خب اینم تجربه من از زایمانم
اول از همه بگم اگه برگردم عقب بازم سزارین انتخاب میکنم
اولین نفر بودم که عمل شدم همه ی اونایی ک تواتاق عمل کنارم بودن واقعا مهربون بودن و خیلی باهام خوب رفتار کردن
دکتر بیهوشی یا همون بی حسی اومد یه اقای سن بالا و خیلی مهربون گفت دخترم میترسی گفتم من خیلی لوسم از امپولم میترسم 😅🥲گفت اصلا نترس دخترم و واقعا اصلا ترس نداشت ی کوچولو اون امپول ک میره داخل در حد یه نیشگون ساده درد داره که قابل تحمله😁خلاصه بی حس که کردن گفتم وای پام داره یجوری میشه ک همه خندیدن گفتن داره بی حس میشه
و اقای دکتر بی حسی گفت من بالا سرتم خیالت راحت هیچ اتفاقی نمیفته و صحیح و سالم همه چی پیش میره ک واقعا همینجوری شد😍
بعد دکترم اومد باهام حرف زد هم قبلش هم بعدش هم حین عمل همه بهم ددگرمی میدادن و میگفتن عالیه ک واقعا روحیه میگرفتم یه پسر جون ک مسئول سرم و این‌چیزا بود بالا سرم هی ازش سوال میکردم همه چی خوبه میخندید ثانیه ای گزارش میداد ک عالیه خیالت راحت😂

تصویر
۵ پاسخ

کدوم بیمارستان؟ تهران بودی؟

بسلامتی عزیزم
دکترتون کی بود ؟چقد شد هزینه عملتون ؟

خوبه که راضی هستی هیچی بهتر از این نیس

الهییی شکررررر

بسلامتی عزیزم منتظر بقیشم

سوال های مرتبط

مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دکتر که اومد مجدد معاینم کردن گفتن هنوزم دو سانتی چ من با اونهمممممهه درد دنیا رو سرم خراب شد😥😥🥲
و دکتر گفت پیشرفت نکردی و کیسه ابت هم ترکیده برا بچه خطرناک برو برای سزارین
خلاصه ساعت ۱۰/۵ بردن برای سزارین
و دکتر تو اتاق عمل گفت تو الان ۷_۸ سانتی چرا گفتن دو سانت 😑😑 ولی دیگ کار از کار گذشته بود و سوند گذاشته بودن و بی حسی زده بودن و در آخر بعد اون همه درد ک پاهام هنوز داشت می‌لرزید سزارین شدم

اینو بگم ک من اینقدر درد داشتم ک اصلا درد سوند و سوزن بی حسی رو حس نکردم و جراحیم خوب و تمیز بود شکر خدا

ولی حین عمل انگار ب بی حسی واکنش داده بودم ضربان قلبم رفته بود بالا ک یه عالمه بی حسی بهم زدن
واین باعث شده بود بعد عمل گیج و منگ بودم تا دو روز و واقعا یادم نمیاد چیا گفتم و چیکارا کردم

خلاصه ک من درد هر دو کشیدم و الان کوچولوم تو بغلم شکر خدا 💜🤲🏻
انشالله زایمان راحت قسمت همه باردارا و چشم انتظارها😍

بارداری
زایمان
آنومالی
مامان ماهور مامان ماهور ۴ ماهگی
پارت دوم زایمان😅
سزارین

من ان اس ای دادم خوب بود بد نبود ولی گفتن دکتر گفته ریسک نکنیم و همین امشب عمل بشی من خیلی استرس گرفتم اومدن برام لباسامو عوض کردن و طلاهامو گرفتن
دستام میلرزید یه حس عجیب بود واقعا
شوهرم دلداریم میداد ولی خب اصلا حس میکردم امادگی ندارم
رفتم تو اتاق عمل همه سعی میکردن ارومم کنن و فضا رو عوض کنن
اومدن برام سند گذاشتن که اصلا من نفهمیدم کی گذاشت چون اصلااا درد نداشت
بی حسی از کمر شدم که اون هم اصلا درد نداشت
دکتر اومد و عکل شروع شد فقط از خدا سلامتی بچمو خاستم
تا صدای گریش اومد فقط میپرسیدم بچم سالمه یا نه 🥲که دکتر گفت اره عزیزم یه دختر سالم قشنگ
همه با هم فقط میگفتن چقدرررر مو داره 😂
اصلا نفهمیدم کی شکممو ماساژ دادن
و خداروشکر منم زایمان کردم و دیگه از تهوع خبری نیس

من نمیخام مقایسه کنم ولی واقعا اگه برگردم عقب باز سزارین رو انتخاب میکنم هر چند من سزارین اجباری بودم ولی واقعا خیلی خوبه
درسته بعدش درد داری ولی قابل تحمله
انشالله این حس و حال قسمت همه 🥲
مامان حسان👼 مامان حسان👼 ۶ ماهگی
قسمت ۲ داستان سزارین :

۲ :
وقتی بردنم قسمت اتاق عمل دکترمو دیدم و یکم صحبت کرد باهام گفت نمیترسی که . گفتم چرا خیلی دلهره دارم. گفت هیچی نیست اصلا نترس.. به اقای دکتر خیلی خوش اخلاق اومد گفت دکتر ببهوشیتم...گفتم میشه منو بی حس کنید ؟ اخه من بیهوشی دوس ندارم. گفت بله چرا نشه بی حسی بهترم هست‌ . منو گذاشتم رو تخت اتاق عمل و کمکم
کردن بشینم رو اون تخت..
دکتر بیهوشی با یه اقای دیگه گفتن شونه هاتو شل کن و شروع کردن به امپول زدن به ستون فقراتم. ولقعا درد نداشت.. واقعا اونطوری نبود که استرس داشتم ..اروم خوابیدم. یه عالمه پرستار اومد شروع کردن به باز کردن وسیله ها..اماده کردن اتاق ..لباسا... تخت نوزاد اوردن گذاشتن اون بغل.. اتاق عملمم رنگش سفید بود فقط سرد بود خیلی ..
دیگه کم کم داشتم بی حس میشدم یه حس خوبی بهم دست داد با اون بی حسی که داشت انجام میشد
یه پرده کشیدن جلوم دیگه ندیدم ..ولی شروع کرده بودن عملو.داشتم تو دلم دعا میکردم واسه همه ..واسه اونایی که بچه میخوان اونایی که گفته بودن منو دعا
کن ..
یه پر
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
پارت سوم
اومدن بردن اتاق عمل دکترم لباس پوشید منو وارد تخت عمل کردن خیلی اتاق عمل قشنگ بود واقعا بیمارستان رضوی از همه لحاظ بیست بود دمشون گرم
خلاصه نوک انگشتای پاهام یخ زده بود هم سرد بود هم یکم استرسی ک داشتم باعث شده بود یخ بزنه 🤣
دکتر بی هوشی اومد گف میخای بی حس بشی یا بی هوش گفتم نمیدونم والا هرکدوم بهتره گف اگ نظر منو بخای بی حسی بهتره گفتم باشه همون بی حسی چون فیلم بردارم گرفتم فیلمم خوب بشه😂😂
خندیدن گفتن باشه پاشو بشین خم شو ب جلو
دکترم از اون ور گفت شانست امروز بهترین دکتر بی هوشی هستن خانوم فلانی
گفتم جدی خداروشکر اما واقعا خیلی دکتر خوبی بودن وقتی آمپول بی حسی به کمرم زد اصلا متوجه نشدم ی حالتی مثل مورچه گازت میگیره😂
بعد گفتن دراز بکش
دراز کشیدم پارچه اینا پهن کردن
بعد احساس حال آلودگی داشت سراغم میومد و نوک انگشتای پامم هی کم کم داشت داغ میشد ی حال خیلی خوبی داشت اصن نگم براتون😝🤤
بعد هی پاهامو تکون میدادم ببینم کی واقعا بی حس میشه 😂 خیلی حس جالبی بود تا اینکه بعد چندبار تکون دادن دیگ تکون نخورد کمر ب پایینم دیگ جون نداشت
بعد شروع کردن به عمل نگم از حسو حالش🥹 دوباره دلم میخاد حامله بشم انقد ک همه چی خوب بود
بعد احساس حالت تهوع داشتم پرستاری ک بالا سرم بود هی چکم میکرد بهش گفتم میخام بالا بیارم گفت اشکال نداره طبیعیه گفت یه دستمال میزارم روی شونت بغل دهنت هر موقع دوس داشتی بالا بیار
از اونجایی ک ناشتا بودم از شب قبل بالا آوردم گلاب ب روتون دوبار آب بالا آوردم ک‌مقدارش کم بود
مامان أوستا🤰👶 مامان أوستا🤰👶 ۱ ماهگی
سلام مامانای گل
خوبین
بعد از هفت روز بیکار شدم اومدم ک تجربه زایمانم بگم
خوب من وارد ۳۸ک شدم شب ک میشد دردای زایمان ب سراغم میومد ۲شب اینجوری بودم ک صبح از طرف بهداشت زنگ زدن ک باید بیای چکاب بشی یعنی چند روز بود زنگ میزدن ولی من نمیرفتم ک روز سوم رفتم
وقتی شکمم دید گفت اومده پایین و گفتم ک درد دارم ک گفت اگر نرفتی سزارین بشی تا فردا دیگ زایمان طبیعی رو کردی .ما هم دیگ اومدیم خونه آماده شدیم وساعت ۴رفتیم بیمارستان
اول چکاب کردن بعدش گفتن مشکلی نداری .و گفت بخاب تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد گفت ۲سانت باز شده رحمت .‌
اینم بگم ک معاینه خیلیییی درد داره اصلا قابل تحمل برام نبود
دیگ اول گفتن تو لاغری و قدت بلند خیلی راحت میتونی زایمان طبیعی کنی .من گفتم نه فقط سزارین .چون معاینه هم ک کردن خیلی درد داشت گفتم اصلا
دیگ با یه سختی راضی کردیم ک سزارین کنه
سوند وصل کردن برام ک دردش قابل تحمل بود
بعدش دیگ بردنم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت هیچ حس نکردم ک سوزن زدن برام .همه میگفتن درد داره ولی اصلا نداشت
ساعت ۸:۵۵صدای نی نی شنیدم ک دنیا اومد
اصلا نترسیدم از اتاق عمل .همه میگفتن ما ترسیدیم فلان همش فکر میکردم منم میترسم ولی انقد لحظه شماری میکردم ک نی نی رو ببینم اصلا نترسیدم
۳۷هفتع و ۲روز زایمان کردم
باز هم برگردم عقب فقط سزارین خیلی راضی بودم هستم
دردای بعدش هم بنظرم قابل تحمله با شیافت میشه خیلی کم کنی دردارو
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
با کمک پرسنل اتاق عمل از روی ویلچر بلند شدم رو تخت دراز کشیدم ،
اولین بار بود میرفتم اتاق عمل تجربه جالبی بود ،دور برم نگا کردم خبری از تیغ چاقو انبر نبود چون فکر میکردم اتاق عمل پر اینجور وسایلاس ولی اینجا فقط ی تخت بود چراغ بالاسرت ،دوتا دکتر بیهوشی بودن هردو خانوم بهم روحیه میدادن گفتن خودت هم کن و بی حسی زدن (اصلا بی حسی درد نداره ،دردش مثل آمپول های دیگس ک می‌زنیم حتی کمتر فقط فرقش اینه ک تو کمره )تا آمپول زد گفت دراز بکش و دکترم اومد پرده سبز کشیدن جلو روم ،اینقد این پرسنل اتاق عمل مهربون بودن ک واقعا هیچ استرسی نداشتم و فقط منتظر دخترم بودم ،فکر میکردم وقتی شروع به کار کنن دکتر هی میگه چاقو بده تیغ بده سوزن بده ولی اصلا ی کلمه هم تو اتاق عمل ازین چیزا صحبت نکردن بلکه کلا موضوع ی چیز دیگه بود منم سرگرم حرفاشون بودم 😁😅واقعا تو اخلاق درجه یک بودن استرس وارد نمیکردن وقتی میخاستن ماسک اکسیژن بزنن برام گفتم دارم خفه میشم تورو خدا نزنین و گفتن اوکی عزیزم اکسیژن خونت همه‌چیت نرماله ،دکتر عمل ک شروع کرد بی حس بی حس بودم ولی خب حرکات حس میکردم ک‌حس عجیبی بود انگار دارن رو بدنت دست میکشن ولی دردی متوجه نمیشی ،
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۷ ماهگی
تجربه سزارین
پارت اول
خوب من اورژانسی عمل شدم رفتم مثلا تشکیل پرونده بدم که منو دکتر معاینه کرد و آمپول ریه زدن و گفتن باید عمل بشی
ساعت ۳و ۵۰ دقیقه منو آماده کردن و بردن تو اتاق عمل
اولش گفتم پمپ درد بزارین .نزاشتن گفتن مسکن هامون قویه بعدش دکتر گفت بیهوشی دوست داری یا بی حسی؟ گفتم از بی حسی میترسم سزارین قبلیم بیهوش بودم .دکتر گفت نترس مثل دندان‌ پزشکی هست یه چیزایی حس میکنی اما درد متوجه نمیشی از پرستار و جراح و متخصص زنان و بیهوشی همه مهربون بودن و خیلی بهم روحیه میدادن موقعی که وارد اتاق شدم تپش قلبم ۱۳۲ بود و فشارم ۱۵شده بود کم کم ذکر گفتم نفس عمیق کشیدم تپش قلبم شد ۱۰۰ فشارم شد ۱۱ آمدن و منو نشوندن و گفتن سرت پایین بگیر شونه هات شل بگیر و حواسم پرت کردن متوجه نشدم آمپول کی زدن .بعد گفتن دراز بکش
بعد از دو ثانیه از سر انگشت های پام احساس کردم مور مور شد و آمد تا قفسه سینم حتی نفسم تنگ شد به متخصص بیهوشی گفتم نفسم تنگ شده حتی نمیتونم صحبت کنم گفت طبیعیه یه آمپول زد و ماسک اکسیژن وصل کرد حالم بهتر شد خیلی بهم آرامش میدادن واقعا از بی حسی میترسیدم
مامان دیان مامان دیان ۸ ماهگی
#تجربه سزارین 🌻🌷پارت دوم
بعد منو بردن توی اتاق عمل همه خیلی خوب و مهربون باهام رفتار میکردن من از ترس قبل از زدن بی حسی لرز تمام بدنمو گرفته بود حتی نمیتونستم از روی تخت خودم برم رو تخت اتاق عمل و جدبه جا بشم خلاصه کمکم کردنو دکتر بیهوشی بهم گفت آماده ای فقط میخوام الکل بزنم به پشتت ولی خودتو مثل میگو کن و شونه هاتو شل بگیر و تکون اصلا نخور گفتم آمپولو بزنید 😁و زد بهم گفت آفرین واقعا ازین قسمت بخوام بگم درد اصلا حس نمیکنید نهایت از درد یه آمپول عضلانی هم خیلی کمتره بعدش بهم گفتن سریع دراز بکش سوند رو میخوایم وصل کنیم و شروع کنیم من نمیدونم من سر نشده بودم یا سوند واقعا درد داشت حتی بعد سری هم موقع وصل کردن سوند من درد داشتم و سوزش که خب کوتاهه بعدش کامل سر میشی و یادت میره من که از ترس کلا رو ویبره بودم ولی وقتی پام سر شد دیگه فقط بالا تنم میلرزید😁😂خلاصه حالم اون وسط خیلی بد بود یهویی داشتم شکممو فشار میدادن که نینیو بیرکن بیارن دردی نداشتم ولی فشارش انقدر محکم بود گفتم آی دندم و بعد صدای بچه رو شنیدم🥹😍
مامان آراد کوچولو مامان آراد کوچولو ۱ ماهگی
خب من بخام از تجربه زایمان سزارین بگم
اول ک بردنم آنژیوکت بم زدن و سرم اینا بعد من ب دکترم گفته بودم ک سوند بعد بی حسی وصل کنه تا اتاق عمل هیچیش درد نداشت همچی گل و بلبل بود😂😍🖐️ بعدم رفتم اتاق عمل ازم پرسیدن بیهوشی میخوایی یا بی حسی خودم بی حسی انتخاب کردم بچمو ببینم دکتر بیهوشی گفت خم شو‌یکم جلو اصلا آمپولش درد نداشت و نفهمیدم
ب محضی ک آمپول زد بی حس شدم پنج دقیقه بعد یکم حس کردم قفسه سینه ام سنگین شد ک داشتن بچه رو در میوردن و من حالت تهوع شدید گرفتم جوری ک ناله میکردم حالم داره بهم میخوره پرستاره گفت بالا بیار خوب. سرفه کردم هی. ک مثلا بالا بیارم دکترم گف داروی خواب بهش بزنید دارم بخیه میزنم سرفه ک میکنه نمیتونم خونریزی بیشتر میشه خلاصه در حد چند ثانیه فقط بچمو نشونم دادم و بیهوش شدم کلا دیگه هیچی نفهمیدم بهوش اومدم ریکاوری بودم بم پمب درد زدن گفتم سردمه لرز دارم سریع واسم هیلتر گذاشتن گرم شدم پاهام کلا بی حس بود بعد بردنم بخش
خیلی درد داشتم ک واسم پمب درد اینا زدن اوکی بود تا حدودی ولی وای از زمانی ک گفتن از تخت باید بیایی پایین راه بری قشنگ هر قدم ک برمیداشتم میمردم خلاصه آنقدر گفته بودن راه رفتن اولیه فقط درد داره بعدش اوکی میشی الکی بود‌واس من
من کلا درد داشتم و‌نمیتونستم خوب راه برم حتی تا زمان مرخص شدنم خیلی آم بد یبوس شدم جوری ک اشکم‌در اومد تا ۲.۳اول نتونستم دستشویی ام‌ کنم هرچی میخوردم شکمم کار نمیکرد خلاصه نمی‌دونم کی گفته سزارین راحته خیلی واس من سخت بود خ