۶ پاسخ

دقیقا میفهمم چی میگی من هر شب که می‌خوابه با خودم میگم فردا مادر بهتری میشم بیشتر تحمل میکنم بعد صبح با اولین اشتباه دعواش میکنم ولی سه وقتایی واقعا خودش کاری میکنه که دعواش کنم صبح دخترم آروم نشسته بازی میکنه پسرم اما کنارش بهش گفتم آبجی رو هل ندی میوفته گل میکنه از دستی هل داد به پشت افتاد یه عالمه گریه کرد منم عصبانی شدم دعواش کردم

منم اینجوری شدم قبلا اصلا اینجوری نبودم چرا آخه😞😔

از خستگی و افسردگی هست که متاسفانه هممون کم و بیش گرفتارشیم

سلام منم جدیدا اینطوری شدم
کم حوصله ام زود صبرم لبریز میشه و فقط می‌خوام داد بزنم موقع عصبانیت

سلام گلم منم مثله شمام

شاید خسته اید.آدما که خسته میشن کم حوصله میشن.سعی کن یه برنامه ریزی کنی تو طول روز برای خودت وقت بذاری.مثلا بری پیاده روی یا هر کار کوچک در دسترسی که می تونی انجام بدی برای خودت.
و اینکه سعی کن کارای بی اهمیت دخترت که نه خوبن و نه بد رو نادیده بگیری.ما نود درصد کارای بچه هامون نه خوبن نه بد ولی ما فکر می کنیم که بد هستن و هی بهشون گیر میدیم

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا با شرح حالی که از خودم می خوام بزارم دلم می خواد راهنماییم کنید و بگید اگر جای من بودید چی کار می کردید من وزنم بالاست و دلم می خواد لاغر کنم دقیقا از زمانی که دوقلوها به دنیا اومدن تا الان همیشه ی خدا اسیر بودم چون واقعا با دوتا بچه ی کوچیک کاری نمی تونستم بکنم الان که یه کم بزرگتر شدن دلم می خواد کمی برای خودم وقت بزارم حداقل ۳ روز در هفته
برم پیاده روی از طرفی مشغلم زیاده دیگه بیشتر از این به بچه هام باید برسم می خوام کلاس خلاقیت و مهد و گفتار درمانی و اینا بزارم تا هر چه زودتر راه بیافتن که اونم کله هفته رو وقتمو میگیره و باید همش در تکاپو باشم بعد همه بهم‌میگن تو واقعا با دوتا بچه سختته که تازه بخوای پیاده روی هم بری چون بعدشم که‌میام شام پختن و رسیرگی به بچه هارو دارم نمی دونم رژیم به تنهایی بگیرم تاثیری هم داره ؟؟من خودم بیشتر پیاده روی روم اثر داره ولی زور بزنم شاید در هفته ۳ روزشو بتونم‌برم شایدم کمتر شوهرمم از اون طرف اصلا اصلا کمک نمی کنه تا الان تنهایی بزرگشون کردم حالا شما جای من باشید چی کار می کنید؟
مامان عروسک قشنگم💖 مامان عروسک قشنگم💖 ۳ سالگی
هر دفعه با خودم میگم فردا مادر بهتری میشم،صبور تر میشم،بیشتر تحمل میکنم،کمتر کنترلم رو از دست میدم و….
اما به همون خدایی که این فرشته رو به زندگیمون بخشید واااقعا خیلی لجبازی میکنه و کفر آدمو در میاره
میگم برو دستشویی انگار به دیوارم،خودش میره ها ولی اگه هیچیش نگم سااااعت ها میخواد بازیگوشی کنه و نره،وقتیم بگم انگار ن‌ انگار
میخوایم بیرون بریم لباساشو میارم میگم پاشو شورت و شلوار و ایناش که میتونی رو بپوش تا منم آماده شم و بیام بقیه کاراتو بکنم
من میرم تو اتاق ی رب بیست دقیقه کارامو میکنم میام بیرون میبینم یا داره بلزی میکنه یا تلویزیون میبینه و هیییییچی نپوشیده
میگم بیا کفشاتو بپوش میگه تو بپوشون
صبحانه ناهار شام مطلقا نمیخوره اگه با دلخوری و دعوا و داد و بیداد هم بشینه سر سفره یه قاشق میخوره پامیشه میره دو ساعت بعد میاد یه قاشق دیگه،یعنی اصصصصصصلا نمیدونه غذای گرم چیه
میگه ماکارانی بپز پیتزا بپز مرغ بپز ولی بقرآن دریغ از ذره ایش که قشنگ بشینه بخوره
داروهاش شکستنیه میخاد برداره بیاره بازی کنم با خوبی میگم‌نمیشه فایده نداره با بدی میگم صداش در میاد
دیگه وا من رد دادم موندم چیکار کنم