من برا بیمارستان شورت یکبار مصرف خریده بودم خیلی راحت بود برام خونریزیم روز اول زیاد میشه بعدش مایعات شروع کردم خوردم و شب یهو شکم درد گرفتم و شکمم کار کردم بعد اون گفتن هرچی دوس داری بخور منم کباب خوردم کلی دوغ اینا خوردم اثر بی حسی از بدنم بره و من شدید کمر درد داشتم اینم مونده بدن هرکسی متفاوته شب سختی بود واقعا برام اصلا نخوابیدم امروز صبح هم مرخص شدیم اومدیم خونه و حموم اینا رفتم رو بخیه هامم چسب ضداب زدن گفتن بعد سه روز دربیارم بخیه هامم جذبیه و سوند اینا وصل نکردن بهم اصلا دکترم گف هر ۸ساعت شیاف بزنم و ویتامین و اهن اینا نوشت برام اونارو مصرف کنم
راستی شیرم فعلا نیومده در حد چند قطره میاد فعلا شیر خشک گرفتم با سورنگ میدم تا انشالله شیرم بیاد و نوک سینه هامم زخم شده دخترم میک زدنی واقعا درد میگیره ولی دیگه مجبورم تحمل کنم😓
اینم ماجرای زایمان من😅
انشالله همگی به سلامتی زایمان کنید و همه چشم انتظارا به زودی دامنشون سبز بشه❤️

۵ پاسخ

عزیزم مبارک باشه قدم نی نی ساعت چند رفتی بیمارستان که ۷ و رب
چه خوب سوند نذاشتن اصلا سوند برای چی میزارن ؟

کدوم بینارستان و کدوم دکتری عزیزم

مبارک باشه 😍
چه جالب مگه میشه بدون سوند

سلام گلم قدم نو رسیده مبارک انشاءالله که همیشه سالم و سلامت باشید

الان خوب شدی دیگه کمر و سرت درد نمیکنه ؟؟

سوال های مرتبط

مامان یزدان👶 مامان یزدان👶 ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه سزارینم بگم کسایی که قصد سزارین دارن من خیلی راضی بودم درد واقعا قابل تحمل بود برام از شش صبح دکترم گفت چیزی نخورم یه صبحانه سبک خوردم پنج صبح ساعت ۱۱ رفتیم بیمارستان تا کارمو بکنم ان اس تی گرفتن انژیو وصل کردن تا ساعت دونیم عمل شدم سوند داخل اتاق عمل وصل کردن که اصلا دردی نداشت برا من دکتر بیهوشی اومد بیحسی زد اونم اصلا دردی نداشت ولی من خیلی میترسیدم دراز کشیدم کاملا بیحس شدم عملو شروع کردن یکم احساس تنگی نفس پیدا کردم برام اکسیژن گذاشتن بعد ۱۰ دیقه صدای گریه پسرم اومد خیلی حس قشنگی بود 😍 من همزارن گریم گرفت یکم بعد پرستار گفت میخوای ببینیش آورد گذاشت جلو صورتم ☺من خودم پمپ دردم خواستم برام وصل کردن که با اون واقعا اصلا دردی نداشتم یکم در حد پریودی بود اوردن تو پخش ۱۲ ساعت هیچی نخوردم بعد اون گفتن آبمیوه بخورم بلند شدم سوندو دراوردن فقط سرم گیج میرفت یکم نشستم چون پمپ درد داشتم درد زیادی نداشتم فقط من سرم خیلی تکون دادم حرف زدم سر درد خیلی بدی گرفتم سه روز اول 🥴 شیرم اولش نمیومد شیر خشک گرفتم تو بیمارستان ولی بهش نساخت الان شیرم زیاد شدم شیر خودمو میدم دکترم واقعا خوب بود دستش خیلی سبک بود اینجوری که همه میگفتن بعد سزارین خیلی درد میکشی برایه من واقعا راحت بود❤
مامان یار امام زمان مامان یار امام زمان ۵ ماهگی
تجربه زایمان :بعد وارد بخش ک شدم دوباره بعد چند دقیقه اومدن شکم فشار دادن این مرحله واقعا درد داره بعدش تا شب با پمپ دردام قابل کنترل بودن بعد اون اومدن سوند در بیارن دوباره ترس داشتم ک گفت نفس عمیق بکش پاهاتم باز کن اینکار کردم اصلا درد نداشتم گفتن باید بیایی پایین تا راه بری راه رفتن خیلی بد بود من دوقدم برداشتم حالم بد شد بعد دیگ گفت برگرد بخواب رو تخت بعد یک ساعت دوباره امتحان کردم باز حالم بد شد ولی برا بار سوم خوب شد و راحت تر بودم اینم تجربه زایمان من واقعا خدا کمک میکنه من فکر نمیکردم برام اینجوری پیش بره تا میتونین راه برین هر روز بخیه ها بشورین خشک کنید تا عفونت نکن من یه دو روز بخیه هام عفونت کردن اذیت شدم دیگ تا روز ۷ سرپا هستین اومدین خونه شیاف استفاده کنید تا درد نکشین ،کسایی ک شیر دارن تا میتونین با شیر دوش ندوشین ک زخم میشیم اذیت میشن با آب ولرم با دست سینه هاتون خالی کنید اینم تجربه هایی ک من داشتم امیدوارم کاربردی بوده باشه
مامان آقا هاکان مامان آقا هاکان ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳

وای اصلا تایم نمیگذشت انگار گردش زمان ایستاده بود وقتی شیاف میذارن طول میکشه تا اثر کنه، زیاد روی کمر خوابیدن هم خسته کننده اس. گفتن باید بچه رو شیر بدی و خواهرم همش سینه امو فشار میداد میگفت باید بچه بخوره و شیرم در حد چند قطره بود و بچه ام سیر نمیشد و همش گریه میکرد ولی خانمی‌ک‌جفتم بود ب بچه اش شیر داده بود و راحت خوابیده بود.
اومدن گفتن باید مایعات بخورید و من خوشحال شدم ک میتونم آب بخورم ولی نمیتونستم قشنگ بشینم بخورم درد داشتم و خواهرم همش با قاشق بهم آب میداد . کمپوت انجیر و گلابی ببرید با خودتون من روز اول فقط مایعات خوردم ک باعث شد فرداش شکمم خوب کار کنه چون ناشتا کمپوتامو خوردم .
ولی شب ساعت یک شد دکتر بچه امو دید گفت زردی داره باید حتما بستری بشه درد بخیه هامو فراموش کردم درد فشار شکم و سوند فراموش کردم دیگه فقط دغدغه ام بچه ام بود اونو بردن واسه بستری و من تا صبح نگاهم ب پنجره بود و دعا میکردم زود صبح بشه از حال بچه باخبر بشم و بهم بگن بچه مشکلی نداره ک همسرم ۸ صبح اومد رفت بچه رو دید بش گفتن باید آزمایش بگیریم ۱۲ جوابش آماده میشه وای خدا کی ساعت ۱۲ بشه تایم نمیگذشت من مرخص بودم چون شکمم کار کرده بود ولی منتظر جواب آزمایش بجه بودم ساعت ۱۲ همسرم جوابو گرفت و با شب قبلش تغییری نکرده بود همسرم راضی نمیشد بستری بشه و من دو دل بودم خلاصه مرخص شدیم و اومدیم خونه براش شیر خشت و ترنجبین و شیرخشک گرفتیم مرتب دارم از اینا بش میدم ک زردیش بره. درد بخیه ها با شیاف میره نکران نباشید. قدم بزنید خیلی کمکتون میکنه خیلی سخته خیلی ولی کمک کننده اس‌. سعی کنید صاف قدم بزنید . بیمارستانم خصوصی بود همچی بهم دادن ساکی ک بردم اضافه بود . سوالی داشتین درخدمتم
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من