۴ پاسخ

اوالا مطمئن باش مادرت بهترین پرستاری رو میکنه ازش .
بعدم این حس طبیعیه و با یکی دو روز سر کار رفتن کاملا از بین میره

خانما شما بچتون شیرخشکی ان میخوایین برین سرکار

منم باید از آبان برم دارم از غصه میمیرم من کسی هم نیست بچمو نگه داره

عزیزم درکت میکنم.منم از مهر باید برم سره کار.مجبورم پیش مادرشوهرم بذارم.وقتی فکر میکنم که قراره چند ساعت ازش دور باشم حالم بد میشه.تپش قلب میگیرم.همش با خودم میگم مادرشوهرم میتونه مثل من مراقبش باشه؟میتونه پوشکشو عوض کنه؟به موقع بخوابونتش؟به موقع بهش غذا بده؟
امیدوارم خدا بهمون توان بده.کمکمون کنه این روزای سختو راحتتر بگذرونیم.

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۱۳ ماهگی
سلام از روزهای نسبتا سخت
واقعا نمیدونم شاغل بودن مادر تا چه اندازه با فرهنگ ما ایرانیا همخونی داره!
ولی من واقعا دارم اذیت میشم، نصف روز سرکار، نصف بقیه هم بچه داری و کارای خونه و پیش پیش نهار و شام فردا رو گذاشتن
از طرفی باید قبل کار برم بچه رو بزارم پیش مادرم و بعدش هم برم بیارمش
دلم خیلی کارا میخواد
خیلی دوست دارم کتاب خوندن رو ولی از وقتی مدرسه ها باز شده نمیتونم حتی مطالعه ازاد هم داشته باشم...
پسرم هم مدام مراقبت میخواد...
نیاز مالی نداریم شکر خدا بگم بخاطر پول میرم واقعا شغلم رو دوست دارم و براش زحمت کشیدم... حالا همسرم میگه نرو این یکی دوسال مرخصی بدون حقوق بگیر
تازه از مرخصی زایمان رفتم سرکار واقعادوست دارم کارم رو...
چقدر زندگی سخت شده
عذاب وجدان مادری یه طرف ک ۵ ساعتی پیش پسرم نیستم و دلم پیششه
عذاب وجدان کاری یه طرف اینکه واقعا کارم رو دوست دارم
عذاب وجدان خونه داری و کارای خونه از همه بدتره
دلم میخواد یکیو بیارم کارامو انجام بده ولی میدونم کسی ام بیاد نمیشینم ک میخوام واستم بالاسرش بگم اینو بزار اونو بردار بدتر سختمیشه


خلاصه که
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم هنوز
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

دلم عمیقا برای ۱۶ و ۱۵ سالگی تنگ شده!
دنیا خیلی سریع میگذره!