20مین بعدش که رفتم گفت راست گفتی انقباضات همون 4دقیقه شده زنگ زد به دکتر کشیک درهمین حین داروهاروهم پرسید که گفتم آسپرین هم. تا شب قبل می‌خورد به دکتر گفت دکتر اومد یه دخترجون وکلی دعوام کرد که باید تا36 هفته میخوردی چرا بیشتر خوردی تو آن اس تی بعدی هم معلوم شد تکون بچه کمه و هانه رحمم 1سانت باز بود دکتر گفت بستری بشه زایشگاه اما عواقب‌ آسپرین خوردنت پای خودت، ساعت 10 زایشگاه بستری شدم یه ماما خوب هم اومد وگفت دراز بکش روتتت گفتم امروز زایمان میکنم گفت بذار معاینه کنم برعکس قبلی خیلی باارامش معاینه کرد گفت شدی 2سانت دهانه رحمت نرمه وهمکاری عالیه تو شیفت من زایمان
نمیکنی ولی تاشب زایمان میکنی، الانم دراز بکش تا علائم بچه روچچک. کنم گفتم نمیشه ورزش کنم گفت علائم وضعیت بچه چک بشه چرا، گفت کیسه آبت پاره شده گفتم نه دراز کشیدم چک کرد مامانمم اومد تو اتاق همون لحظه بچه یه تکون بد خورد ومتما بالاسر بود گفت انقباضی خوبی داری کیسه آبم پاره شد گفتم به‌ش چک. کرد ودید بله ولی سریع رفت بیرون

۴ پاسخ

تو دردات توخونه کشیدی هر ۳ ۴ دقیقه کلا ی سانت بازشده بودی بااون همه پیاده روی

دکتر به منم گفته بود تا موقع زایمان باید آسپرین بخوری.

آسپرین چه عواملی داشته مگه

عزیزم عالی بودی من دردام هر 7 دقیقه بود با دهانه رحم یکسانت
ولی هرکار کردم همون یکسانت موند پیشرفت نکردم و آخرش رفتم سزارین
حتی اکسی توسین هم اثر نکرد

سوال های مرتبط

مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت چهار:

دستگاه نوار قلب و آن اس تی رو وصل کرد گفت تکون خورد دکمه رو بزن دوبار تکون خورد تو اون ۲۰ دقیقه ولی نمیزنم ماما اومد نگاه کرد گفت چرا نمی‌زنی گفتم خب تکون نمیخوره میگه من از رو نواز میفهمم تکون خورده گفتم خب من نفهمیدم دروغ ندارم بگم🤣🤣 خودش اومد دستش و گذاشت رو شکمم که تکونی حس نکرد. دکتر اون شیفت اومد تو تریاژ و من و دید گفت برای چی اومده گفت از سر شب اینجاست ولی هنوز ۳ سانته میخواد بستری بشه گفت نوار قلبش خوب بوده فقط فهمیدم گفت انقباض ثبت شده گفت ببین اگه خودش میخواد بستری کنید و گرنه بره چون بستری بشی تا فردا عصر معطلی گفتم نه درد دارم به خونه نمی‌کشم
دیگه گفت پس کارهای بستریش و بکن. سر از پا نمی‌شناختم. دیگه لباس بیمارستان و دادن تنم کنم گفت برو به همراهت بگو کارا بستریت و بکنه رفتم بیرون به شوهرم گفتم نوار قلب بچه خوب نبود بستری میکنن
به این شکل ساعت ۱۲ من بستری شدم و رفتم بخش زایشگاه
نگم از حال و هوای زایشگاه براتون🤦🏼‍♀️
مامان آریا مامان آریا ۳ ماهگی
من اومدم تجربه زایمانمو بهتون بگم ظهر خواب بودم پسر کوچکم افتاد رو شکمم عصر یه کم کمرم تیر میکشید رفتم زایشگاه نوار قلب گرفت گفت باید تکرارکنی معاینه هم کرد حالا نمیدونم با معاینه یا با ضربه که پسرم افتاد روم کیسه ابم هم سوراخ سده بود خلاصه گفتن برو شام بخور بیا دوباره نوار بگیریم من دیگه دیر وقت بود نرفتم صبح ساعت ۴ بیدار شدم دیدم شلوارم خیسه به سوهرم گفتم فکر کنم کیسه ابم پاره شده جمع کردم رفتیم بیمارستان دوبار نوارقلب گرفت گفت باید تکرار بشه یه سونو هم نوشت رفتم انجام دادم اومدم با یه نوار دیگه ماما فرستاد برا دکتر گفت کیسه ابش سوراخه ختم بارداری بزنید بستری سدم ساعت دوازده ونیم امپول فشار زدن تا ساعت ۵ خیلی کم درد داشتم بعد شروع کردم به خون. یزی ماما اومد گفت این چرا خون ریزی داره شاید جفت اومده جلو دکترو صدا زد امود معاینه کرد گفت نیست ولی دهانه رحمم همچنان دو بود یه کم دردم شدید شد دهانه رحمم شد ۳ دکتر گفت کیسه ابشو پاره میکنم کیسه ابمو پاره کرد یه قرص هم گذاشتن تو رحمم دردام بیشتر شد دکتر اومد گفت میخوام کمکت کنم زود زایمان کنی معاینه کرد گفت ۶ سانت باز شدی توی دردای سدید بهم گفت جیغ نزن فقط زچر بزن منم کمکت میکنم من زور میزدم اونم دستاشو میکرد تو رحمم وباش میکرد سه بار وقتی درد شدید داشتم زور زدو سر بچه اومد گفت یه زور دیگه بزن تا بکشمش با زور چهارمی بچه رو کشید گذاشت رو شکمم و راحت شدم یه کم پترگی هم داشتم ۳تا بخیه خوردم وخداروشکر نی نیمو بغل گرفتم انشالله همه مامانا بسلامتی بغل بگیرن
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۱ ماهگی
پارت ۲:
دیگه رفتم داخل زایشگاه و نزاشتن که کسی باهام بیاد
وسیله هام و دادن به مامانم و گفت دراز بکش معاینه کنم
ماما اول که معاینه کرد یه درد بدی توی کمرم و رحمم پیچید که نتونست دهانه رحمم و پیدا کنه

و همکارش و صدا زد که اون معاینه کرد گفت ۴ سانت بازه
بستری کن

بستری کردن و بردن اتاق زایمان و گفت دراز بکش که ضربان قلب بچه رو باید چک کنیم

دیگه نیم ساعتی دراز کشیده بودم و هی میرفتن و میومدن و من میدیم که ضربان قلب بچه هی بالا پایین میشه
و دیگه نمیتونستم دراز بکشم بهش گفتم دستگاه رو‌جدا کن میخوام ورزش هام و انجام بدم
شروع کردم ورزش کردن و ساعت ۶ صبح هم صبر کردم و بعد زنگ زدم به ماما خصوصیم و اونم خودش سریع رسوند پیش خودم میگفتم زشته ۴ صبح زنگ بزنم شاید خواب باشه

دیگه اومد و شروع کردیم ورزش کردن و اومد معاینه کرد دید که حدودا ۶/۷ سانت بازم و دردام خیلی شدید شده بود و کیسه ابمم پاره نشده بود هنوز
دیگه یکی از اشنا هامون که اونجا ماما بود اومد و کیسه ابم و پاره کرد که برای من قطره قطره خارج شد و من یهو و یدفه خیس نشدم و من میدونستم که کیسه اب زیاد و رنگش هم باید شفاف باشه ولی برای من رنگی بود زرد بود

من دیگ رسما اخراش زور نداشتم و ازشون خواهش میکردم که من و ببرن اناق عمل و میدونستم که نمیتونم چون هرچی زور میزدم هرچی ورزش میکردم سر بچه نمیمود پایین و تو کانال زایمان مونده بود بچم
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴:
وارد زایشگاه شدم لباس عوض کردم آزمایش خون و ادرار گرفتن منتظر موندم اتاق خصوصی زایمان خالی بشه که برم تو اتاقم تو زایشگاه عمومی منتظر بودم رو یه تخت همه داشتن درد می‌کشیدن جیغ میزدن من با استرس نگاه میکردم که یه ماما اومد گفت چند سانتی؟ گفتم ۵ سانت گفت تو چرا چیزی نمیگی؟خندیدم اومد یه آمپول برای رسیدن ریه های بچه زد و گفتم میشه یه خواهش کنم؟گفت جونم گفتم میشه به من آمپول فشار نزنید؟گفت به ماما همراهت میگم، اپیدورال میخوای؟گفتم نه اصلا گفت چه دل و جرأتی داری اگه اپیدورال میشدی زودتر فول میشدیا گفتم نه میخوام دردام طبیعی بره جلو خلاصه بعد یه ۲۰ دقیقه رفتم تو اتاق خصوصی نشستم رو تخت ماما همراهم اومد برام آهنگ گذاشت و گفت میخوام کیسه آبتو پاره کنم اونجا بود ک ترس اومد سراغم و گفتم چرااااااا؟گفت براراینکه یه موقع بچه مدفوع نکرده باشه گفتم درد داره گفت دردش مثل معاینه است کیسه آبمو پاره کرد و یهو یه تشت آب داغ ریخت گفتم بچه حالا خفه نشه گفت نترس همش نریخت ک، پاره کردم ک انقباضات زودتر پیش بره فول شی دیگه اونجا بود ک همسرم و مادرم اومدن پیشم با آهنگ قر دادیم و اسکات زدیم و ماما همراهم نقاط فشاری رو کار کرد باهام و مدام معاینه میکرد و تو معاینه کمک می‌کرد ب باز شدن دهانه رحمم تا اینکه ۸ سانت شدم اونجا بود ک چنان دردی اومد سراغم ک دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و عملا گوشام صدای هیچکس و نمیشنید فقط میخواستم از این درد خلاص شم خلاصه با کمک ماما همراه و اجبارش برای نشستن رو یه صندلی و انجام ورزش شدم ۱۰ سانت و به معنای واقعی کلمه معنی درد زایمان و فهمیدم
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۳ :
اومد چک کرد گفت عه کیسه آبتِ 😐😐
گفتم کاش معاینه نمی‌کردین! گفت نههه عزیزم تو زمان زایمانت رسیده بوده دیگه اصلا ربطی ب معاینه نداره!( غلط کرد منم چون شنیده بودم ماما های بیمارستان ها خیلی ناشی هستن و اکثرا کیسه آب رو پاره میکنن اولش داشتم مقاومت میکردم ک معاینه نکنه ک خب موفق نشدم و زد کیسه آب مو پاره کرد !)
خلاصه گفت حالا ک کیسه آبت پاره شده دیگه نمیشه بری باید بستریت کنیم .. و دوباره معاینه کرد ک ببینه دهانه رحمم تغییری کرده یا ن ک نکرده بود و هنوز ۲ سانت بودم ...من با یه غم بزرگ بستری شدم 🥹🥹 بدونِ خدافظی از شوهرم بدون آمادگی حتی !! با خودم میگفتم خدایا من تازه ۲ سانتم معلوم نیس تا کِی باید اینجا بمونم ک زایمان کنم ..
آخه دوستم دو هفته بود ک هی ۱ سانت ۲ سانت باز می‌شد ب ۴ سانت هم رسیده بود ولی هنوز درداش نگرفته بود ک زایمان کنه و منم همش اون جلو چشمم بود !
خلاصه لباسامو تحویل دادم با موبایلم و آخرین تاپیک رو اینجا گذاشتم ک برام دعا کنین دارم بستری میشم و چقدر بعدش ک جوابارو خوندم بهم حس خوب منتقل شد♥️
رفتم تو زایشگاه رو تخت دراز کشیدم ماما زایشگاه اومد بالاسرم ان‌اس‌تی گرفت بهش گفتم الان بهم امپول فشار میزنین؟؟ گفت میخوای مگه؟ گفتم نه اصلااااا !! من شنیدم امپول فشار انقباضات وحشتناکی میده برا همین نمیخوام بزنین الانم پرسیدم ک خاطرم جم بشه . گفت اوکی ، در همون حین من خرما و آبمیوه خوردم چون خیلی ضعف داشتم ..
از اونجایی ک کیسه آبم پاره شده بود دردام دیگه واقعی شده بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد ! در حد دردای پریودی بود واقعا (البته ک من پریودی های دردناکی داشتم 🥴😁😂)
تا ساعت ۷ ونیم من همینجوری درد میکشیدم و ورزش میکردم و روی توپ بالا پایین میرفتم ..
مامان هیراد مامان هیراد روزهای ابتدایی تولد
در بیمارستان / پارت ۱
بستری شدم و اول بهم نصف یه قرص کوچیک دادن و گفتن زیر زبونم بذارم و فقط مزه مزه کنم. بعدش سرم رو بهم وصل کردن و بعدش آمپول فشار .( آمپول فشار رو توی سرم
می زنن ). مامای همراهم اون تایم اونجا بود و شیفتش بود . یکی از ماماها معاینه م کرد و چند دقیقه بعد مجددا اون ماما خودم اومد گفت خودم هم معاینه کنم ببینم وضعیت چطوره .
(روز قبلش ک مطب بودم گفته بود ۱ سانتم و ازش درباره ی نرمی دهانه رحمم پرسیدم ک گفتن حدودا ۳۰درصد اما شب ک تو بیمارستان بستری شدم گفتن دهانه رحمم سفت هست .)
خلاصه معاینه کرد و گفت دهانه رحم سفت تر شده و گفت من فک نمیکنم کیسه آب مشکلی داشته باشه ولی باز همون یه درصد رو نمیشه ریسک کرد. کلافه شده بودم ک وقتی سونوها که دقیق ترن میگن سوراخه اما ماماها قبول نمی کنن.😶
کم کم دردهای خفیف شروع شد دکتر بیمارستان بلاخره اومد و باز معاینه شدم و دکتر گفت این که کیسه آبش سوراخ شده و یه چیز دیگه هم گفت ک درست نشنیدم. (بنظرتون عجیب نیست ماماها با معاینه تشخیص نداده بودن؟ )
و مامای همراه گفت الان شده چون میگه دردهام شروع شده😑 . خلاصه با همون معاینه زد کیسه ابمو ترکوند . قبلش ب مامام گفتم دهانه رحمم خلفیه گفت تو قراره سوزن فشار بگیری ربطی نداره درست میشه و فلان . دکتر گفت سر بچه پایینِ ولی دهانه رحم خلفی هست بهش پوزیشن بده قرار شد برم واسه ورزش ولی ماما همراهم خیلی مزخرف بود دو تا حرکت بهم گفت ک تکون دادن باسن بود. بهش گفتم اسکات بزنم گفت این حرکت بیشتر تاثیر داره بلافاصله گفت چطوری اسکات می زنی ولی اینقدر درد داشتم ک نمی تونستم اسکات بزنم
مامان آیگل مامان آیگل ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
درد هام توی ۴۰ هفته شروع شد بعد من پیاده روی و ورزش میکردم که دردهام شدید بشه اسکات میزدم تا بتونم طبیعی زایمان کنم خلاصه که من توی ۳۹ هفته رفتم دکتر بخاطر اینکه تکون های بچه کم شده بود رفتم بیمارستان NST دادم گفت سونو مینویسم برو جوابشو سریع بیار منم جواب بردم تکونا بچه هم خوب بود تو سونو مشخص بود بازم دکتر میگفت چون فضاش کمه زیاد تکون نمیخوره من‌جواب بردم گفت همه چی اوکیه برو خونه اومدم توی ۳۹ هفته و ۶ روز یدفعه دردهام ریز شروع شد و تکون ها بچه کم شده بود خودشو سفت میکرد همش رفتم گفتم خوبه دردهام شروع شد یدفعه دیدم هم دردهم قطع شد هم شکمم رفت بالا رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت هنوز باز نشدی برو خونه دردهات باید بیشتر بشه ولی ۴ ساعت دیگ بیا باز من ۶ ساعت دیگش رفتم معاینه کردن گفتن ۲ سانتی تقریبا ولی باز دردت بیشتر شد بیا اومدم خونه کارهامو بکنم دیدم ترشح خونی دارم میدونستم بخاطر معاینه اس منتظر درد زایمان بودم دیدم خبری نیست شامم خونه برادرشوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بذار باز ی بیمارستان بریم ببینیم چرا تو دردت یدفعه قطع شد من میگفتم نمیخاد هنوز دردم نگرفته بذار ۹ ام بشه دکتر گفته برو بیمارستان فردا میریم دیگ خلاصه به اصرار شوهرم رفتیم باز معاینه کرد و گفتم تکون بچه نمیفهمم گفت بستری شو اصلا من موندم گفت میخای طبیعی زایمان کنی گفتم اره گفت به شوهرت بگو بیاد تو وسایلاتو بخره و کارهای بستریتو بکنه
مامان آقا معراج مامان آقا معراج ۴ ماهگی
سلام خوبین میخام از تجربه زایمانم بنویسم براتون امشب پسرم خاب بود ولی سوسک اومد روم بیدار شدم ازترس گفتم حالا ک بیکارم یکم از زایمان براتون بگم دوشنبه هفته پیش ک میشه ۲۱دکتر بهم گفته بود بیا مطب برای معاینه لگن عصر رفتم مطب نوبتم شد اول چک شدم گفت فشارت یکی از دستات ۱۴ رو ۹ یکی هم ۱۳ رو ۹ چند دقیقه باز دوباره تکرار کرد همون بود دیگه گفت بزار لگنت معاینه کنم معاینه کرد گفت لگن خوبی داری و یه سانت بازی ولی بخاطر فشار خونت برو سریع بستری شو رفتم زایشگاه بستریم کردن ان اس تی گرفتن گفتن خوبه یه قرص زیر زبونی بهم دادن برای باز شدن دهانه رحم خوردم ساعت ۱۰ شب بود دیگه رفتم تو اتاق بهم گفت استراحت کن فردا آمپول فشار میزنیم بتونی باهامون همکاری کنی خلاصه اینکه اون شب انقباضام بیشتر شد ولی درد آنچنانی نداشتم نصف شب اومدن ان اس تی گرفتن گفتن خوب نیست دکتر سریع اومد گفت بریم برای عمل ولی ماما اومد بدنم هیدراته کرد چندتا سرم پشت سرهم در عرض چند دقیقه وارد بدنم کرد ک گفت ان اس تی خوب شد دیگه گفت حیفه عمل کنی تا بتونی طبیعی زایمان کنی بهتره بقیشو کپشن بعدی میگم