک میزد باباش
مامانه ام هی میگف ولش کن بسه
یعنی من داغون شدن اون بچرو حس کردم 🥺😔 انقد حالم خراب شده بود گفتم دیگ من غلط کنم بچه بیارم خدا نیاره اون‌روزو ک ادم اینکارو کنه خیلی سخته فرق گذاشتن رعایت کردن عدالت بین بچه

وای ننههههه مبارکهههههه😍❤️🥺وای خدا ناز بود ک بچمممممممم

ای جان تولدش مبارک عزیزم🥺😍

ای جانممم تولدش و یک ساله شدنه مامان شدنت مبارککک🥹☺️🎈

به سلامتی عزیزم تولدش مبارکتون باشه خدا حفظش کنه

درخواست بده خواهر دوست شیم

تولد گندم قشنگم مبارک🥳🧿🤍

وای ببینش چه فسقلی بوده مثل نویان که با وزن ۲۹۰۰ دنیا اومد😄

تولدش پرتکرار

خدا حفظش كنه فرشته خوشكلتو

انشالله که تولد گندمت هزارن بار مبارک باشه و یچیزو‌ مادرانه از ته قلبم بگم که اگه ده تا بچه ام بیاری هرکدومو یجوری دوسش داریکه خدا یوقت قهرش نگیره خیالتون راحت من الان نه بدون دخترم میتونم زندگی کنم نه بدون پسرم هیچ فرقی باهم ندارن بچه اول باشه بچه اخر باشه یا پسر باشه یا دختر برای منکه تا الان هیچ فرقی بینشون قائل نشدمو نمیشم.و تواین دنیا میدونی که منو میشناسی فاطمه جان بخاطر بچهام دارم میجنگم🥺♥️🤲😍

ای خدا تولدش مبارک خدا بهتون ببخشه تن سالم زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه و خیرشو ببینید ❤️

سوال های مرتبط

مامان معجزه ها🍼🍼 مامان معجزه ها🍼🍼 ۱ سالگی
پارسال مثل امروز بچهام رو از nicu و بخش کودکان مرخص شدن و ما اومدیم خونه هشت صبح روز ۷ اردیبهشت بود..چه روزی بود اون روز...از خوشحالی داشتم پرواز میکردم از این حس قشنگ ک بعد از ده سال قراره دیگه با بچهام زندگی کنیم ..من و همسرم مامان و بابا شدیم ...دوهفته تو بیمارستان بودن و من هروز شش صبح اولین مامانی بودم ک میومدم پیش دکتر بچهام تا موقع معاینه پیششون باشم مثل جوجه اردک دنبال دکتر راه میرفتم ،آخییییی یادش بخیرررر...از روز دوم زایمان دیگه دلم نیومد برم خونه و با همسرم تو قسمت مهمان سرای بیمارستان شبا می‌خوابیدیم اون تو قسمت مردونه من زنونه ..صبح با عجله می‌رفتیم سمت دکتر بچها تا شب پیش بچها میموندیم هی ازاین اتاق ب اون اتاق ..بابا هروز ساعت سه تا سه و نیم فقط می‌تونستن برن پیش بچها ولی همسرم کلا پشت در اتاقشون میموند..‌من اون دوهفته واقعااا بزرگ شدم پخته شدم خیییلی عوض شدم شبا تا صبح خواب نداشتم چندروز آخر هی زنگ میزدم بچه شیر میخواد آخه قربونشون برم تازه سینه گرفته بودن آخخخخخخ که چه لذتی داشت😍😍😭 باورم نمیشه الان بچهام یک ساله شدن ..الهی هزااااران بار شکرت خدای مهربونم💕💐❤️خدایا ب عزت و جلالت نگهدار همه بچها باش نگهدار بچه‌ های منم باش💙💙🍼🍼بمونه ب یادگار از ۷اردیبهشت۱۴۰۳