سوال های مرتبط

مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان لیانا مامان لیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان نی نی(لیا🍓) مامان نی نی(لیا🍓) ۶ ماهگی
پارت4
خلاصه دختر قشنگم ساعت 12 و12 دقیقه به دنیا اومد، با وزن 3و500
بردن تمیزش کنن، منم که رو شکمم فشار داد که جفتم بیاد بیرون، یهو اونم سرخورد اومد بیرون، شکمم فشار دادن خونا بیان بیرون
بعدش آمپول بی حسی زد و بخیه
نخ بخیه رو که می‌کشید حس میکردم ولی اونقد درد زایمانه زیاد بود ازش راحت شده بودم که فقط میگفتم اینو تحمل کنم دیگه مرحله آخره، به حد اون زورا نیست😅
بخیه زیاد خوردم، 😭تا مقعدم، بعدش که تموم شد شکمم و فشار دادن خونا بیاد بیرون درد داشت ولی همون لحظه بود من جیغ میزدم فقط😂
بعدشم که تموم شد رو ویلچر نشستم تشکر کردم اومدم همون قسمتی که بودم😂
دردام همه تموم شد بود فقط مقعدم درد میکرد احساس زور بهش میومد، ماماهمراهم بچه رو آورد شیر دادم و یه ساعتی بودم اونجا تا دوباره چندبار اومدن شکمم فشار دادن خون اگه هست بیاد بیرون، بعدش لباس بخش پوشیدم اومدم تو بخش، دقیقا همون موقع وقت ملاقات بود، مامانم وابجیم وشوهرم اومدن بالا سرم، باشوهرم کلی گریه کردیم😂😭

الان هنوز بستریم احتمالا فردا مرخص کنن، از وقتی اومدم بخش یه دفعه دیگه اومد شکمم فشار داد
الان تنها دردم اینه قسمت مقعدم کنارش بخیه خوردم درد میکنه یکم، نشستن سخته دراز کشیدم
و اینکه به بچم شیرمیدم، نوک سینه هام حساس شده میسوزه 😶
احتمالا زیاد فردا مرخصم کنن...
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 ۱ ماهگی
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان کایرا🥹🎀 مامان کایرا🥹🎀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت #یک
خب من دوشنبه پیش دکتر نوبت داشتم. فشارم و وزن اینا رو چک کرد فشارم ۱۳ رو ۸ بود برام آزمایش خون و ادرار نوشت با نوار قلب جنین
آزمایش مشکلی نداشت ولی نوار قلب خوب نبود دیگ دکتر بیمارستان گفت حتما باید بستری شم . معاینه شدم سرش پایین بود دهانه رحمم دو سانت باز بود
دیگ کیسه آبمو زدن از اون موقع دردام شروع شدن🥲
من چون دهانه رحمم نرم بود یکم‌راحت بود زایمانم ولی دردام خیلی بد بودن
یهو زیر دلم و کمرم یه درد میومد چند دقیقه بعدش میرفت باز دوباره چند دقیقه بعد شروع میشدن
ساعت ۷ شب بستری شدم دیگ‌ یه رب به یک شب دختر کوچولو به دنیا اومد
و تو یک ساعت دهانه رحمم ۴ سانت باز شد
و دخترمم وقتی میخاست به دنیا بیاد یه برش کوچولو و کج برام زدن و اندازه به بند انگشت بخیه خوردم
ولی هنوز درد دارم بعضی موقع ها مثل دل درد پریودم میاد سراغم و جای بخیه هام درد میگیره🥲
ولی ارزششو داشت زایمان خوبی داشتم
ولی دخترم یکم زود اومد دنیا ۳۷ هفته و ۲ روز با وزن ۲۹۰۰
ولی خداروشکر که بچم داخل دستگاه نرفت🤲🏻