۱۰ پاسخ

اون یه زری زده تو چرا به خودت گرفتی ؟!

دکتر پسرم وقتی میرم پیشش برای معاینه چکاپ ی طوری با آرامش برخورد میکنه که من حس سبکی میگیرم و برام همه چی آسون میشه واقعان بهترینه

چه دکتر بیشعوری

وای خدا چه قدر بیشعور
ماها که برای اولین بار مادر شدیم به خاطر نابلدی احساس کم بودن داری یعنی خود من همینم
بعد جای امید دادنشون حال ادمو خراب می کنن

ول کن بابا بعضیا حرف میزنن که فک نکنی لال هستن
الحمدلله بچه صحیح و سالم غذاش هضم شده و مجدد نیاز به غذا داره
اگه اون شعورش نمیکشه مشکل از اون مثلا دکتره

حالا بگه بلد نیستی خوب بايد یاد بگیری من باشم بهم بر نمیخوره نمی‌دونم شاید چون به من نزده

عزیزم تحصیلات که شعور نمیاره بعضیا ذاتا بیشعورن بعدشم بچه گریه می‌کنه اصلا نمیتونی رفتارهای بچه رو پیش بینی کنی بچس گاهی سیرم‌هست خوابم ندارد همچیش اوکیه ولی کلافه گریه می‌کنه یا هرچی بچس دیگه

گاهی اوقات بعضی دکترام شغورندارن زرمفت میزنن عزیزم به دل نگیر

اون چ دکتر بی سوادی بوده به نظرم دیگه نرو پیشش قرار باشه بچه اصلا گریه نکنه پس چجور بفهمی گشنس درد داره یا هرچی قرار باشه بچه آروم باشه که نمیشه پس این بچه ها که کولیک دارن حتما مادراشون مادر بدین؟

تو اصلا مادر بدی نیستی این حرفو نزن
به نظرم اون دکتر خیلی بی شخصیت و بی ملاحظه بوده 😵‍💫اون کیه که خوب و بد یه مادرو تشخیص بده 😏

سوال های مرتبط

مامان کیانا مامان کیانا ۴ ماهگی
من دیدم دارن همه تجربه زایمان میزارن گفتم منم بزارم می‌دونم دیر شده ولی می‌زارم من دوتا زایمان طبیعی داشتم کلا بد زایمانم بخصوص سر دختر اون یکی دخترم ۱۵ ساعت درد کشیدم دوسال پیش عمل افتادگی رحم انجام دادم وقتی حامله شدم دکترم گفت سزارینی منم خوشحال که این یکی درد نمی‌کشم هفته ۲۶ بارداری بود که دکترم گفت از شانس تو مجوز سزارین برای عمل تو برداشته شده باید طبیعی زایمان کنی اون موقع دنیا روی سرم خراب شد هرچه التماس کردم که نمیتونم فایده نداشت از هفته ۳۰ دردام شروع شد به خاطر عملی که داشتم خیلی کمر درد بودم درحدی که وقتی راه میرفتم فقط دوست داشتم بزنم زیر گریه شبا که تا صبح راه میرفتم هفته ۳۲ آمپول ریه زدم هم چنان تا ۳۹ هفته طولانی شد که رفتم بهداشت میخواست ضربان قلب رو گوش کنه که گفت انقباض داری برو بیمارستان اومدم خونه تا غروب راه رفتم بعد رفتیم زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی معاینه که کرد گفت ۲ سانتی برو خونه هنوز زوده اومدم خونه سه روز دردام به همین شکل بود منظم نمیشد تا پنجشنبه شب خیلی درد داشتم تا ساعت چهار صبح فقط راه میرفتم حدیث کسا می‌خوندم دیگه ساعت چهار نماز که خواندم با شوهرم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت هنوز دوسانتی ای بابا هرچه التماس کردم که بچه های دیگم به زور آمپول فشار رحمم باز شده باور نکردن گفتن برو توی راه رو تا ساعت ۸ بعد دوباره بیا ساعت ۸ که دوباره رفتم معاینه که کرد گفت ۱/۵شدی گفتم مگه میشه به جایی که رحمم بازبشه بسته میشه تا بلند شدم زیر کلی خون بود که گریه ام گرفتم گفتم من دوتا بچه آوردم اصلا خونریزی نداشتم اینا برای چی میان گفت اشکال نداره برو خونه صبح جمعه بود