سلام خوبید یک چیزی تعریف کنم براتون پشم ریزون
البته قبلا گفتم واسه دوستان جدید میگم
باردار بودم رفتم مطب
یک خانم مسن اومد با دخترش که دخترش تقربا سن دار بود
بعد دکتر من هنوز نیومده بود منتظرش بودم .این خانم دکتر دیگه رفت اتاق روبرویی .یهو دکتر با جیغ و داد اومد بیرون به منشی میگفت پنجره هارو باز کن این‌چیه وضعی هست اخه
من اصلا نفهمیدم چی شده
بعد دکتر خودم اومد بهش گفت بیا این مریض و ببین چیکار شده .بعد تازه فهمیدم چیشده
خانم مسن در بطری تو واژنش بود حالا نگفت چجوری هرچی دکتر بهش گفت خودت کردی یا کسی باهات اینکار و کرده هیچی نمیگفت .دخترش هیچی نگفت
بعد گفت من این و دست نمیزنم جراحی لازم هست این بیمارستان هم اصلا قبول نمیکنه برو دولتی ادرس بهش داد گفت برو
وقتی خانم ها رفتن
دکتر داشت به دکتر من میگفت این‌جوری دستشویی میرفته بدنش پر عفونت شده بود بو گند میداد
من که ماسک زده بودم هیچی نفهمیدم ولی دکتر کلی دعواش کرد از بو میگفت خوبه نمردی
یهو یاد خانم افتادم چجور در بطری اخهههه.....

۱۲ پاسخ

دکتر بیشعور دادو بیداد نداره باید راهنمایی می‌کرد و کسی متوجه نمیشد آدم بودت سخت ب دکتر و بیسواد نیست

ظاهرشون چجوری بود شاید موادی چیزی گذاشتن

یعنی بطری تو بدنش کرده درش اون تو مونده😯
اخه کی میاد تو بدن کسی چیزی بکنه
مطمئنن کار خودش بوده

وای خدایا
چقدر عحیب

یعنی درد نداشته؟
آخه چه جوری در بطری رفته اونجا

بیجاره چقدر عذاب کشیده😐😐

شاید در بطری رو بطری بوده بعد باز شده مونده اون تو

😐😐😐😐😐😐😐😐😐

چ بیشعور بوده دکتر ک جیغ و دادکرده

من مامانم پرستار بود ....بعد یبار میگفت ی دختر بچه ۸ساله آورده‌ بودن ک بهش تجاوز کرده بودن و بجه لال شده بود از ترس بعد کسی ک اینکارو کرده بوده تو کاندوم چوب کبریت پر گرده بوده رده بوده تو اونجای دختر بچه ...اولش ک تو ای سی یو بوده دختره بعدش ک ب هوش اومده فقط ی نقطه رو نگاه میکرده و لال شده بود

حتما کسی کرده وگرنه خودش با در بطری چکارش میتونه بکنه بدبخت

خیلی ها مواد جاساز میکنن اونجا

وای چقدر بد خدایا خودت رحم کن ب زندگیا

واقعا خیلی دیگه پشم ریزونه😬🤔

سوال های مرتبط

مامان ساحل مامان ساحل ۱ سالگی
پارت ششم تجربه زایمان من
خوب رفتیم تو اتاق عمل ساعت ۹بود رفتم اتاق عمل دکتر بیحسیم مرد بود دوتا پرستار خانومم بودن و دکترم یه پریتارا باردار بود دلم ضعف رفت شکم داشت 🥰
بعد موهام ریخته بود بیرون نمیتونستمم جمعشون کنم کلاه سرم بود بافتع بودما ولی بازم بیرون بودن بعد نشستم که بی حسی بزنن دکتر موهامو داد جلو تا بی حسی و بزنه بعد دوباره موهام افتاد پشت دمتره اومد گفت موهاتو دادم جلو که سوزنو بژنم بگیرش نیاد عقب باز 🤣🤣 پرستاره گفت ماشالا چه موهای خوشگلی داری مث خودت خوشگلن 😁منم خردوق شده بودم بیحیسو زدن و من خوابیدم رو تخت و دستامو بستن و پرستارا باهم حرف میزدن دکترم گفت چیزیو حس میکنی گفتم اره داری نشگونم میگیری گفت نه کاریت ندارم هعی بعدشم گفتم چرا نشگونم میگیرید پریتار خندش گرقته بود گفت نه نشگون نیمیگرن گفتم چرا دکتر بیهوشی یه چیزی زد تو سرممم گفت کمکم چشمات بسته میشه گفتم باشه و دیگه خوابم برد بعد چشمامو باز کردم دکترم گفت دخمل خوشگلتم بدنبا اومد دیکه خیالم راحت شد که یهو حالم بد شد و گفتم دارم بالا میارم گفتن توری نی بیار دیگه یهو باز بیهوش شدم و ساعت یازده بود که چشمامو باز کردم دیدم دو ریکاوریم