۴ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه عزیزم

خداروشکر
مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت ❤️
برای ما هم دعا کن ان شاءالله ما هم فارغ بشیم 🥹

خدارو شکر قدم نورسیده هم مبارک باشه عزیزم،... برای ماهم دعاکن زایمان آسونی داشته باشیم❤❤❤❤

وقتی به من گفتن هموگلوبین داره دائم میاد پایین ( با توجه به بیماری زمینه ای که دارم) باز هم نترسیدم. شروع کردم به شوخی کردن با پرستار ازمایشگاه و میگفتم از خون خودت دو قطره بریز تو شیشه که من امروز مرخص بشم.😁

سوال های مرتبط

مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۵ ماهگی
تجربه زایمان
پارت چهارم
بعد اون دیگه هیچی را متوجه نشدم تا اتاق ریکاوری، چشمام همه چی را دو تا دو تا میدید. دیگه تخت ها را جا به جا میکردن ولی من خیلی چیزی حس نمیکردم از درد. دو مرتبه جا به جا کردن تا توی اتاقم رسیدم. اتاق تزئین شده بود و من تو اون حال و هوا برام همه چی قشنگ بود. یهو ی بچه لخت با ملحفه سبز اتاق عمل انداختن رو سینه ام. قابل وصف نیست. خدا روزی همه بکنه ان شاالله.
پمپ درد نداشتم. چند ساعت بعد به پرستار گفتم من پمپ درد میخوام. گفت باید قبل عمل میگفتی. دردی نداشتم ولی. دو تا امپول بهم زدن. گفتم کی میایید برای فشار رحم؟ گفت لازم نداری. کلا من اون شب یک شیاف مصرف کردم. من تحمل درد عالی دارم همیشه. چند تا امپول هم بهم زدن که احتمالا تو اون ها مسکن بوده. ساعت ۱۲ شب گفتن پاشو راه برو. منم اتقدر بد شنیده بودم فکر کردم که چی هست. ولی اونقدرها نترسید. برای بلند شدن عجله نکنید من حدود ۷ تا ۸ دقیقه کشید که بلند شدم. با ارامش. و بعد رفتیم قدم زدیم. من دو تا خواهرام همراهم بودند. بعد دو سه دقیقه قدم زدن برگشتم و خوابیدم. بچه کنارم خوابیده بود و اصلا گریه نکرد. من را حس میکرد کنارش.
فردا صبحش هم همه چی خوب بود تا ظهر که خولستم مرخص کنند. دکتر خودم نبود. دکتر جایگزینشون بود که گفت هموگلوبین خونت داره دائم افت میکنه ( خون زیادی سر عمل از دست داده بودم و رحم پر خون داشتم یعنی همین موضوع_ علتش را هم نمیدونم چی بود). گفت دوباره آزمایش میگیریم اگه بازم اومده باشه پاین باید خون بگیری. خدا را شکر شش ساعت بعد دوباره آزمایش دادم و جوابش یک ساعت بعد اومد و گفت هموگلوبین همون عدد قبلی بود.