سال پیش، وقتی رو موکت ساده‌ی هیئت، وسط تاریکی و یه نور قرمز کوچیک، با زیر صدای گریه‌ی مردم نشسته بودم، یهو به دلم افتاد سال دیگه با یه کوچولو میرم مراسم اقا. یادم افتاد به دو سال قبل، وقتی وسط بین‌الحرمین ایستاده بودم.
بارون میزد. زمین خیس بود اما هیچکس نمیدویید تا پناه بگیره. هیچ کس چتر نداشت، همه زیر چتر «حسین»بودن.
اشک بود که با بارون کربلا شسته میشد.
اونقدر قشنگ بود که فقط تماشا میکردم. حقا که ادم تو کربلا، «چیزی جز زیبایی» نمیبینه.
اون وسط، بین همه‌ی اون قشنگی ها، به دلم افتاد که دفعه‌‌ی بعد، من با «حسینِ»خودم به زیارت اقا میام.
هنوز سعادت قدم زدن دوباره وسط قشنگ ترین خیابون خدا قسمتم نشده اما امسال من با حسینِ خودم، میرم مراسم اقا اباعبدالله...
یه روزایی بحث سر اسم پسر کوچولوم بود و پیشنهاداتی که میشد و من نمیتونستم چیزی جز این تصور کنم که قسمت اینه که اقا «حسینِ فاطمه (س)» قراره مراقبِ این حسینِ فاطمه باشه.

پ.ن:اقا جانم، من برای این مردِ کوچکم ارزویی ندارم جز اینکه علی اکبرِ «مهدیِ»شما باشه.
پ.ن۲: اونایی که زائرین، اونایی که خادمین، اونایی که عاشقین، التماس دعا.

تصویر
۲۲ پاسخ

خدا براتون حفظش کنه ❤️
چه اسم وآرزوی قشنگی 🥺

خوشبحالتون منم قسمت نشده تا حالا برم کربلا ، اما از امام حسین خواستم خودش یه حسین بهم بده ، الان باردارم و از خدا و امام حسین میخام که فقط سلامت باشه ..

یه سال حالم بد بود تو ایام‌محرم تو روضه به امام حسبن گفتم دوست دارم سال دیگه این موقع یا باردار باشم یا بغلم باشه سال بعدش شب تایوعا و عاشورا ۸ ماهه بار باردار بودم ۲۴ محرم زایمان کروم قربونت بزرگیت برم یاحسین 😭😭😭😭

عزیزدلم خداحفظش کنه براتون جانم به این اسم زیبا

امام حسین همیشه دستگیرش باشه. ، باعث سربلندیت بشه ، برای منم دعا کن ، میخوام اقدام کنم ، اوضاع تخمک ها اصلا خوب نیست 🫠🫠🫠🫠

عزیزم

خدااااا😍😍😍 چقدر پاکن این بچه ها خدا حفظش کنه
الهی عاقبت به خیری شو ببینی
چه آرزوی قشنگی کردی براش 🥹

عزیزم‌تو گوش حسینت برای برادم و خوانمش دعا کن خدا بهش یه نی نی بده ممنونت میشم

عزیزم در پناه امام حسین باشه الهی
منم خیلی دوست دارم یه حسین داشته باشم شیر میدی دعا کن خدا به منم بده

من از کودکی نوکر حسینم به لطف مادرم 😍😍😍

واییی عزیزدلم🥺
خداحفظش کنه حسین آقا رو
درپناه خدا باشه ان شاءالله

حسین آقا خوش قدم باشه براتون

خدا نگهش داره برات عزیزم عجب متن دل نشینی امام حسین خودش پشتو پناهش و مورد تایید خدارو اعمه باشه انشالله

خدا نگهش داره برات عزیزم عجب متن دل نشینی امام حسین خودش پشتو پناهش و مورد تایید خدارو اعمه باشه انشالله

مثل همیشه زیبا و دلنشین، دوست خوب مجازی واقعیم❤️😘
ان‌شاالله

خیلیییییییییییییی دلم گرفته بود، متنت قشنگ از ته دل بود، زیبا زیبا زیبا و ان شاءلله برا همه حاجت روایی باشه.

واس منم دعا کنید

خدا حفظش کنه سرباز کوچولوی امام زمان رو

چقدر قشنگ نوشتی. امام حسین نگه دارش باشه ♥️

خدا حفظش کنه

جان دلم.خداحفظش کنه

بسلامتی زایمان کردین ؟ مبارک باشه گلم .قدمش پر خیر و برکت.

سوال های مرتبط

مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
من یک یکی دوستالیه که بخاطر اوضاع احوال زندگی شرایط سختی که پریناز برام به وجود اورده به غیر از مشکل اعصاب خواب مشکل فشارم پیدا کردم این چند روزی هم که تاپیکام خوندید درجریان هستید کهپریناز صزح تا شب یک سره بیدار برام سنگ تموم میزاره با جون دل تمام تلاشش میکنه که منو اذیت کنه دیگ روزا شبای سختی پشت سر میزارم حتی امروزم که پریناز دوساعت رفت مهد بازم اومد خونه خیلی اذیت نکرد ظهر نه خودش خوابید نه گذاشت من بخوابم از دیروز احساس میکردم فشارم خیلی افتاد پایین براخودم حلوا درست کردم شیرین باشه تو غذام نمک ریختم اما هرسری که بدنم خالی میکنه از تو فشارم میفته تا زیر سرم نرم ولم نمیکنه این سری اصلا وقت جون اینکه برم دکتر ندارم عصری خیلی سرگیجه داشتم همش احساس میکردم میخوام از حال برم حالا از کی خوابم برد تو خواب انگار یک حالت غش بهم دست بده که یعنی بخوام غش کنم انگار که دارم از حال میرم تو اون حالتم خیلی بد حالیه هرموقع این طوری میشم قشنگ مزگ به چشمام میبینم تا زیرسرم نرم ولم نمیکنه این حالم به لطف زندگی مشترک شیرینی بچه این تاپیک قابل توجه اونایی که خودشون به زمین زمان میزنن که حامله بشن فک میکنن بچه چیه این نتیجه بچه شیرین
مامان آقا بهراد مامان آقا بهراد ۳ سالگی
قبول دارین ما خانم ها خیلی مظلومیم.
تمام روز بچه داری و کارای خونه روی دوشمونه.
خدا میدونه شوهر من توی خونه هیچ کمکی بهم نمیکه با اینکه باردارم سه هفته پیش با ماشین تصادف کردیم و دکتر گفت بخاطر بارداری و ضربه ای که خوردی باید استراحت کنی توی این مدت فقط دو یا سه بار خونه رو جارو زده و ظرف شده مسئولیت تمام کارها با خودمه امروز بعدازظهر ۲ ساعت پسرمو نگه داشته من رفتم سونوگرافی از ساعت ۱۰ وسط سالن خوابید به بهونه این که بچه داری کرده و همش میگه چراغا رو خاموش کن صدای تلویزیون رو کم کن پس مادری که ۲۴ ساعته بچه داری میکنه آدم نیست. صدبار بهش گفت امروز که خونه ای راه پله ها رو جارو بزن آخه ساختمان ما ۳ طبقه است و نوبتی باید نظافت بشه اینکه دیگه وظیفه من نیست ولی انجام نداد. میگم رختخواب نوزدای رو از بالای کمد بیار میگه خستم.
فقط یه مادر و یک خانم حق نداره خسته بشه.
با تمام وجود دلم برای روزایی که میرفتم سرکار تنگ شد با اینکه مسئولیتم زیاد بود ولی کار و زحماتم ارزش داشت.