سلام عشق ها خوبید ، آخر هفته تون بخیر چ میکنید ،من ک واقعا حالم خوش نیست ، من ک همش مشغول کار و ..بودم الان فقط افتادم،. دیروز یه شوک خیلی بدی بهم وارد شد خدا رحم کرد 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️ دوستانه رفته بودیم بیرون، یهو دوستم میگفت خوابم میاد ، تهوع دارم مام میگفتیم ک شاید چیزی خوردی اذیت شدی ، و.... خلاصه یه ساعت همینجوری بود یهو گفت خوابم میاد شدید . دیگه کم کم دیدیم ک هیچی نمیگه نگاه میکنه فقط ،،،یهوووووو دیگ هر چی صداش زدم دیدم جواب نمیده، دنیا رو سرم خراب شد وای چقدر لحظه بدی بود هنوز ک یادم میاد گریم میگیره. جواب نمیداد خیس عرق شده بود بدنش تیکه یخ بود .
اینقدر زدم تو صورتش و پاش رو فشار دادم ، آب ریختم رو سر و صورتش ک یهو دیدم چشم هاش باز شد . 🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭

ولی نمیتونست صحبت کنه ، رنگ صورتش و دست هاش شده بود مث گچ دیوار بدنش بی حس .
زنگ زدیم اورژانس اومدن فشارش رو گرفتن خیلی پاااااایییییین بود از افت فشار بیهوش شده بود ، بعد میگفت اصلا صداهاتون رو متوجه نمی شدم. بعد فقط متوجه شدم انگار توی یه تونل هستم دارم ب سرعت میرم ، میگفت یدفعه دیدم ب سمت بالا کشیده شدم ک دیدم دارین جیغ می زنین 😭😭😭😭😭

ادامه اش پایین می نویسم

۱۵ پاسخ

واقعا یه وقتایی این چیزارو میبینیم و میشنویم میگیم دنیا چه ارزشی داره که حرص میخوریم حرص میدیم اینقدر جدیش گرفتیم همه چی تو ثانیه ای تموم میشه بعد باز یکم میگذره مشغول دلمشغولی ها و روزمرگی هامون میشیم
باز همون حرص دادنه و حرص خوردنه

خدایش ادم یاد مرگ می افته. ادم زاد آه و دم. دم بکشی بازدم ندیم مردیم. و اونوقت انقدر به خودمون قره ایم و حرص میخوریم

ادمیزادهمین توصدم ثانیه ای روح ازبدن جدامیشه وتمام ،دوست شماهم روح ازبدنش جداشده ولی زودبه بدنش برگشته ،خداروشکربخیرگذشته

از استرسه پریودت... اروم باش به خیر گذشته... نفس عمیق بکش

بعدشم مرسی که پیشش بودی و ناجی اش شدی...⚘️

این ک بهوش اومد من باز حالم بد شده بود از شدت استرس . فقط افتاده بودم سر درد حالت تهوع 😭😭😭 رنگ صورتم خیلی زرد شده بود انگار زردچوبه زده بودم 🤦🏼‍♀️
چ روز بدی بود دیروز واقعا 🥺 اولین بار بود همچین صحنه ایی میدیدم 🤦🏼‍♀️


آدمیزاد واقعا چیه، دختره خوب و خوش نشسته بود یهو اینجوری شد ، اصلا چیزی هم نخورده بود ک بگیم فشارش بیفته

خدا ب همه رحم کنه🥺
حالا امروز باید میرفتم حموم پریود بودم ، ولی میبینم تموم نشده ، یعنی از استرس بوده چیکار کنم تموم شه ؟.

اووووخی یاد زندگی پس از زندگی افتادم ک گفتین تونل آخ میگن اون برنامه ساختگیه خدا را شکر ک حال دوستتون خوبه و براتون توضیح داده

خداروشکر به بخیر گذشته عزیزم...

آدم خوبع اینجور مواقع شجاع باشه و دست و دلش به جا باشع بقول مامانم
منم قبلا یه آدم ترسو بودم پدر شوهرم کنار خودم فوت کرد
مادر شوهرم چند بار نفسش بند اومد که بمیره و دوباره زنده شد

خلاصه الان برات تجربه شد و تو قوی تر از دیروز شدی 🌱🌱

وای عزیزم
تصور کردم واقعا سخت بود
انشالله روز خوبی داشت باشی❤

بلا دور باشه
خیلی استزس اور بوده
من بودم خودم قبل دوستم سکته میکردم
من ب دوستام خیلی وابسته ام

خداروشکر که بخیر گذشته گلم.. پریودت هم از استرسه که تموم نشده

خدایا چه وحشتناک
خداروهزار بارشکر بخیر گذشت فقط

وای خدا بد نده عزیزم چقدر ترسناک بوده حق داشتی ترسیدی 🥲

اوووف چه شوک بدی
خدا رحم کرد
اره بخاطر استرس

آخی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان مهدیار و ارمیا مامان مهدیار و ارمیا ۵ سالگی
سلام یه سوال ذهن منو درگیر کرده مانده بودم اینجا بپرسم یا ن خیلی خودم ناراحتم کلافه شدم اینقدر فکر کردم دوروزه پیش رفته بودم خونه پسر خالم پسرم یا بچه پسرخاله ک‌ یکسال از پسر من برگتره داشتن تو حیاط بازی می‌کردن ما هم داشتم حرف می‌زدیم بعدش گفتم برم ببینم بچها چکار میکنن دیدم پسر پسر خالم پشت پسرم وایستاده و شلوار پسر منو کشیده پایین من برموقعه رسیدم یعنی اولش بود دعوا کردم و پسر خودمو دعوا کردم و آوردم بعد از چند دقیقه آمدم خونم دیگ ب مادرش ک میشه دختر خالم چیزی نگفتم از پسرم پرسیدم گفتم اون ب من گفت این کارو کنیم من نگفتم و نمی‌دونستم منم پسرمو‌ چندتا زدم اینقدر ک ناراحت بودم فقط اولین بار بود این کارو دیدم من برام سواله ماندم چکار کنم از سرش بپره ب باباش هم نگفتم چون خیلی حساسه همیشه میگه جایی میری مراقبش باش با کسی بازی می‌کنه حواست باشه کار بد ب بچه یاد ندن منم بخدا ماندم چکار کنم میترسم دیگ هم ب خودم قول دادم حواسم بیشتر بهش باشه چکار کنم الان من کمک کنید دارم دیوانه میشم
مامان آقا رضا مامان آقا رضا ۵ سالگی
سلام دیشب حمله عصبی بهم دست داد آمبولانس زنگ زد شوهرم
بیایید براتون تعریف کنم
چند شب پیش داشتیم می رفتیم مهمونی یه خانمی به شوهرم زنگ زد بعد مدام می گفت فردا زنگ می زنم فردا زنگ می زنم شوهرم بهش می گفت بله بفرمایید هی می گفت فردا زنگ می زنم
بعد من به شوهرم گفتم کی بود گفت نمی دونم بهش گفتم شماره اش را بده زنگ بزنم ببینم کیه داد من هر چی زنگ می زدم وقتی می دید من زنم جواب نمی داد
منم براش نوشتم شمارت را می دم به پلیس زنگ نزن کثافت
تا دوباره فردای اون شبم با شوهرم بودیم ساعت ۸ شب زنگ زد شوهرم جواب داد روی آیفون فقط می گفت سلام خوبی بعد شوهرم گفت با کی کار داری قطع کرد
دو شب گذشت زنگ نزد تا دیشب ساعت ۱۲ زنگ زد شوهرم جواب داد و گفت اشتباه می گیرید شوهرم بهش می گفت این شماره را من خریدم مال کس دیگه ای هست
بعد خوابیدیم ساعت یک و نیم زنگ زد شوهرم گذاشت رو آیفون زنه گفت سلام شوهرم بهش گفت چرا ساعت یک و نیم شب زنگ می زنی مزاحم نشو بعد زنه هی می گفت سلام جواب سلامم را بده
بعد که قطع کرد من رفتم دستشویی داشتم فکر می کردم به شوهرم بگم فحشش بده شمارش را بلاک کن که یک دفعه تمام بدنم یخ زد و دست و پام چوب شد و افتادم چشمام دیگه جایی نمی دید
شوهرم زنگ زد به اورژانس اومد گفت فشار عصبی بعد یه مدت خوب می شی
آخه مغزم هزار راه رفت که چرا زنگ می زنه و اگه صبح زنگ بزنه شوهرم را گول برنه چی و فلان