۱۳ پاسخ

من واسه خودم آوردم واسه اینکه عاشق بچه بودم تنها بودم آوردم همه کسم بشه نفسم باشه بازم انشاالله خدا بده میارم

اره ناشکری نیست با حرفت کااااملااااا موافقم من فقط و فقط به خاطری که شوهرم بچه دوست داشت بچه اوردم و همینو دارم خداروشکر میکنم ولی دیگه اصلاااا نمیارم سر همین کلی حرص و جوش خوردم سر رفتارای اطرافیان و خانواده شوهرم اصلا احساس میکنم که خیلییی عوض شدم یه آدم بد شدم جوری که میگم همههههه دنیا بده فقط من خوبم و میخوام وانمود کنم که خوبم و مادرخوبی ام میخوام وانمود کنم که از اعماق وجودم عصبی ام ولی چون روی روحیات بچه تاثیر میزاره داد نزنم و فقط بریزم تو خودم
وانمود کنم سالمم و میتونم بچم رو بغل کنم و بهش برسم درحالی که بعد زایمان کمر درد و پادرد و دست درد امونم رو بریده دیگه اون آدم شاد قدیم نیستم اون آدمی که به خودش میرسید و یه لکه رو لباسم می افتاد سریع باید عوض میکردم و دوش میگرفتم ولی الان بچم دستاش که غذایی هست به لباسم میماله و هیچی نمیتونم بگم و شاید اصلا وقت نکنم عوضش کنم
مشکل اینجاست ‌که ما خدارو خیلی بد فرض کردیم و اینجوری تو ذهنمون کردن که اگه یکم شکایت کنیم از ناراحتیمون خدا میزنه تو سرمون و بچه رو ازمون میگیره همین چیزا ادم رو عذاب میده واقعا
من فقط منتظرم پسرم خیلی زود به سنی برسه که یکم بتونم استراحت کنم ولی حیفم از این میاد که عمر ما هم میگذره مثلا خودم شاید چند سال دیگه شور و اشتیاقی که الان واسه استخر و شنا و باشگاه دارم اونموقع نداشته باشم شاید اون موقع شور اشتیاق الانم واسه فیلم دیدن تنهایی و خوارکی خوردن رو نداشته باشم ولی چه کنیم دیگه

منم همین یه دونه بسه

دقیقا منم همینطوری ۳ سال حسرت کشیدم تا خدا بهم داد ولی هیچکی رو ن ارم کسی کمکم نمیکنه الان چند وقته شبا نخابیدم خسته شدم از بس تو خلوت خودم گریه کردم افسرده شدم واقعا دیگه منم نمیخام خیلی رابطه منو شوهرم کم رنگ شده بد بچه واقعا چرا باید اینطوری بشه

من عاشق بچه هستم ولی بچه ام محمد حسین خیلی زود زود ویروس میگیره مریض میشه دلم کبابه انشاالله بهتر بشه

من پسربزرگم ۱۳ سالشه بعد ۱۳سال دومی رو آوردم خودم عاشق بچه ام ولی بیشتر بخاطر پسرم آوردم منم میگفتم همین یکی بسه ولی هرچی بزرگتر میشد میگفت چرا من همبازی ندارم داداش ندارم فلانی داداش داره خواهر داره گناه داشت

من بچه دوسداشتم عاشق بچه بودم ولی دوسداشتم چندسال دوتایی بگردیم بعد، ک مادر و مادرشوهر اینقدررررر گفتن دومین سالگرد عروسیم سه ماهه حامله بودم، بعد گفتم غلط کنم بیارم ک دومی رو پسرم ی سال و۸ماهه بود باردارشدم خاستم بندازم نتونستم دلم نیومد، خداخاسته بود ،دیگه دخملم شد کیف کردم

ایا پشیمونی؟! 😂

نمیدونم احساس کردم بعد ۱۰سال باید یکی بیارم😂

منم تنها بودم وخیلی دوست داشتم بجه داشته باشم و خدا بهم داد و یکی دیگه ام میخوام خدا بده انشالله ی پسر دارم

عزیزم انشالله هرچی صلاحته همون برات رقم بخوره

من خودم عاشق بچه ام بعد۴سال بچه آوردم ولی حرف مردم بهم زورمیومد مخصوصا حرفای مامانم نمیدونستن مشکل دارم دوتاسقط کردم حرفاشونو میزدن الان که بچه دارم بازم ول نمیکنن میگن دومی رو هم بیار خستم کردن

خفه کردن مادرشوهر!؟؟! 🫣😳😳😳😳😲

سوال های مرتبط

مامان آقا ایلیا مامان آقا ایلیا ۱ سالگی
یکم درد و دل 😭
مامانایی ک روی بچه هاشون حساس نیستن میشه بگید مثلا چکار میکنید خیلی برام سواله ک حساس نباش ینی چی ؟ 🤨
حرصم میگیره ی عده مدام میگن حساس نباش رو بچه ☹
من حساس نیستم اصلا فقط ب بچم سللمتیش و تربیتش اهمیت میدم همین نمیدونم چجوری واقعا ول کنم بچه یک ساله رو 😣
ک واقعا هیچی از این دنیا نمیدونه فقط مادرشو میفهمه ک باید کنارش باشه 😞
ب من میگن خیلی ب ایلیا میچسبی اونایی ک بچشون هم سن بچه منه بیاین بگید ک بچه هاتون چجورین خیلی بهتون میچسبن یا نه شما ی جور بار اوردین ک خودش از پس خودش برمیاد 🙄
واقعا نمیفهمم ک چجوری میشه بچه از پس خودش بربیاد ولش کرد
ینی انقدر من حرص خوردم امروز چشمم میپره از حرصصصص
بچه تونو میدید ک خانوادتون بدون اجازه هر جا ببرن ؟
یا کنار بچتون نباشید خودش با بچه ها بازی کنه بچه یکساله رو میگم
من واقعا ی مادرم از صبح تا شب همش کار پشت کار شب هم ک میخوام بخوابم بچه هر یک ساعت بیدار میشه ینی جونی برام نمیمونه
بعد چجوری واقعا از دلشون میاد ک ب ی مادر حرف بگن بخدا از صبح زود ک همسزم میره ینی ۴ صبح تا ۸ شب تنهام😔
خیلی خسته تر از این حرفام ک بخوام حرف هم بشنوم😥
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱ سالگی
سلام خانما من شوهرم بیکاره و خرجیمونو پدرش میده و شوهرم ب خاطر شرایطی ک داره نمیتونه کارکنه دیابت داره و انسولین میزنه البته من عقد کردم کار می‌کرد ولی ب دلیل اینکه قندش سال ۹۷رفت بالا و توکما رفت پدرشوهرم نذاشت دیگه کار کنه واینکه شوهرم اعتقادی ب کمک کردن تو بچه داری نداره متاسفانه مادرشم بمن اول زایمانم گفت ک محسن نمیتونه کمکت کنه درصورتی ک میتونه ولی نمیخاد حالا شوهرخواهرشوهرم تا جای بچه اشم عوض میکنه شانس منه خاهرشوهرم الان سی وچهارساله اشه سه تا بچه داره من سی و هشت سالمه ی دونه دارم واطرافیان مث زنداداشم میگه چن سال دیگه بیار مامانم میگه نه همین ی دونه بسه خودمم میگم شرایط زندگیم و سنم طوری نیس ک ب دومی فکر کنم شماها بودین فکر میکردین گفتم اگه ی زمانی شوهرم دستش تو جیب خودش رفت و کمک حالم شد شاید بهش فکر کنم ولی سنمم اجازه نمیده ب اینکه باز بیارم سر اینم خ استرس کشیدم همش خونریزی داشتم و نارس ب دنیا اومد ولی خب دلمم ب امیرعلی پسرم میسوزه فردا تک و تنها البته خاهرامم فقط دوتا دارن