دلم خیلی گرفته گفتم اینجا بگم بخاطر یه سری شرایط ۳ هفته خونه مامانمم شوهرم دوبار اومده پیش منو بچه الان که تعطیلاتش شده و اخر هفته میشه خودش میره بیرون کوه نمیگه زنم ۹ ماه استراحت مطلق بوده ۲ماهه کلا خونس نیاز به تفریح داره استراحت داره منم هیچی به روش نمیارم الان باهاش سرد شدم خیلی درگیره اینه که چرا رفتارم اینطوری شده خیلی پیگیره ولی انقد ناراحتم هیچی نمیتونم بگم خیلی اعصابم بهم ریخته بعد زایمان هم افسردگی گرفتم بهتر شدم الان باز بهم ریختم دلم زندگیمو میخواد

حق داری ولی خیلی اشتباه میکنی نمیگی علم غیب نداره که بفهمه از چی ناراحتی بهش بگو بعد اگه خودشو درست نکرد سرد شو شاید بهش بگی بیچاره درست کنه خودشو

چرا نمیگی خب ‌

منم تا حالا هیچ تفریحی نرفتم
قطعا ک دوست دارم برم
اما ترجیح میدم یکم بچم بزرگتر بشه با خیال راحت برم

با همسرت حرف بزن

بله همه همین وضعو داریم
من حتی یه دورهمی ساده هم نمیتونم برم بخاطر دخترم خیلی بد قلقه

فقط باید حرف بزنی تو دلت نگه ندار

منم دو‌ماهه زایمان کردم شاید ده روز خونه خودم بودم چون سر کاره میره یه سهر دیگه کارشم خیلی سخته دلم میسوزه
افسردگی بدی گرفتم
ولی این روزا تموم میشه گلم
ولی شوهرتو که میره تفریح بهش بگو حتما میگه واسه زنمو بچم ضرر داره ک تازه زایمان کرده

باهاش حرف بزن سه تایی برید تفریح شب ها باهم بشینید فیلم ببینید

بنظرم بگوبه همسرت باهاش دردودل کن یسری اقایون نمیدونن بایدبراشون بگی توضیح بدی

خاهرمن بروخداتوشکرکن حدقل پیگیره بدونه چراناراحتی شوهر من خودمم بکشم نمیگه چته

عزیزم بجا اینکه ناراحت شی و بد رفتار کنی برو بهش این چیزایی که گفتی بخودش بگو بعضی وقت ها واقعا مرد ها نمی‌دونن‌ اون شوهرته بابای بچه ته اینجوری فقط خودت ناراحت میشی داغون میشی تازه آخر سر ی‌زن افسرده که هیچ مردی حوصله شو نداره بهش بگو تا بیشتر کنارت باشه