پارت ششم تجربه زایمان بقیه رو پست های قبلی بخونید:
راه افتادیم سمت خونه من فقط ساک‌ بچه رو بسته بودم از خودم پراکنده بود تند تند چند تا چیز هم برای خودم تو ساک جدا برداشتم شناسنامه ها و مدارک پزشکی هم برداشتم و رفتیم ، خداروشکر تایم خوبی بود و نه خبری از ترافیک بود نه اینکه مشکل جا پارک داشتیم
رفتیم با دخترعمم طبقه بالا زایشگاه گفتم احساس میکنم آبریزش دارم
گفت همراهیت بفرست قبض بگیره اون خانم هم تو‌ نوبت منتظر تو بشین
من فرستادم قبض بگیره نشسته بودم که بیاد همش میگفتم الکی اومدم نه درد دارم نه آبی ریخت دوباره
بعد اومد همراهیم‌و نوبتم شد گفت دراز بکش رو تخت معاینه کنم
همین که دراز کشیدم رو تخت دیدم دوباره خیس شد زیرم
ماما اومد دستشو کرد داخل همینجور آب می‌ریخت دوبار کرد تو گفت بذار اینا باید بریزه تا بتونم معاینه کنم ، با یه شدت درد متوسط معاینه شدم گفتم چند سانت شده صبح که دو سانت بودم گفت نه حتی دو سانت هم نمیشه اسمشو گذاشت به زور دو سانتی
اون موقع بود که غم عالم ریخت تو دلم
گفت پاشو طلاهات در بیار بده همراهیت این لباس هارو هم بپوش
خلاصه عوض کردم و استرس هام زیاد شد مخصوصا وقتی که دیگه میگن گوشی هم تحویل همراهی بده بریم ، صدای داد و فریاد و ناله هم می‌آمد

۳ پاسخ

درخواست دادم مامان لیام جان 🥰

از بیمارستان و ماماهمراه راضی بودی عزیزم؟

رفتم داخل دیدم وای چه خبره دوتا اتاق بود بقیه تو‌ یه جا بودن تو یکی از اتاق ها یکی داشت بلند بلند ناله میکرد و داد و فریاد اتاق دیگه خالی بود منو فرستاد اونجا یک تخت هم بیشتر نداشت
خیلی استرسی شده بودم گفت دراز بکش
دراز کشیدم اومد ان اس تی رو وصل کرد دفعه اولی بود میخواستم تست بدم
بهم بست و رفت
ساعت نگاه کردم چهار شده بود
بهشون گفتم من هیچ دردی ندارم چیکار کنم گفت ماما همراه بگیر گفتم باشه می‌خوام کارشو انجام بدین گفت اوکی
رفتن من دراز کشیده بودم اومد آنژیو کت وصل کنه دیدم همون بغلی که جیغ میزد گفتن بیاید ببرید اتاق زایمان تا ویلچر بردن تو اتاقش یهو دیدم گفت خانوم پاهاتو ببند بچت نیوفته بعد هم همه دویدن سمت اتاقش نگو وسط سوار شدن به ویلچر می‌خواسته زایمان کنه خلاصه یهو دیدم صدای گریه بچه بلند شد
طفلی شانس آورد بچش نیافتاده
یعنی حتی به اتاق زایمان هم نرسید همونجا زایمانشو گرفتن
حق داشت اونقدر صدا میکردشون و داد میزد ولی کسی توجه نمی‌کرده بهش

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان حسین جان👼🏻🧸 مامان حسین جان👼🏻🧸 ۲ ماهگی
پارت ۲

دهانه رحم همون حالت بود من درد هام شروع شد رفتم زایشگاه و زایمان کردم و برگشت این بنده خدا همچنان رو تخت بود من شروع کردم براش دعا کردن که ان شاءالله توام راحت بشی و زودی سبک بشی
داشت باهام حرف میزد و از دست دکترش شاکی که چرا نمیاد و همش میگفت من خسته شوم بیاد منو ببر سزارین دیگه خسته شدم از صبح اینجام
خلاصه همینجوری داشت گله میکرد بهم منم رو تخت داشتم باهاش حرف میزدم که یه ماما اومد معاینه اش کرد و گفت ۳رو رد کرده تازه ۴ سانت شد
زنگ زدن به دکترش که نمیدونم دکتر چی گفت و اینا هم انجام دادن و رفتن
دکتر تا بیاد یه نیم ساعت شد و این خانم‌دیگه کلافه بود بین تخت منو این خانم فاصله اندازه یک ترولی بود
که این خانم از تخت اومد پایین با لج ببین دوتا تخت حالت توالت فرنگی نشت گفت منو باید ببرید سزارین قلبم درد میکنه (که معلوم بود داره بهونه میاره)
دکتر بهش گفت پاشو رو تخت دراز بکش تا معاینه کنم اونم لج میگفت بلند نمیشم گفت تو بلند شو شاید بردمت عمل اینو که شنید بلند شد یه پاشو گذاشت رو تخت اومد دومین پا رو هم بزاره تو تخت که یهو بچه لیز خورد بین
😳😐😑🙁
مامان اقا امیرمهدی🩵 مامان اقا امیرمهدی🩵 ۳ ماهگی
پارت ۹
یه چیز پلاستیکی کرد داخل و یهو یه آب شدیدی ازم خارج شد پرسیدم این چیه گفت کیسه آبته ... کل تخت خیس شد
سریع منو بلند کرد برد تو اتاق زایمان و زنگ زد به بادی که بیاد
بعد پاره شدن کیسه آبم خیلی بیقرار بودم از یه طرفم اتاق روبرویی داشت زایمان میکرد جیغای وحشتناک میزد باعث شد منم حساس بشم ... یکم ناله کردم وقتی میگرفت ... به دکتره گفتم اپیدورال دارید گفت نه گفتم میشه یچیزی بزنید دردام کمتر بشه؟ گفت باید پنج سانت بشی ده دیقه درد کشیدم اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی گفتم توروخدا مسکن بزن
همون موقع خانوم بادی رسید لباسشو عوض کرد اومد پیشم
منم گیج خواب بودم بشدت ولی درد داشتم خیلی زیاد
بادی گفت سجده شو رو تخت و لگنتو بچرخون تا سر بچه درست قرار بگیره
اون دکتره هم گفت دردت شروع شد بهم بگو مسکنو بزنم
دردم که گرفت بادی میگفت تند تر لگنتو تکون بده کمرتو بده داخل اون خانومم مسکنو زد توی رگ دستم اروم اروم
دردام تغییری نکرد ولی گویا خواب آورد بود باعث شد از خستگی رو حالت گیجی باشم و نفهمم دردام چقده
تا هفت سانت حالت سجده موندم که معاینه کرد گفت نرگس میتونی بریم دوش بگیری؟ گفتم اره اتفاقا بهش نیاز داشتم
خودمم دسشوییم گرفته بود
کمکم کرد رفتم دسشویی کردم
مامان عباسم🙂‍↔️🩵 مامان عباسم🙂‍↔️🩵 ۱ ماهگی
سلاااام منم اومدم با تجربه زایمان سزاریننن🙋🏻‍♀️
باورم نمیشه انقد زود نوبت من شد🥲
عکسم از کله پیسرمه چه مویی داره🥹🩷
خب جونم براتون بگه که خونمون دراز کشیده بودم کاملا ریلکس که احساس سرگیجه بهم دست داد،،، ۳۴ هفته و پنج روز بودم و دو هفته قبل متوجه شدم که فشار بارداری دارم و با روزی سه تا قرص فشار ،فشارم ۱۳ روی ۹ تا ۱۱ بود....
دیگ شک کردم و به همسرم گفتم فشارمو بگیره و بعلههه ۱۶ رو ۱۱ بود ....
دیگ آماده شدم و احتیاطا ساک پسرمو هم برداشتم و راهی شدیم‌سمت بیمارستان امام حسین..
ناگفته نماند که حرکات پسرم از صبح خیلی ضعیف شده بود و وقتی راهی بیمارستان شدم چند ساعتی بود کلا تکونی احساس نکرده بودم...
رفتیم با پذیرش هماهنگ شدیم و رفتم قسمت مامایی ، در رابطه با فشارم گفتم ، فشارمو گرفتن ۱۵ رو ۱۱ بود و گفتن باید بستری بشه و درابطه با اینکه اگر کنترل نشه باید بچه رو برداریم و احتمال زیاد می‌ره دستگاه و هزینه ها تو این رنجه مشکلی ندارید صحبت شد و آخرش هم قبض و ساک و تحویل گرفتم تا آماده بستری بشم، قبل اینکه برم برای گرفتن قبض گفتن برم پشت پرده تا هم قلب چک بشه هم معاینه ولی خب چون فشار داشتم تا اومد یدونه انگشتشو کرد داخل گفت راستی لازم نیست پاشو...
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱ :
روز شنبه ۱۳ مرداد رفتم مطب دکترم برای معاینه لگنی ک ببینه مناسب هستم واس زایمان طبیعی یا ن ؟!
دکترم معاینه کرد و گفت ۱ سانت هم باز شدی ، اون روز من ۳۷ هفته و ۴ روز بودم . دکترم گفت ممکنه بعد از معاینه تا دو سه روز لکه بینی داشته باشی نگران نشی طبیعیه ، گفتم باشه .. پاشدم با دستمال خودمو تمیز کنم دیدم دستمال پره خون شد 😑 گفتم خانم دکتر من همین الانش هم ب خونریزی افتادم .. ک گفت اشکالی نداره ( اینم بگم به شدت به دکترم ایمان داشتم و دارم و چشم بسته حرفشو قبول دارم)
خلاصه وقتی معاینه تموم شد گفت انتی تاریخ زایمانت رو کِی زده ؟ گفتم ۳۰ مرداد .. گفت نوچ تو تا سی‌ام نمیکشی احتمال قوی تو همین هفته زایمان میکنی ، اگه نکردی ۲۳ مرداد بیا دوباره معاینه .. یعنی ۱۰ روز بعدش . گفتم اوکی
اومدم نشستم تو ماشین ب شوهرم گفتم من هم درد زیردل و کمر دارم هم خونریزی ، دکترمم گفته ممکنه چند روز ادامه داشته باشه ، بریم خونه مامانت ک من تنها هم نباشم ( راستش نمیدونم چرا انقد بغض داشتم و میلرزیدم از ترس و نگرانی ..🥲🥹 )
خلاصه اومدیم خونه همه چیو جمع کردیم حتی ساک خودم و ساک بیمارستان ملکا رو هم برداشتم و رفتیم خونه مادرشوهرم...
مامان هیراد مامان هیراد ۱ ماهگی
در بیمارستان/ پارت ۳
مشغول انجام یه حرکتی بودم ک اون ماما همراهِ اومد و گفت آره فلان حرکت خوبه برو تو دلم گفتم باید زودتر میگفتی نه وقتی ک خودم دارم انجامش میدم.😏
مدتی گذشت درد ها خیلی شدید شد و تنفس دیگه جواب نمی داد هیچکسی نمیومد اجبار بلند شدم و رفتم پیش ماما. عاجزانه بهش گفتم لطفا کمکم کنید خیلی درد دارم گفت باشه و رفت کیسه آب گرم آورد ( شما با خودتون کیسه ببرید کیسه بیمارستان پوشش دورش خیلی ضخیم بود حتی خود ماما هم گفت که کیسه ش زیاد اوکی نیست) . دوباره معاینه و گفت پیشرفت خوبی کردی ۵ سانت دهانه رحم و نرمیش ۷۰ درصد . مامانای دیگه ک میومدن من از وضعیت خودم سوال
می پرسیدم می خندیدن و میگفتن از کجا می دونی یا اصلا می دونی یعنی چی یا میگفتن رشته ت چیه . از این که تو اون تایم کوتاه پیشرفت کرده بودم نمی دونم تعجب کرده بودن یا ذوق ک ازم تعریف میکردن😂
گفتن این گروه که زود پیشرفت می کنن خیلی خوبن و از این حرفا . خلاصه ماما همراه بلاخره اومد و دوباره معاینه دیگه نا نداشتم گفت بذار معاینه کنم ببین کمکت کردم با معاینه از دو سانت بشی ۵ سانت . 😐😐 درسته معاینه تاثیر داره ولی زحمت بیشترش رو خودم کشیدم با ورزش هایی ک بلد بودم حالا برگشته بود و با افتخار میگفت من کمکت کردم با
معاینه از دو سانت بشی ۵ سانت . 😐😐 درسته معاینه تاثیر داره ولی زحمت بیشترش رو خودم کشیدم با ورزش هایی ک بلد بودم حالا برگشته بود و با افتخار میگفت من کمکت کردم.
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
#تحربه زایمان من پارت ۳
چیزی نگذشت از دوازده دردام شروع شد دیگه نمیتونستم رو تخت باشم صدا میزدم که من درد دارم میشه بیام پایین که اومدن با دستگاه که بهم وصل بود رفتم پایین وایساده راحت تر بود ماما خوبی بالا سرم بود خدایی شیفت عوض شد و مامام هم تغییر کرد من کمکی بلوک زایمان بهم گفتماما همراه به درد نمیخوره هزینه الکیه ... اگه میخوای اپیدورال بزنی که بی خیال شو
منم ترجیح دادم نگیرم گفتم ولش😂
بهشون گفتم من توپ می‌خوام که یکم ورزش کنم منو منتقل کردن به اتاق ال دی ار و تنها شدم معاینه هم کردن دو سانت بودم دردام خیلی زیاد شده بود از نظر خودم
خلاصه غذا خوردم و یکم رو توپ ورزش کردم دیدم دردام خیلی داره زیاد میشه ترجیح دادم بگم همرام بیاد داخل یه ربع کنارم بود و بعد بیرونش کردن دوباره معاینه شدم سه سانت شده بودم خیلی دردم زیاد بود باز گفتم میشه شوهرم و بگین بیاد که راهش دادن اومد و بعدم دکترم اومد بهم سر بزنه بازم معاینه شدم سه سانت بودم دکترم یه ربع نشست رفت مطب گفت هست سانت شد به من خبر بدین بیام
مامان مبین جونم مامان مبین جونم ۴ ماهگی
20مین بعدش که رفتم گفت راست گفتی انقباضات همون 4دقیقه شده زنگ زد به دکتر کشیک درهمین حین داروهاروهم پرسید که گفتم آسپرین هم. تا شب قبل می‌خورد به دکتر گفت دکتر اومد یه دخترجون وکلی دعوام کرد که باید تا36 هفته میخوردی چرا بیشتر خوردی تو آن اس تی بعدی هم معلوم شد تکون بچه کمه و هانه رحمم 1سانت باز بود دکتر گفت بستری بشه زایشگاه اما عواقب‌ آسپرین خوردنت پای خودت، ساعت 10 زایشگاه بستری شدم یه ماما خوب هم اومد وگفت دراز بکش روتتت گفتم امروز زایمان میکنم گفت بذار معاینه کنم برعکس قبلی خیلی باارامش معاینه کرد گفت شدی 2سانت دهانه رحمت نرمه وهمکاری عالیه تو شیفت من زایمان
نمیکنی ولی تاشب زایمان میکنی، الانم دراز بکش تا علائم بچه روچچک. کنم گفتم نمیشه ورزش کنم گفت علائم وضعیت بچه چک بشه چرا، گفت کیسه آبت پاره شده گفتم نه دراز کشیدم چک کرد مامانمم اومد تو اتاق همون لحظه بچه یه تکون بد خورد ومتما بالاسر بود گفت انقباضی خوبی داری کیسه آبم پاره شد گفتم به‌ش چک. کرد ودید بله ولی سریع رفت بیرون
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴:
وارد زایشگاه شدم لباس عوض کردم آزمایش خون و ادرار گرفتن منتظر موندم اتاق خصوصی زایمان خالی بشه که برم تو اتاقم تو زایشگاه عمومی منتظر بودم رو یه تخت همه داشتن درد می‌کشیدن جیغ میزدن من با استرس نگاه میکردم که یه ماما اومد گفت چند سانتی؟ گفتم ۵ سانت گفت تو چرا چیزی نمیگی؟خندیدم اومد یه آمپول برای رسیدن ریه های بچه زد و گفتم میشه یه خواهش کنم؟گفت جونم گفتم میشه به من آمپول فشار نزنید؟گفت به ماما همراهت میگم، اپیدورال میخوای؟گفتم نه اصلا گفت چه دل و جرأتی داری اگه اپیدورال میشدی زودتر فول میشدیا گفتم نه میخوام دردام طبیعی بره جلو خلاصه بعد یه ۲۰ دقیقه رفتم تو اتاق خصوصی نشستم رو تخت ماما همراهم اومد برام آهنگ گذاشت و گفت میخوام کیسه آبتو پاره کنم اونجا بود ک ترس اومد سراغم و گفتم چرااااااا؟گفت براراینکه یه موقع بچه مدفوع نکرده باشه گفتم درد داره گفت دردش مثل معاینه است کیسه آبمو پاره کرد و یهو یه تشت آب داغ ریخت گفتم بچه حالا خفه نشه گفت نترس همش نریخت ک، پاره کردم ک انقباضات زودتر پیش بره فول شی دیگه اونجا بود ک همسرم و مادرم اومدن پیشم با آهنگ قر دادیم و اسکات زدیم و ماما همراهم نقاط فشاری رو کار کرد باهام و مدام معاینه میکرد و تو معاینه کمک می‌کرد ب باز شدن دهانه رحمم تا اینکه ۸ سانت شدم اونجا بود ک چنان دردی اومد سراغم ک دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و عملا گوشام صدای هیچکس و نمیشنید فقط میخواستم از این درد خلاص شم خلاصه با کمک ماما همراه و اجبارش برای نشستن رو یه صندلی و انجام ورزش شدم ۱۰ سانت و به معنای واقعی کلمه معنی درد زایمان و فهمیدم
مامان ایلیا پسرم💚 مامان ایلیا پسرم💚 ۳ ماهگی
خلاصه با هزار درد سوار ماشین شدم دو دیقه ای رسیدیم بیمارستان همین که دکتر معاینه کرد گفت تو خونریزی داری باید سریع بستری شی تحت نظر باشی آنقدر که حالم بد بود همه به من نگاه میکردن شوهرم زنگ زد گفت عزتی گفته الان وقت اورژانسی ندارم منم به ناچار بستری شدم با یک سانت و سرم فشار آنقدر درد داشتم خودمو داشتم میکشم میگفتم ولم کنید برم خونه ساعت سه ظهر یک سانت و نیم شده بودم اصلا هیچ تغییری نمیکردم فقط با معاینه خیلی حالم بد بود میگفتم همش درد یک سانت اینه فول شم چه کار کنممممم
ساعت ۹ شب ۳ سانت شم نمیدونید این ساعت ها برای من سال ها گذشت گوشی هم نداشتم بگم بیاید منو ببرید من نمیخوام زایمان کنم ماما همراهم که توی ۳ سانت اومد پیشم یه ورزش سجده داد بهمگفت هم زمان باسنت رو چپ و راست کن شاید باورتون نشه سریع پنج سانت شدم دکتر اومد معاینه کرد گفت کله بچه یه خورده کجه یه پاشو بالا نگه دارید من یه نیم ساعت پام بالا بود میخواستن بیان اپیدورال کنن دکتر اومد دوباره معاینه کرد گفت بی‌حسی نمیخواد فول شدی
منم وقتی دردم میومد فقط زور های خوب میزدم