پارت دوم
وقتی بهوش اومدم دردم کم کم داشت شروع میشد ولی خیلی درد کم مثل درد پریود بود ولی ب شدت تشنم بود بهم اب نمیدادن اندازه ی قطره بم دادن دهنم خشک شده بود از تا ساعت یک ک موقعه زایمانم بود هیچ نخورده بودم حتی اب چون بهم گفتن اگر میخای بهوشی کامل شی نباید حتی ابم بخوری بلاخره نخوردم ساعت ۳زایمان کردم ساعت۵بهوش اومدم اتاق خالی نبود برم تو اتاق بچمم هنوز ندیده بودم ساعت۷اتاق خالی شد منو بردن تو اتاق بعد چقه وقت داشتم دیونه میشدم بچمو ندیده بودم وقتی بچمو واسماوردن وایی اصن باورم نمیشد این فرشته کوچولو بچه ی من باشه اینقدر نازه دلم براش رفت همجاشو داشتم ی نیم ساعتی چک میکردم ببینم سالمه یا ن هربار نگاش میکردم خدامو شکر میکردم همچین فرشته ای بهم داده واقعااا خیلی حس قشنگه خیلیی قابل توصیف قشنگ ترین حسو داشتم و بهش شیر دادم بعدش کم کم داشت اثر بیهوشی ازم در میرفت و واقعا درد داشتم ساعت ۵نصف شب اومدن مارو راه انداختن بریم سرویس واییییییییی چقدر سخت بود چقدر درد داشتم داشتم میمردم واقعااا خیلی درد ناک بود تا دوروز خیلی خیلی درد داشتم خیلی حتی هیچی نمیخوردم دسشویی نرم خیلی بد بود الان خداروشکر بعد از چقه وقته دردم کم تر شد یکم بهتر شدم و میتونم ب تنهایی تا سرویس برم خداروشکر بلاخره اگر باز حامله شدم صد در صد سز را انتخاب میکنم چون طبیعی هیشکه نیس بت کمک کنه خودت باید درد بکشی و خیلی سختره سز دردش تا دوروزه بعدش قابل تحمله میتونی با شیاف و اینا خودتو اروم کنی و کسی هست ک بهت کمک کنه تنها نیسی ولی طبیعی باید تو تنهایی خودت درد بکشی اگر دو برشکید واقعاااا شکتونو برطرف کنید سزارین خیلی خوبه خیلی من راضی بودم 😍❤️🌱

تصویر
۹ پاسخ

🥺😍😍😍

ازیزم علت خاصی داشت ک بیهوش کردند و بی حس نشدین؟

الان دقیقا بغضیم و انگار منم وقتی بچمو بم بدن همچین حسی خواهم داشت

با این تاپیک من قلبم اکلیلی شدددد

قربونش برم من

ای جانم چی نازه دخترتون خدا حفظش کنه
به سلامتی بزرگ بشه

عزیزم بسلامتی خدا برات حفظش کنه
اما تو پارت یک ک میگفتی طبیعی خیلی بهتره من باید طبیعی میشدم😐

منم سزارینی ام البته شکمم سوممه ازالان استرس گرفتم

مبارکت باشه عزیزم خداحفظش کنه

سوال های مرتبط

مامان Dorsa|درســــا مامان Dorsa|درســــا ۲ ماهگی
مامانا هنو فرصت نکردم براتون از زایمانم بگم مگه این فسقلی میزاره😂
الان از ترجبم از سزاریان بهتون میگم
پارت اول :اونی ک بتونه طبیعی زایمان کنه و خوش زا باشه من طبیعی رو ترجیح میدم ب سزارین چون واقعااا سزارین خیلی علاعم و عوارض داره
من خودم چون مامانم خوش زا نبود خیلی میگفت درد کشیدم و خودمم واقعاا احساس میکردم طبیعی نمیتونم زایمان کنم میترسیدم چون خیلی از دوروریام میگفتن ک خیلی طبیعی درد داره
و اینکه من در اصل باید طبیعی زایمان میکردم ولی چون نمیتونستم و میترسیدم از دکترم نامه سز گرفتم
و تاریخ اصل زایمانم ۱۳شهریور تا۲۰ شهریور بود ولی اب دور بچم خیلی زیاد بود و دکتر برام به تاریخ رند زد خیلی خوشحال شدم چون تاریخ زایمانم افتاد۱۴۰۳/۶/۶
وقتی اماده شدم برم تپ اتاق عمل فک میکردم همچی ب همین اسونی بود اصلن استرس نداشتم چون بابام هم تو اتاق عمل بود و بهم دلداری میداد ک هیچ ترسی نداره ولی واقعااا بدون هیچ ترس و استرسی. وارد اتاق شدم و ازم سونو هارو خاستن استرسم از اونجایی شروع شد که سرم و ب واژنم زدن وایی خیلی درد ناک بود یه سوزش کم داشت و بلاخره منو اماده کردن ک برم تو اتاق عمل واییی چقدر ترسناک بود اون موقعه همه پرستارا بالاسرم بودن دکتر اینا بلا سرم بود تا اومدم استرس بگیرم دیگ از اون موقعه هیچی یادم نیس بقیشو تو پارت بعد بهتون میگم😙
مامان آریانم مامان آریانم ۱ ماهگی
سوم
رفتم اتاق عمل خیلی از امپول بیحسی ترس داشتم از سون خیلی ترس داشتم و بقیه ترسا ک همه داشتن ساعت هشت وارد اتاق عمل شدم تا پرونده تشکیل بدن و برم تو اتاق بخوابم رو تخت ی ربی زمان برد بعد امپول بیحسی خواستن بزنن ک گفتم من خیلی میترسم درد امپول بیحسی رو بخوام براتون بگم در حد ی نیشگون بود یعنی بهم گفت دراز بکش من باورم نشد امپول زده اصلا سون هم تو بیحسی وصل کردن هیچی متوجه نشدم دراز کشیدم ی پرده کشیدن جلوم و هشتو نیم پسرم ب دنیا اومد ک بهترین لحظه بود انشاالله همتون ب سلامتی تجربش کنید بعدش تا برم بخش شد ساعت ده شب ک چون بیحس بودم دردی نداشتم فقط موقع عمل چون من برای طبیعی بستری بودم کلی خرما و ابمیوه خوردم حالت تهوع داشتم ک سریع با ی امپول تو سرمم رفع شد تو ریکاوریم لرز داشتم ک طبیعی بود بعد رفتم بخش تا شیش ساعت چیزی نباید میخوردم کم کم ک بیحسی رفت اومدن سون رو کشیدن ک اونم در حد سی ثانیه ی سوزش بود بعدش کمکم کردن تا برم سرویس و دستو پامو بشورم و راه برم کلی چای و نسکافه خوردم ک سر درد نگیرم وقتی اومدن شکممو ماساژ دادن درد داشت ولی چ طبیعی چ سزارین ماساژ شکمیو انجام میدن دیگه باید تحمل کرد فقط بهتون بگم اگه زایمان سزارین هستین حتما پمپ درد بگیرین خیلی خوبه خیلی از درداتون کم میکنه
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۵ ماهگی
رسیدم بیمارستان
(مادر)

منو سریع فرستادن بالا و ان اس تی گرفتن
من هیچ دردی نداشتم معاینه کرد دهانه رحمم دو سانت بود ولی بد از معاینه درد های من شروع شد و هر یک ربع یکبار می‌گرفت
دست کش خونی و ک دیدم دست ماما خیلی ترسیدم
درد هام می‌گرفت و من فقط تنفس هارو انجام میدادم باعث شد ک درد هام کمتر بشن
بد از نیم ساعت منو بردن تو اتاق
همه اتاق ها پررر شده بود
دهانه رحمم سه سانت بود
یک ماما اومد بالا سرم و گفت من از این ب بعد ماما توام
درد هام شدید تر میشد فاصله دردهایم شده بود یک دقیقه یکبار
🫠🫠🫠🫠
اینقدر درد داشتم که نمیتونم حتی توصیف کنم
شاید هم من خیلی تو درد بی قرار و کم تحمل ام
تنفس هارو انجام میدادم ولی دیگ نمی‌تونستم حتی نفس بکشم از درد ببند شدم ماما منو نشوند روی توپ و من دیگ داد هام شروع شد اصلا نمی‌تونستم این درد و تحمل کنم خیس عرق بودم و همینجوری هم آب کیسه اب کلی رو پاها مو لباسهای تنم ریخته بود حالم داشت بهم میخورد خیلی سردم بودم تب لرز شدیددددد ک التماس میکردم بهم پتو بدین بعد از صدبار گفتن بهم یک پتو دادن
فقط ب ماما گفتم من بی دردی میخاستم کی بهم میزنین
گفت باید ب دکترت زنگ بزنم
اون روز من تنها کسی بودم که هم سنم خیلی کم بود
هم خیلی بی بی قرار بودم
اینقدر معاینه کردن منو ببینم چند سانت دهانه رحمم باز شد ک سمتم میومدم گریه میکرد ک‌توروخدا بهم دست نزنید
مامان نفس مامان نفس ۳ ماهگی
# پارت سوم
من استرس داشتم دکترم نیاد هی میگفتم دکترم اومد میادش؟دکتر رو عصرش دیدم اومد گفت نگران نباش موقع زایمانت میام واقعا استرس داشتم سر یک ربع خودشو رسوند بیمارستان رفتم اتاق عمل چون شام خورده بودم از کمر بیهوشم کردم پرسنل اتاق عمل و مسئول بیهوشی فوق العاده مهربون و خوش اخلاق بودن بعد چند دقیقه پاهام سنگین و بیحس شد بعدم صدای گریه نوزاد رو شنیدم واسه من که قبلش خیلی درد طبیعی کشیده بودم مثل بهشت بود داشت تو اتاق عمل خوابم میبرد فقط نفسم تنگی میکرد و حالت تهوع داشتم که گفتن طبیعیه ساعت ۱۲
و ۴۵ دقیقه دختر گلم به دنیا اومد هیچی درد نداشتم تا از ریکاوری بیام بیرون ساعت ۲ و نیم بودش همسرم و پرسنل بیمارستان گذاشتنم رو تخت چون پاهام سنگین بود ساعت ۸ صبح از بیحسی دراومدم درد بخیه هام قابل تحمل بود ولی چون قبلش سوزن فشار بهم زده بودن رحمم به شدت منقبض میشد چون شکمم بخیه بود دردش وحشتناک بود.دو تا شیاف و یک ساعت بعدش یک سوزن بهم زدن دردام اروم شد با کمک مامانم راه رفتم درداش بد بود ولی میشد تحمل کرد واقعا از انتخاب زایمان طبیعی پشیمون شدم بدن آدما با هم فرق داره ولی اگه الان میتونستم انتخاب کنم صد درصد از اول سزارین رو انتخاب میکردم من زیاد اصرار به طبیعی داشتم ولی الان میبینم واقعا سزارین واسه ی من بهتر بود.
مامان قلب من(💙) مامان قلب من(💙) روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
رفتم ریکاوری خیلی خوابم داشت ولی ب زور خودمو بیدار نگه داشتم. نینی اوردن شیر بخوره گفتم شیر دارم؟ گفت اره باید چک کنیم میتونه بخوره یا نه. ی ساعت تو ریکاوری بودم و بعد با پسرم منو بردن بیرون اتاق عمل. همه منتظر بودن منم این لبخند از لبام نمی رفت اون حس خوب. پرستار گفت خوبی گفتم عالی هنوز بی حسم، 🤣 رفتیم بخش رو تخت گذاشتن منو و همراهام اومدن و پرستارا هی میان چک کنن . چند بار شکمو فشار دادن ک همه تو بی حسی بود ولی یکیش وقتی بود ک بی حسی داشت میرفت و ی کوچولو درد داشت دو ثانیه فقط گفتم آیی یواش. دیگ ساعت ملاقات شد و من خوشحال ک هنوز بی حسم همش منتظر دردای پریودی شدید بودم. دیگ داشت بی حسی از بدنم میرفت حس میکردم گز پاهام ب مچ رسیده مثلا ولی هنوز بی درد. پرستارا هم هر 3 ساعت شیاف میزاشتن. ملاقاتم انقد صحبت و شوخی کردم ک نگو همه گفتن واقعا درد نداری گفتم نه هنوز بی حسم. دیگ تقریبا 5_۶ غروب ی حس خیلی ریزی قسمت بخیه داشتم درد نه. ساعت ۷ گفتن مایعات شرو کن که انگار دنیارو ب من دادن چون خیلی تشنم بود. با نسکافه و اینا شرو کردم چایی نبات و... تااا ۱2 شب مایعات خوردم ولی کم کم ک حالت تهوع نگیرم ی وقت. ازشون پرسیدم کی باید راه برم گفت 12.منم کم کم رو تخت شرو کردم ب تکون دادن پاهام چون خشک شده بود ک واسه راه رفتن کارم اسونتر باشه. هنوزم درد نداشتم ولی میدونستم جا بخیه هام ی فشاری هست. ساعت 12 گفتن بیا راه بریم منم کابوس بود برام چون همه از اولین راه رفتن نالیده بودن اینجا. اروم بلندم کردن از تخت نشستم. ی حس بدی هست درد نیست یکم نشستم راستی قبل راه رفتن یواشکی 2 تا شیاف گذاشتم با خودم برده بودم. نشستم رو تخت و اولین پایین اومدن خیلی سخت بود. درد نداشت ولی ادم نمیتونست چطوری بیاد🤣