پارت دوم
خلاصه ورزش های قبل زایمان مثل پروانه، اسکات، قردادن مخصوصا هم آسونه هم تاثیرش زیاده، چهار دست پا رفتن ، اسکات، چندتا دیگه هم بود اسمشو یادم رفته، همشو انجام میدادم.
دکترم اول شیوا بصیری بود بعد عوضش کردم پیش مرضیه حسینی رفتم.
گفت من روز بعد چهل هفته گیت می‌خوام برم کربلا.
منم گفتم فقط می‌خوام خودتون زایمانمو بگیرید، گفت اگه دردت نگرفت روز آخر بیا بیمارستان بستری شو با آمپول فشار دردت بگیره.
روز آخر سه شنبه میشد.
من جمعه 39 هفته پنج روزم میشد، رفتیم خونه مادر شوهرم، تو خونشون دوچرخه ثابت داشتن ، منم میدونستم واسه قبل زایمان خوبه. سوار دوچرخه شدم و شروع به پا زدن کردم. خسته که شدم اومدم پایین.
دیگه شام خوردیم آخر شب اومدیم خونمون، قبل خواب شیاف گل مغربی هم گذاشتم، این دفعه دیدم چقدر راحت شیاف رفت داخل.
دیگه خوابیدم که ساعت سه نصف شب واسه سرویس از خواب بیدار شدم.
رفتم دستشویی دیدم یکم رگه های صورتی داره ازم میاد، یکم ترسیدم گفتم نکنه دیشب دوچرخه سوار شدم بچه کاری شده باشه. اومدم خوابیدم گفتم تا صبح صبر میکنم ببینم چی میشه.
ادامه دارد....

۷ پاسخ

سلام گلم این ورزش ها رو از کی شروع کردی؟ هر روز هم ورزش میکردی؟

چه ورزش هایی انجام بدم در روز چندساعت پیاده روی کنم از چندهفته باید شروع کنیم🥲

خب عزیزم ادامش

اخ اخ زایمان طبیعی خیلی بد😓

میشه درخواستمو قبول کنی بقیشو بخونم

ببخشید بیمارستان رضوی هزینه چقدرشد وبیمت چی بود گلم؟؟؟

عزیزم از دکترتون راضی بودین؟ دکتر حسینی

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت چهارم
خلاصه نامه رو هم گرفتم و رفتم به شوهرم گفتم خداروشکر اومدیم دکتر هم همونی که می خواستم اوکی شد
بعد رفتیم کار داشتیم انجام دادیم و جاتون خالی هوس کوبیده کرده بودم خوردیم عصرش قرار بود بریم خونه دختر عمم که شب هم اونجا دعوت بودیم
من رفتم دستشویی دیدم بله لک میبینم ولی دکتر گفته بود نترسی اما بازم اومدم اینجا هم نوشتم بچه ها استرسی شدم لکه دیدم
خلاصه رفتیم خونه دختر عمم شوهرم رفت بیرون به دختر عمم گفتم بیا یکم بریم پیاده روی که به من گفته تا چند روز دیگه باید زایمان کنی
گفت باشه رفتیم تا مغازه دوروبر خونش بعد برگشتیم شام درست کردیم خوردیم بچه هاش اصرار کردن همینجا بخواب دختر عمم هم همش می‌گفت بخواب چیزی بشه من حواسم بهت باشه
من فقط لکه بینی داشتم اونم در حدی که میرفتم دستشویی دستمال کاغذی میذاشتم یکم لک‌میشد و احساس فشار روی واژن و مثانه
بهش گفتم هیچی نمیشه بابا من عمرا به این زودی زایمان کنم
خلاصه همونجا خوابیدیم
وسط های شب بود با احساس شدید گرما از خواب بیدار شدم دیدم عرق کردم بلند شدم برم دستشویی دیدم وای زیرم خیس شد تا نشستم
با خودم گفتم خاک تو سرم مگه چقدر هندونه خوردم که نمیتونم‌خودم نگهدارم تا دستشویی 😂
مامان محمد هادی🎈 مامان محمد هادی🎈 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت یک

سلام منم اومدم بلاخره بنویسم خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی گفتم شاید کسی دوست نداشته باشه آخر دلو زدم به دریا

من از ده روز قبل زایمانم هم با توپ ورزش میکردم هم گل مغربی مصرف میکردم پیاده روی دو شب بیشتر نتونستم برم تپش قلب می‌گرفتم
خلاصه من یکشنبه رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت دهانه رحمت باز نشده نامه نوشت برای پنجشنبه ک برم سز بشم
خلاصه فرداش منم به امید پنجشنبه یکم پاشدم کارام کردم در حد ظرفامو خودم شستم لباسشویی روشن کردم 🤣
ظهرم رفتم خونه مامانم ساعت ۳ناهار خوردم و خوابیدم تا اذان مغرب
قرار بود با شوهرم برم بیرون پاشدم برم وضو بگیرم نمازمو بخونم دیدم لباس زیرم خونیه اومدم سریع زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان سریع رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت ان اس تی گرفت گفت خوبه برو ی چیز بخور و راه برو بعد بیا دوباره نوار بده یکم آب میوه خوردم
بعد رفتم سرویس دیدم یدلکخ های سبز هم به نوار اومده تا گفتم بستری شدم تحت نظر
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان آیهان مامان آیهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۱
من تو کل بارداری فقط خوردم و خوابیدم،  چون تهوع های شدید داشتم و معمولا بیحال بودم و خلاصه تحرک زیادی نداشتم ولی ماه اخر یکم به خودم اومدم و یکم میاده روی و ورزش انجام میدادم، تو بیمارستان هدایت که دولتی هست پرونده باز کردم و ماه اخر بربی مراقبت اونجا میرفتم ، یک هفته قبل زایمان خیلی پیاده روی و ورزش کردم و یکمم خونه رو ریختم و جمع کردم و شب قبل زایمان یه کمپوت آناناس بزرگ رو تنهایی خوردم و کلی تو خونه پا مرغی رفتم ، صبح روز ششم خرداد بیدار که شدم کمر درد پریودی داشتم و تند تند میرفتم سرویس درحالی که هیچ خبری نبود فقط حس میکردم جیش دارم،  دیگه دیدم دردام مثل قبله که پریود میشدم آماده شدم و منتظر و ساعت ۱۰ لک خونی دیدم و یکمم کمر دردم بیشتر شده بود به همسرم زنگ زدم و اومد و چون لک دیده بودم ترسیدم تا هدایت برم و رفتیم نزدیک خونمون بیمارستان فیاض بخش که معاینه کردن و دیدن دو سانتم ، گفتن تو شب یا فردا میزایی ، منم دیدم وقت دارم با رضایت خودم از اونجا اومدم بیرون و رفتم هدایت دیگه کمر دردم بیشتر شده بود و رنگم همش به زردی میزد اما دلدرد نداشتم ۴۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم اونجا ساعت ۱/۳۰ بود که اونجا معاینه شدم و ۴ سانت بودم و خونریزی و کمر درد هم بیشتر شده بود شیفت دکتر خودم نبود و دکتر امیدی بودن ، لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و انژیوکت وصل کردن .
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان حافظ مامان حافظ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

از هفته سی و چهار شکسته بسته ورزش هارو انجام میدادم و این دو هفته اخر تقریبا روز در میون ورزشا رو میکردم
هر روزم یا شربت خاکشیر میخوردم یا دمنوش تخم شوید
دو روز بود لکه بینیم شروع شده بود
دیگه شب اخر هم رابطه داشتم هم شیاف گل مغربی گذاشتم که نصفه شب ساعت سه و نیم کیسه ابم پاره شد و بعدش دردام شروع شد تقریبا هر پنج شیش دقیقه انقباض داشتم
رفتم بیمارستان چهار و نیم صبح با سه سانت بستری شدم و تا ساعت هفت رسیدم به پنج سانت
دردام خیلی داشت شدید میشد که ماما اومد گفت اگه اپیدورال میخای بزنم الان موقعشه
گفتم وریدی نمیشه بزنین گفت خیلی تاثیر نداره اپیدوراله که هشتاد درصد دردو کم میکنه
اول گفتم نه ولی دیدم دیگه تحمل اون دردای اخرو ندارم گفتم اپیدورال بزنن
دکتر بیهوشی اومد به کمرم زد و دردام شد در حد دردای اولیه
دیگه ماما بهم توپ داد و حدود نیم ساعت با توپ ورزش کردم و دردام هم دوباره شدید شد
اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی یکم دیگه فول میشی
یکم دیگه با توپ ورزش کردم و فول شدم و البته دردای اخرش واقعا شدید بود یه دوز دیگه بهم بی دردی زد و رفتم اتاق عمل ساعت نه و نیمم پسرم با دو سه تا زور شدید خداروشکر به دنیا اومد😍🥰

هم دکترم هم ماما خیلی راضی بودن و میگفتم خیلی خوب بود زایمانت
امیدوارم همه مامانا بچه هاشون به سلامت و راحت بدنیا بیان