پسرکم یه مدته بهانه گیری میکنه ولی هنوز اون آرومی و مظلومیت قبل رو داره....امروز یه کم کسل بودم براش خوراکی گذاشتم و خودمم کنارش دراز کشیدم،اسباب بازیاشو آورد که اونا هم بخورن🥺
دیدم اینجوری نمیشه،بلند شدم رفتم تو اتاقش شروع کردم کشو و کمدها رو مرتب کردن و لباسهای قدیمی رو جدا کردم،لباسای تو دلیم رو چیدم،کلا چندساعتی درگیر بودم،پسرکمم هرچی اسباب بازی خواست برداشت و شروع کرد بازی کردن،یه جاهایی بدقلقی کرد و جیغ زد سعی کردم ارومش کنم ولی فهمیدم حوصله اش سر رفته....دلم میخواست می‌رفتیم بیرون ولی نشد چون کلی کار داشتم،اخرشبم به دوش گرفتم و الان ولو شدم.راستی پسر من اصلا دیگه با لالایی نمی‌خوابه تا چندماه پیش فقط عاشق لالایی بود الان یه وقتایی براش قصه میگم ولی کلا واسه خواب بوسش میکنم و بهش میگم دوسش دارم و شب بخیر بعد چشمامو می‌بندم که اونم بخوابه وگرنه اینقدر حرف میزنه کلا خواب یادش می‌ره 😕

تصویر
۳ پاسخ

دنیزم دو سه ماهه دیگه لالایی نمیخواد همینج‌وری شب بخیر و یکمی هم چند شبه برای من و باباش دلبری میکنه بعد مبخوابه

ای جونم
پسرتون چند سالشه

خدا حفظشون کنه عزیزم چند سالشه

سوال های مرتبط

مامان هیوا و هامین مامان هیوا و هامین ۶ ماهگی
بچه ها من دیگه واقعا دارم میترسم
اگه یادتون باشه من همیشه گفتم دخترم تا بخوابه دهن منو سرویس میکنه الان یه مدتیه هرشب مثلا ۱۱/۳۰ ببرمش تو تخت شروع میکنه تا یک ساعت بعدش ک بخوابه
گفتم شاید عادت کرده بدعادت شده
این دوشبه خونه مامانم شبا برمیگردیم تو ماشین میخوابه
ببین قبل ۱۲ بیدار میشه شروع میکنه گریه هق هق تا نیم ساعت
امشبم باز تو خواب یهو بیدارشد جیییغ داد گریه هق هق هرچی بغلش می کردم پسم میزد ولی میگفت مامان مامان
هرچی قربون صدقه رفتن نازش کردم انگار تو خواب بودا ولی بیدار بود
یه جوری هق میزد بابغض دوراز جونش گفتم الان قلبش وایمیسه
دیگه به هزار بدبختی یه ذره آب بهش دادم و بغلش کردم کلی دور خونه چرخوندم تا یکم آروم شد
خیلی ترسیدم ولی 😭😭😭بنظرم غیر طبیعیه دیگه این مدلی
اخرشم کلی لالایی خوندم تا خوابید
نمیدونم چی کار کنم دیگه، هزار جور فکر عجیب میزنه به سرم
نکنه دعایی چیزی گرفتن برای بچم
چرا سر یه ساعت خاص شروع میکنه چ خواب باشه چ بیدار 😭چرا هرچی میگم انگار نمیشنوه فقط هراسونه😭خودم یاد اون حالتاش میفتم گریم میگیره،😭😭
مامان هیوا و هامین مامان هیوا و هامین ۶ ماهگی
یعنی آرزو به دلم مونده یه شب این بچه بدون گریه و بغض بخوابه
بعضی شبا بعد ک خوابش ببره خودم میشینم گریه زاری چرا هرکاری میکنم با بغض میخوابه
خیلی خیلی خیلی صبر میکنم و باهاش راه میام ولی گاهی ازبس بیخود هق هق میکنه دیگه عصبیم میکنه تشرش میزنم
یعنی هنوز یه شب نشده بدون اشک بخوابه
به محض ورود به تخت شروع میشه، یبار میگه بریم خونه مامانجون میگم چشم الان شبه فردا میریم، هی بوسش میکنم هی نازش میکنم
شعر میگم قصه میگم
ایندفعه میگه فلان چیز میخوام بهش میدم
نه اینو بردار برمیدارم نه اونو بیار میارم
مامانمم اینجا باشه بازم یه نوع دیگه بهونه میگیره گریه بکنه
یعنی هرچی میگه و میخواد با بغض و هق هق
هی میگم عیب نداره بچس ولی عادت شده براش
دکترم بردمش آزمایش هم دادم همه چیش سالمه
۲_۳ ماهی هست اینجوریه
ازبس بهونه میگیره تا خوابش ببره
با بغض که میخوابه انگار خنجر میزنن تو قلبم
الانم ۳_۴ روزیه که پستونکشو ازش گرفتم یعنی یه ده روزی طول کشید هی کم کم سرشو قیچی کردم که به تهش رسید بعدم مثل این کلیپه بستمش بادکنک گفتم باهاش بای بای کنیم که اگه گفت پستونکو بیار بگم رفته تو آسمون
کلی خوراکی خوشمزه براش میگیرم، هرروز براش جایزه میگیرم که این دوره هم بگذره که ببین دختر خوبی هستی این جایزه رو فرشته مهربون برات آورده
ولی بازم فایده نداره، بدجور بهونه پستونکشو میگیره
دیشب خونه مامانم ازبس گریه کرد همه بهم حرف زدن، توظالمی تو بی درکی چیکار داشتی پستونکو اعصابم خورد شد، بابام مامانم میخواستن برن یراش بخرن پاشدم اومدم خونه
الانم ازبس گریه کرد یکم مونده بود برم بیارم براش
طاقت ندارم اینجوری عذاب بکشه 😞😞