۴ پاسخ

گذاشتی لایکم کن ببینم

حالا چرا دوبار رفتی حموم😁

خدا خیرت بده دختر چه دلی داری چقدر ریلکس و خونسرد خوش به سعادتت 🫡🫡🫡🤣🤣🤣🤣🤣🤣

ماشالله که تو چه قدر ریلکس بودی.

سوال های مرتبط

مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۶ ماهگی
پارت ۲
گذشت و من هر پنج شنبه میرفتم چکاب میشدم و دکترم همین حرفو میزد تا این پنج شنبه ک گفت سر بچه کامل اومده پایین دهانه رحمتم شده سه سانت نرم شده فقط بالاست بذار با دست بکشم پایین ببینم میاد
که با دست کشید پایین و نگهداشت و دید اومد و به تحریکش جواب داد
قرار بود یکشنبه برم بستری بشم
پنج شنبه ک دهانمو کشیده بود دردام خیلی شدید تر شده بود حس زور داشتم
شب رفتیم خونه ی مامانم ک ۴۰ دیقه با ما فاصله داره
هرکاری کردم شب خابم نبرد و قشنگ فهمیدم از ساعت ۲ ونیم دردام شروع شده بود ولی چون تو خوابو بیداری بودم متوجه منظم شدنش نشدم
صبح جمعه ساعت ۹ با احساس دسشویی زیاد بلند شدم و دسشویی رفتم ولی درحد چند قطره دسشویی کردم و دیگه هیچی نبود فقط حسش بود
و ترشحم خیلی خیلی زیاد شده بود
دردام میگرفت و ول میکرد ولی من جدی نمیگرفتم حتی تایمشم منظم بود ولی من هیچ کدومو ثبت نکردم
مامانم میگفت تو دردات شبیه زایمانه امروز زایمان میکنی
قرار بود با ما بیاد ک کار براش پیش اومد و گفت تو برو اگه رفتی بیمارستان زنگ بزن بیام اگه نه شنبه میام ک یکشبنه بریم بیمارستان
ساعت ۱۲ شوهرمو بیدار کردم و راه افتادیم سمت خونه
من دردام تایمش کمتر میشد و طول دردا بیشتر
و درد عادی نبود کامل حس زور و مدفوع بزرگ داشتم
ساعت ۱ رسیدیم
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان فاطمه سادات مامان فاطمه سادات ۵ ماهگی
خب ادامه تجربم
من فک میکردم چون دوسانت باز شده با یکم پیاده روی و رابطه خیلی زود میزام اما اینطور نشد و من هیچ دردی نداشتم حتی ی کمر درد ساده ام و میگفتم نا ۴۰ هفته دیگ ممیزام تا شدم ۳۸ هفته و ۴ روز ک ۹ماه رو کامل کرده بودم یهو صب ساعت ۷نیم با دل درد شدید ازخاب پریدم فک کردم مثانم پرشده بخاطر اونه بلن خواستم بشم برم سرویس ک یهو اب گرمی ازم امد تا رو زانوم ترسیدم و حدسم زدم ک ممکن کیسه ابم پاره شده باشه و رفتم دسشویی برگشتم خواستم ساعت بگیرم ک دردم چن ساعت ی بار و شوهرمو بیدار کردم گفتم دردم فک کنم شروع شده اون رف دوش بگیره فک میکرد خیلی وقت دارم ک برا زایمان من ساعت ک گرفتم دیدم ۳ دیقه ی بار من شنیده بودن اول از ی ساعت ی بار شروع میشه بعد کم کم میشه تا ۳ دیقه ولی من یهو همون ۳ دیقه ی بار بود سریع شوهرم امد و ماشین اورد مامانم امد و ساعت ۸ رفتیم بیمارستان من خیلی درد داشتم و تا بستریم کردن شد ۸نیم و معاینم کردن گفتن اره کیسه ابت خالی شده و ۴ سانتی و منو بردن اتاق زایمان اونجا دردم واقعا خیلی زیاد بود ولی هنوز قابل تحمل بود شد ساعت ۹ صب ک گفتم تورخدا دردم زیاده بیاید مایعنه کنید ک چن سانت شدم ک گفتن شدم ۶ سانت بعد دردام اینجا خیلی بد شده بود هروقت شروع میشد
مامان محمد علی مامان محمد علی ۵ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمان طبیعی مو براتون بزارم تا استرستون کم بشه
من شب عید غدیر دعا کردم زودتر بچمو بغل بگیرم صبح عید ساعت ۹ با درد توی کمرم بیدار شدم فک کنم ی ساعتی درد داشتم ولی خواب بودم متوجه نشدم بعد بلند شدم رفتم حموم یکم کارای خونه رو کردم حدود یک ساعت هی دردا رو چک کردم ک کم میشه یا زیاد ک دیدم ادامه داره ساعت ده و نیم رفتم دستشویی ک لک قهوه ای با ی مخاط سفید یا سبز مانند دیدم ترشح دهانه رحم بود تا دیدم فهمیدم وقتشه زود رفتم خونه مامانم ک دو کوچه بالاتره صبحونه خوردم و منتظر شدم دردام منظم تر بشه کم کم دردام زیاد شد اولش هر ۱۰ دقیقه بود ولی کم کم شد هر ۵ دقیقه ساعت ۳ بود ک مامانم گفت بریم بیمارستان ولی من هنوز نمیخاستم برم میخاستم شب برم ک دیدم دردام زیاده اخر ساعت ۴ بیمارستان بودیم معاینه کردن ۷ سانت باز بودم خیلی خوشحال بودم فک کردم نهایت ۲ سانت باشم ک منو فوری بردن رو تخت زایمان خابودن دکترو زنگ زدن بیاد بعد ساعت ۵ گفتن ۸ سانت شدی دیگه کیسه ابو پاره کردن
بعد پاره کردن کیسه اب دردم وحشتناک شد فقط زیر دلم میسوخت انگار با چاقو میزنن زیر دلم مثل مار ب خودم میپیچیدم ک بعد ی ربع حس مدفوع داشتم منم زور زدم یکم دردم کمتر میشد بازورایی ک میزدم خلاصه دکتر ۵و ۳۰ دقیقه رسید منم جیق زدم ک درد دارم هی زور میزم تا دکتر اومد بالا سرم بچه رو کشید ۵ تا زور زدم ک ب دنیا اومد راحت شدم بعد گفت برش پرینه نخوردی ولی ی مقدار خراش خورده بودم ک برام بخیه زد بخیه هاش اصلا حس نکردم دیگه درد نداشتم خداروشکر تموم شد
اومد وارم تجربم بدردتدن بخوره