این تایپیک مخصوص کسانی که داستان منو خواندن
اول اینکه شرمندتون هستم که نتونستم بقیشو بنویسم
دوم اینکه ممنونم ازتون که خوندیدن با اینکه قلم خوبی ندارم این جا تقریبا میتونید آخر داستان رو متوجه بشید
نورا که داشت می‌خوابید متاسفانه یه لحظه رفتم به حدود سه سال پیش تو این اتاق که الان هستم یه اتفاقی برام افتاد که از شدت ناراحتی راهی بیمارستان شدم دقیقا یادمه روز عاشورا بود و انقد حالم بد بود که بلند بلند تو بیمارستان داد میزدم امروز عاشورا من نه عاشورا امام حسین واقعا حالم بد و فشارم پایین اینارو میگم نمیخوام واضح بگم چه بلایی ولی بدونین دور از جون سخت تر از از دست دادن عزیز داغی که تا ابد قلب آدم رو میسوزونه اونروز من دقیقا۲۴ساعت اشک ریختم کاش هیچکدومتون این درد رو حس نکنید اونم وقتی که بزرگترین فداکاری ها رو در حق طرفتون کردید اونروز به اجبار بخشیدم نگید چرا اجبار چون دقیقشو خودمم نمی‌دونم شایدم نبخشید فقط مجبور به تحمل و ادامه زندگی شدم و از خدا خواستم بهم یه معجزه بده یه امید به زندگی که بتونم تحمل کنم الان نورا کنارم خوابیده بزرگترین معجزه زندگیم نمی‌دونم گناهم چی بود که مستحق اینهمه سختی شدم ولی الان وجود نورا برام خود عشق .....

۵ پاسخ

سلام من اتفاقی پیام شمابرام اومدوداستان زندگیت خوندم امانصفه نیمه بود، بقیش روکه ننوشتی عزیزم ادامش نمیدی؟؟؟ خواهری ازیه فردمومن ونمازخون که دعاهم مینویسه برای مهرومحبت بین خودت وهمسرت دعابگیزانشالله که مشکلت حل بشه🙏🏻

عزیزم ان شاالله از این ب بعد بهترین ها نصیب خودت و دختر نازت میشه .بعد هر سختی آسانی گلم .توکلت ب خدا باشه

چ بد ک نمینویسی و دیگه زندگی باب میلت بشه الهی

چرا ادامه داستانو نمیزاری

من داستانتو میخوندم منتظر ادامش بودم
فکر میکنم فقط خیانت میتونه حال یه نفرو انقدر بد کنه
انشاالله جواب گذشت و صبرتو بگیری و روزای روشنی در انتظارت باشه

سوال های مرتبط

مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان آرشا❤️ مامان آرشا❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا
پسر من ۱۹ ماهشه و ۱۱ کلمه بیشتر نمیگه ولی خب خداروشکر هوش خوبی داره اینو تو رفتار و کردارش متوجه میشم و اصلا بابتش ناراحت نیستم چون این درک رو دارم که بچه ها باهم‌ متفاوت هستن همینطور که میبینید با اعتماد بنفس این موضوع رو‌عنوان کردم دیشب ۲تا از دوستای همسرم با خانوماشون رو خونمون برای اولین بار دعوت کردم دست قضا بگیشون پسرش از پسر عزیز من یکماه بزرگ تر بود که از آرشا جان بیشتر کلمه میگفت داشتم میشنیدم که اون یکی دوست همسرم به مادر اون پسر جان میگفت ببین آرشا فرقش با پسرت یکماه ولی چقدر کم صحبت میکنه حالا با تمسخر انقدر برام‌جالب بود چطور بعضی آدما انقدر گستاخ هستن سر سفره طرف بشینن و ایراد هم‌بگیرن
بعد با همسرم در موردش صحبت میکردم امروز واقعا راست میگفت بعضی آدما به خاطر حقارت و بدبختی و تمام تروماهایی که از کودکی به دوش میکشن از آزار دیگران لذت میبرن و این باعث‌میشه رنجش خودشون از حقارتشون کم میشه سرتون رو درد نیارم خواستم بگم اگر کسی ا. قصد آزارتون داد بزارید به حساب رنجی که خودشون تو زندگی میکشن 🌱🕊️🍃
مامان زینب مامان زینب ۲ سالگی
کسی هست بچش‌ انحراف چشم داشته باشه؟؟😞😞😞
دخترم یکمی انحراف داشت ۸ ماهگی بردیم دکتر گفت تا ۲ ماه روزی ۲ ساعت چشم راستشو ببندیم ، بعد ۲ ماه که رفتیم گفت خوب شده ۲ سالگی بیارید ببینم.
ولی چند وقت بود حس میکردیم یه وقتایی انحراف داره که امروز‌ بردیم دکتر گفت یه وقتایی نیست کاملا انحراف داره و باید عینک‌ دائمی‌ بزنه و شاید بعدا نیاز به عمل داشته باشه😭😭😭
خیلی ناراحتم آخه چرا این بچه باید تو همه چی اذیت بشه چرا هرروز یه داستان جدید یه درد جدید اضافه میشه خدااا من واقعا پشیمونم بچه دار شدم که انقدر عذاب بکشه...😭😭
از لحظه تولدش سیانوز‌ ، عمل قلب باز ، تشنج ، عفونت ریه ، تاخیر حرکتی ،مننژیت ، حالام‌ انحراف چشم😭😭😭
چرا ما باید انقدر‌ سختی بکشیم اونم سر بچه اول که آدم پر شوق و ذوق و آرزوعه‌...😭😭😭
به خدا دلم نمیخواد هیچ جا برم که بچه های دیگرانو نبینم حسرت کارایی که دخترم نمیتونه بکنه بخورم... بچه میبینم فقط تو دلم ماشالله میگم که نکنه به خاطر حسرت من چشم بخوره بچه مردم... زن حامله میبینم قلبم درد میگیره از اینکه یه بچه دیگه قراره بیاد توی این دنیای کوفتی که همش درد‌ و عذابه..‌😭
مامان ادیب کوچولو مامان ادیب کوچولو ۲ سالگی
فقط اومدم بگم
ما مادرها باید آگاه باشیم
یعنی یک مادر آگاه خیلی بهتر از یک مادر نگران هست!
اومدم بگم ما به عنوان مادر باید خیلی از بیماری ها رو بشناسیم
و در موردشون بدونیم
تا اگر خدای نکرده نشانه ای توی فرزندمون دیدیم
به پزشک مراجعه کنیم.
منتظر نباشیم که بزرگ میشه خودش خوب میشه که این بزرگترین اشتباست!
پس لطفا به پزشک مراجعه کنیم🙏🏻🌱
یه بخشی از حرفم رو به نوع دیگری باید تکرار کنم که سوءبرداشت نشه!
ما به عنوان مادر، باید انواع بیماری های جسم و روح و روان رو تا حدودی بشناسیم و نشانه هاش رو بدونیم و برای فرزند خودمون بکار بگیریم یعنی شش دانگ حواسمون به فرزند خودمون باشه نه اینکه اگر یه بچه دیگه دیدیم بهش برچسب بزنیم!!!
چون ما قرار نیست پزشک باشیم، فقط قراره یه مادره آگاه باشیم☝🏻.

موجودات خیالی که بعضی بچه ها دارن و باهاش حرف میزنن به مدت طولانی!
جیغ کشیدن های پیاپی و ممتد!
لجبازی بیش از اندازه و مخالفت با والدین!
عدم ارتباط چشمی!
عدم واکنش به اسم خودش!
و خیلی نشانه های دیگه
که باید جدی بگیریم
و این رو هم بدونیم که مجموع چندین نشانه میتونه منجر به این بشه که مراجعه کنیم به پزشک.
زمانی که حس میکنین چیزی هست که عادی نیست.!!!..
فقط اومدم بگم ، درد رو وقتی زود بفهمیم درمانش راحت تره تا زمانی که خدای نکرده دیر شود!
امشب از همه تون التماس دعا دارم مخصوص🤲🏻✨
میدونم نه شبِ قدره نه شبِ آرزوها
یکی از شب های معمولی خداست که یه بنده محتاجه به دعاست🙏🏻✨
ممنون که خوندین دوستانِ نازنینم🙏🏻🌱