من یک یکی دوستالیه که بخاطر اوضاع احوال زندگی شرایط سختی که پریناز برام به وجود اورده به غیر از مشکل اعصاب خواب مشکل فشارم پیدا کردم این چند روزی هم که تاپیکام خوندید درجریان هستید کهپریناز صزح تا شب یک سره بیدار برام سنگ تموم میزاره با جون دل تمام تلاشش میکنه که منو اذیت کنه دیگ روزا شبای سختی پشت سر میزارم حتی امروزم که پریناز دوساعت رفت مهد بازم اومد خونه خیلی اذیت نکرد ظهر نه خودش خوابید نه گذاشت من بخوابم از دیروز احساس میکردم فشارم خیلی افتاد پایین براخودم حلوا درست کردم شیرین باشه تو غذام نمک ریختم اما هرسری که بدنم خالی میکنه از تو فشارم میفته تا زیر سرم نرم ولم نمیکنه این سری اصلا وقت جون اینکه برم دکتر ندارم عصری خیلی سرگیجه داشتم همش احساس میکردم میخوام از حال برم حالا از کی خوابم برد تو خواب انگار یک حالت غش بهم دست بده که یعنی بخوام غش کنم انگار که دارم از حال میرم تو اون حالتم خیلی بد حالیه هرموقع این طوری میشم قشنگ مزگ به چشمام میبینم تا زیرسرم نرم ولم نمیکنه این حالم به لطف زندگی مشترک شیرینی بچه این تاپیک قابل توجه اونایی که خودشون به زمین زمان میزنن که حامله بشن فک میکنن بچه چیه این نتیجه بچه شیرین

۱۱ پاسخ

با مامان شاهان موافقم عزیزم بچتم دراون حدکوچیک یا نفهم نیس یکم بهش بفهمون حالت بده شلوغ نکنه دخترا درکشون از پسرا بالاتره بهتر مادر پدرشونو درک میکنن با زبون بهش بفهمون وقتی خسته ای اذیتت نکنه یا چیزاشو خودش جمع کنه من دخترم زیر۳سال یکم شلوغ بود ولی بالاتر از سه سال موقعی میدید خستم نمیکشم کنار میومد الان ۴ سال و ۱۱ماهشه داداش هفت ماهشو تو کریر برام میخابونه کمک دستمه واقعا جونم بهشه بچه داری برام راحت شده هرکی نگام میکنه باورش نمیشه بچه دوم زاییدم ایقد به خودم میرسم....شمام به خودت اهمیت بده به بچت بفهمون هر کاری مکانی و زمانی داره گهگاهی پارک ببرش خودشو تخلیه کنه هروقت حرفتو گوش نمیکنه از هله هوله و بیرون رفتن و اسباب بازی تحریمش کن اسباب بازی هم چندتا جلو دستش بزار هر هفته تغییرشون بده هم برا تنوع بچه خوبه هم خودت و بچه تو جمع کردنشون راحت‌تر هستید

عزیزدلم خدا قوت کاش بتونی یه کمکی پرستار بگیری هفته ای 2 الی 3 بار بیاد کمکت کنه و از بچه نگهداری کنه و اینکه با فشار پایین نخواب خدایی نکرده تو خواب از بین میری دختر بفکر خودت باش بازی های متنوع تو خونه براش آماده کن بیرون برید قدم بزن پارک برید یکم مسئولیتش رو بده به باباش یا مامانت 1 ساعتی آرامش بگیر

کاش یه کمکی بگیری. یه پرستار بگیری واسش خودت یکم ریلکس کنی
از پا در میایا

سلام عزیزم خوبی ببین کوروش هم از تولد سه سالگی بدتر شد گاهی خیلی منو اذیت می‌کنه دیروز هم عصر نخوابید گفتم عیب ندار چون شبا جدیدا دیر می‌خوابید دمارم دراومد یعنی بیشتر حرصی ک میخورم سر این ک از اینک بازی و تلویزیون تموم نشه گاهی چند قطره ب خودشجیش می‌کنه این کارش منو خیلی دق میده بخدا با حرف وایناهم هیچ اصلا یمدت نمیگ جیش دارم خودم میبرم 😭😢

خوشگلم منم چند سالی بود مشکل افت فشار داشتم
حداقل هفته ای یه سرم میزدم
تا اینکه دکتر فهمید منشاش فقط از استرس هست
روزی یه قرص است سیتالوپرام ۱۰ داد بهم و الان چهار ماهه که من هنوز خداروشکر افت فشار نداشتم

وای یعنی از خیلیا شنیدم که ۳سالگی بچه بدترین سنشه، امیدوارم زود این دورانو بگذرونی عزیزم، اذیتاش یعنی چیاس؟ چیکار میکنه که خسته‌ت میکنه؟ میشه یکم بگی؟

خوب چیزی راه حلی داره
با مشاور و دکتر صحبت کن
کمک بگیر
بچه نیاز به توجه و بازی داره….
باهاش بازی میکنی؟

منم خیلی زجر کشیدم تو این ۳ سال کل موهام سفید شد از دستش کاملا بهت حق میدم من اگه هم وزن الان دخترم طلا بدن بچه بیار میدیم پرستار بزرگ کنه تو ردشو نبین بازم قبول نمیکنم

خواب باشی یکی یهو گریه گریه گریه بهش بگی چی شده اصلا نگه دلیلشو
نازش کنی بوسش کنی بغلش کنی داد فریاد جیغ فقط گریه کنه

خب متوسل میشی آخرش به تهدید که صاحب خونه الان بیدار میشه الان میگه چرا آدرینا سرو صدا میکنه و ....
و یه ریز گریه با صدای بلند اونم دم صبح

یکی مثل تو که ازصبح ماشاءالله براش وقت میزاری
یکی مثل من که نمیتونم براش وقت بزارم نه اینکه نخوام گیجم منگم
رفتم زیر نظر دکتر
آرزومه ۹صیح بیدار شم یکسره باهاش بازی کنم
هر کی به یه چیزی دچاره

ناشکری نکن عزیز . درست میشه صبور باش عزیزم . همه بچه ها شیطونی هاشونو دارن . با مشاور در ارتباط باش

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
قدر مجرد بودن رو الان بهتر می دونم مجردی رو بیشتر دوست داشتم چون دغدغه ای تو زندگیم نداشتم برام مسایل زندگی مامان و بابام و مشکلاتشون مهم نبود تو عالم خودم بودم مسیولیتی هم نداشتم موقعیت الانم رو دوست ندارم چون هیچکس هیچکس حتی همسرم که تو تمام مشکلات و سختی های زندگی کنارم بوده هم درکم نمی کنه به هیچ عنوان چرا چون من حق ندارم هیچوقت خسته بشم حق ندارم خسته باشم از مادربودن حق ندارم یه بار داد بزنم بداخلاق باشم چرا چون مادرم 😥😭گناه من چیه که صفر تا صد مسیولیت خونه و زندگی و بزرگ کردن بچه هام با منه شوهرم هیچ دخالتی نداشته تو این چند سال یه بار برا محض رضای خدا نگفته زن دستت درد نکنه از این بار زندگی رو دوشته تمام اون زمانایی که بچه هام به شدت مریض میشدن و چند روز بستری بددن تو بیمارستان از پذیرش کردنشون تا مرخص کردنشون از شب زنده داری ها تا خوب خوب شدنشون با خودم بوده و هست الان چند روز دیگه باید درمانشون رو شروع کنم خوب کی می بره کی وقت میزاره خوب منه مادر کیه که روزی سه وعده هر وعده یک ساعت باید بشینه به بچه هاش غذا بده اون کی بود که نوزادیشون تا خوده صبح چندبار بلند میشد شیر میداد و پوشک عوض می کرد اینقدر روپاهاش تکونشون میداد که نه گردن داشت نه کمر این مرد بی وجدان چرا اون روزای سخت رو ندید اگه الان اعصابم ضعیفه حوصله ی بچه هامو ندارم دلیلش سختی های زیادیه که کشیدم و خودم یه تنه بزرگشون کردم چرا اینقدر این مرد باید بی وجدان باشه عوض دستت درد نکنه بشینه شکایت منو به خانوادم بکنه که این خانوم بچه هارو دعوا می کنه 🥺😭به خدا هیچکس هبچکس جز دوقلو دارها منو درک نمی کنه همه از من انتظار دارن بهترین مادر باشم🥺بعد تازه دیشب به من میگه دیگه حالم ازت بهم می خوره
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
بعد از قضیه دعوا بین منو پریناز گفتم ببرمش یک دورش بدم هم خرید دارم انجام بدم خلاصه بردمش با دوچرخش یک دوریش دادم اومدیم خونه شام خوردیم کارامونو کردیم رسیدیم نوبت خواب دیگ موقع خواب گفتم قبل خواب باهاش حسابی بازی کنم خستش کنم راحت بخوابه خلاصه با هم غلغلک بازی کردیم بعدش رفت تو اتاقش رو تختش با هم کلی سایه بازی کردیم خندیدیم گفتم با خودم افرین مامان زرنگ الان که دیگ بچت بعد از ۱۲ساعت بیداری دیگ خسته میفته میخوابه خلاصه سایه بازی به زور تموم کردیم گفتم پریناز واقعا من خستم تو هم خسته ای دیگ بخوابیم من اومدم تو تخت مثل جنازه افتادم جالب که من غلغلک دهنده بودم ولی نمیدونم چرا من بیش تر خسته شدم اما پرینازی که غلغلک شونده بود الان داره تو اتاقش بلند بلند شعر ببعی تو بازیگوشی میخونه گاهی از تو اتاقش صدا میکنه ممممن بیا کارتون گوشیم عوض کن خدایی داریم مگ میشه بچه ای تو ۲۴ساعت شبانه روز ۱۳-۱۴ساعت یک کله بدون خواب خسته نشه خدایی داریم الله اکبر از الان دلم به حال مربی مهد که قرار از صبح تا ظهر با پریناز سر کله بزنه میسوزه 🤣🤣🤣🤣🤣
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
مامانا خیلی عصبیم جوری که معده درد شدید گرفتم بخدا صبرم سر اومده از دست دخترم من خیلی آدم صبوریم اما حس میکنم دیگه صبرم لبریز شده. دقیقا از سه سالگی من دخترم رو از پوشک گرفتم اما هنوزم درگیرم. دخترم گاهی خیلی خوبه قشنگ دستشوییشو میگه اما گاهی انگار نه انگار بهش یاد دادم میریزه تو خودش بدون اینکه واکنشی از خودش نشون بده خسته شدم بخدا تا الان دوبار فرش شستم کل خونه رو شستم اما به دو روز نکشیده باز خونه نجس شده آخه من چیکار کنم بخدا خسته شدم از، صب که بیدار میشم فقط مشغول دستشویی بردن بچه هام لباسای جیشی و کثیفشون رو میشورم. خسته شدم الان دو روزه دخترم دوباره لجبازی میکنه دستشویی نمیاد تو خودش میریزه باز من دو روز فقط دارم میشورم نه استراحتی نه دلخوشی. بخدا اصلا حس آدم بودن دیگه ندارم فک میکنم فقط یه ماشینم که از صب زود تا اخرای شب فقط کار میکنم. بخدا بقیه رو میبینم که با دوتا بچه یا گاهی سه تا بچه چقد سر وضع خونشون. خودشون مرتبه چقد ریلکسن. حسرت میخورم. نمیخوام ناشکری کنم بچه هامو از جونم بیشتر دوس دارم اما چقد قبل بچه داری من زن شادی بودم چقد خوشبخت بودم. پر انرژی.بودم با تمام معنا زندگی میکردم الان زندگی کردن رو یادم رفته همش میگم ممکنه اون منه قبلی دوباره برگرده. ممکنه دوباره بتونم اونجور دلم میخواد زندگی کنم ای خدا ببخش منو اما خیلی خیلی تو فشارم 😭
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
تو خونه ایم دخترم یک سره با درکابینت هامو باز میکنه محکم میبنده دکمه های لباسشوییم الکی فشار میده در یخچال باز میکنه دوطاعت پای یخچال وایمیسته یا در یخچال مرسی کم میبنده تلوزیون نو نمیدونم چی بهش زده بود دستش چی بودهزده شیشه جوری کثیف کرده بود که به هزار بدبختی تمیزش کردم تلوزیون نویی که تازه سه چهار ماهه خریدم تلوزیون قبلی که زده بود شکسته بود این جدید داره فاتحش میخونه میبرمش بیرون شهربازی سه تا وسیله سوار شده اونجا روی الگو ها با شن های رنگی رنگ امیزی کرده از اخر زور با کلی جیغ گریه داد بیداد از شهربازی اومد بیرون انقد هرسری کارمون همین میبریمش به شرش میمونیم دائم منو باباش میزنه یا حرفای زشت میزنه تا یک کلمه بهش چیزی میگیم میگه به تو چه تورو خدا دعا کنید از هفته جدید میره مهد درست بشه ادم بشه که به خدا تاب توانی ندارم به قران ندارم دیگ امشب سر تلوزیون جوری اعصابم بهم ریخت که دیگ از ته ته قلب گفتم خدایا یا یک مریضی سخت بهم بده جونم بگیر بمیرم از دست این بچه راحت بشم یا جون این بچه بگیر بمیره چون دیگ کشش ندارم اصلا فقط دعا میکنم بره مهد ادم بشه یک کم