۳ پاسخ

مفنامیک اسید

مادربزگه خدابیامرزم برام آجر رو اجاق داغ میکرد لای کاغذ و پارچه ضخیم میذاشت برام میاورد میزاشتم لای پام یا رو شکمم یا کمرم خیلی آروم میشدم، من یبار تو سال دردم میگرفت اونم بدجور که چشمام سیاهیی میرف داغون میشدم یبار اینجور شدم پیشش بودم سریع برام داغ کرد آورد یه مسکن خوردم ینی آب رو آتیش شد تو بغلش خوابم برد، میگفت چشمات سفید شد از ترس شوکه شدم 😭خدابیامرزه یه دکتر بود براخودش

فقط شیاف دیکلوفناک

سوال های مرتبط