۲۵ پاسخ

شکرخدا عزیزم...انشاالله سلامت بغلش کنی

یه سوال دارم هزینه ای وی اف و آیو آی چجوریه؟
شرایطش چیه
من خاستم انجام بدم برای پسر دار شدن ولی نمی‌دونم از هیچی

خداروشکر خدا دامن همه چشم انتظارا سبز کنه ماهم بچه هامون سالم بغل بگیریم

ای جانم عزیزم انشاالله بسلامتی بغل بگیریش😍😍😍♥

چقدر خوب 😃 ایشالا دامن همه چشم انتظارا سبز شه دوران پراسترسیه ولی قشنگه

ایشالا به سلامتی در آغوش بگیریش

الهی شکر خدا حفظش کنه برات عزیزم

عزیزم
منم ای وی افم

امیدوارم همین یدونه که خدا بهت داد عاقبت بخیر بشه....🫂

خداروشکر عزیزم 😍
بسلامتی بغلش کنی😍❤️😘

الهی شکر ایشالا سلامت دنیا بیاد

انشالله بسلامتی بغلش بگیری گلی ❤️🤲🤲🏽

خداروشکر عزیزم❤️🌺انشاالله نی نیت به سلامت دنیا بیاد زیر سایه مامان و باباش

عزیزم انشالله به خوشی و سلامتی بیاد بغلتون

بسلامتی عزیزمم 😍😍انشاالله بغلش کنی

دامن همه چشم انتظارها سبزبشه

مبارک باشه ان شاءالله بسلامتی

خداروشکر

وای چقدر خوشحال شدم برات عزیزم😍😍ایشالله سلامت زایمان کنی

عزیزم خدا حفظش کنه انشالله

الهی شکر عزیرم..

🥺🥺🥺عزیزم خدا بچتو حفظ کنه

خداروشکرعزیزدلم

ای جانم خداحفظش کنه♥️

عزییییزم چه قشنگ انشاءالله به سلامتی بغلش کنی😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۱۰ ماهگی
سریع از دستشویی اومدم بیرون زنگ زدم ب مامانم گفتم بیبی چکم مثبت شد مامانم گفت نترس شاید چون دردات خیلییی زیاده خارج از رحم باشه
زنگ زدم ب همسرم گفتم اینطوری شد انقد خوشحال بود ک مسیر نیم ساعته رو از سرکارش تا خونه پنج دیقه ای اومد دیدم داره میخنده گفتم خوشحال نباش احتمالا خارج از رحمه فس شد بنده خدا🥹🤣
گفت لباساتو بپوش بریم ازمایش رفتیم ازمایش دادم گفت دو ساعت دیگه جواب اماده میشه
همسرم طاقت نیاورد گفت بریم سونو
رفتم سونو وقتی دراز کشیدم دکتره سونو کرد گفت چرا اومدی گفتم پریود نمیشم
گفت خانوم بارداری
گفتم خارج از رحمه عصبانی شد گفت خیلی دوس داری خارج از رحم باشه؟
ولی قلبش تشکیل نشده بود اومدم بیرون داشتم میلرزیدم و میخندیدم همسرم نگران بود گفت چیشد
گفتم هیچی حامله ام دیگه باورش نمیشد چون عاشق بچه بود ولی من دوس نداشتم
منشیه صدام کرد گفت خانم اقای دکتر گفت سریع برو پیش ی دکتر کنار بچه خون هست احتمال اینکه نمونه زیاده
دوباره همسرم فس شد رفتیم دکترو شیاف داد بهم و استراحت ولی من هنوز ب کسی نگفتم ک حامله ام فقط مامانم میدونست صبر کردیم تا قلبش تشکیل شه
از دکترمم (دکترم ک مربوط ب بیماریمه)پرسیدم گفت دیگه داروهاتو استفاده نکن بهمم گفته بود مراقب باش ک باردار نشی😁
بهم گفت ماه هشتم بارداریت بیا ببینم بیماریت تو چ وضعیتیه
خلاصه قلبش تشکیل شد ب همه گفتیم همه خوشحال بودن ب غیر از خودم ی حس غریبی داشتم هم دکتر گفته بود حامله نشو هم خودم دلم نمیخواست
تو خلوتم یا هر وقت پیش مامانم بودم گریه میکردم همش میگفتم کاشکی نمونه(البته زبونم لال)
مامان وانیا💖 مامان وانیا💖 ۲ ماهگی
چرا وقتی ۶ ماهم بود فهمیدم باردارم #پارت_۶
بمونه به یادگار تا تک تک لحظات و یادم نره 😍

رفتم دکتر متخصص زنان تاکید میکنم متخصص😂 که تو گوگل خیلی ازش راضی بودن
رفتم گفتم زیر شکمم سفت شده نبض میزنه
گفت چیزی نیست عادی😐
گفتم وا مگه میشه یهو اینجوری شدم خب ، چیزی نگفت😑
گفتم عفونت دارم معاینه بشم
و ۷ ماهه پریود نشدم برام دارو بنویسید
اومد معاینه کرد ، من باز دوباره پرسیدم زیر شکمم چرا اینجور شده که به شکممم دست زد گفت تو شکمتم چیزی نیست 🤔
(من اون موقعه ۶ ماهم بود ولی متوجه نشد😕)
دیگ برام سونو شکمی نوشت ، گفت ازمایش بارداری هم برات مینویسم اگ منفی بود این داروهارو بخر برا اینکه پریود بشی ، همون روز ازمایش دادم

یک ساعت زمان برد تا جوابش بیاد ، حالم خیلی بد بود ، میگفتم منکه میدونم منفی چرا ازمایش دادم که حالمو بد کنه 🥺
اینکه ۹ سال چشم انتظار باشی و هرماه تستت منفی باشه ، دیگ امیدی برات نمیمونه که فکر کنی مثبته ، و با اون شرایطی که گفتم برام غیرممکن بود
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۷ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان 👑میران👑 مامان 👑میران👑 ۴ ماهگی