۸ پاسخ

عاشق دوچرخشه،پارکم خیلی دوس داره،البته زود به زود نمیریم،اینجا هوا گرمه،راستش از خانه بازی خودم خوشم نمیاد چون بچه های سرماخورده هم میان و میترسم محیط سر بسته بیشتر ویروس داشته باشه،هر از گاهی با باباش میره،ولی هفته ای دو بار کلاس نقاشی میره که عشق میکنه باهاش

رایان عاشق دوچرخه است فکر میکنی سوارش بشه خوشش میاد هرجا میریم پیاده باید دوچرخه اشم بیار.پارکم زیاد اگه بره بازی نمیکنه پارکهای مختلف واسه همین میبریمش و هفته ای ۲بار نه بیشتر.

پسرا لاکچری هست
یه مدت تایمی که خانه بازی بسته هست ببرش اونجا
بعد بگو ببین بسته ست
حالا بیا بریم پارک. اونطوری ب پارک هم علاقه مند میشه.

برعکس پسرمنه

خب چون عادت کرده به خانه بازی

پسر منم دوچرخه دوس نداره پارک هم نه خیلی.....

پارک دوس داره،سه چرخه داره اونم دوس داره،ولی خودم از دوچرخه میترسم نخریدم فعلا،خانه بازی هم هر روز باید بره

عاشق دوچرخه س از وقتی یاد گرفته دیگه خانه بازی که عشقش بودو فراموش کرده قبل اون همش خانه بازی بودیم

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑