۱۷ پاسخ

والا من نوشهر غریبم.
دوتاهم دختر دارم.خیلی سخته.ولی به لطف خدا وجودشان همه چی راحت میشا
بچه دومی کلا آدم راحتره.سراولی همه چی بااسترس میگذره....همه چیاااا.
ولی سر دومی خیلی با تجربه تر میشه ادم.پخته میشه.
یکی دوماه اولش ک بدنیا میان همه‌چی آشفته میشه ولی بعدش ک قلق دستت میاد اینطور ک فکر میکنی اصلا سخت نیست.
بچه همدم میخاد.این دوره زمونه همه از هم دور شدیم.حداقل بچه هامون سرگرمی داشته باشن.

ببین
بچه داشتن نعمته
بنظر من بچه سرمایه آدمه بزرگترین سرمایه
پیر شدیم دور و ورمون شلوغ باشه تنها نباشیم
هب این سرمایه هم تاوان داره دیگه چتاوانش زحنتیه ک میکشیم بزرگ بشن
بنظر من کسی توان نالیشو داره نمیاره فقط بخاطر دوسال سختی و شب نخابی بزرگترین اشتباه رو میکنه
دو سال هم نیست بچه بعد یکسال رو رواله
من همیشه دوست داشتم ۴ تا بچه داشته باشم
خدا کنه به ارزوم برسم

منم دوتا شیر به شیر شد.سختی زیاد داشت.ولی الان عشقن.شاید بر میگشتم عقب نمیوردم.ولی خدا صبر و تحملشو به ادم میده

مال بعضی ها واقعا آسونه چون اشاره کنند خواهر و مادر و پدر و برادر هفت ایل و تبار به خط میشن برای کمک

منی که از دوماهگیش خودم بودم و خودم تو شهر غریب قطعا برای دومی تجربه و مدیریتم بهتره ولی شرایط نمیزاره از طرفی تو فامیل ما تک فرزندی گناه و عیبه 😂 همه ناراحت میشن 😂

خدا نگهداره همه گلها باشه
من میگم شاید چون بچه سالم و نرمالی بوده اولی،بعدیارو هم میارن
ماشالله پسر من آقاس،هر کی بود بازم میاورد
ولی از بس از نوزادی تا الان دوا درمون و عمل کردم،دلم میسوزه که مبادا دومی هم اینجوری زجر بکشه و نتونم به اولی کامل برسم

ببین یعنی حاضر نیستم ۵ دقیقه به زمان بارداری و نوزادی و ......فکر کنم
کابوسه برا
کابوس

یه همکار دارم
تک فرزنده
بنده خدا سنی هم نداره ولی خب پدر مادرش فوت شدن خیییلی تنهاس خیلی
هی خودشو ب خالش و بچه عای خالش میچسبونه همیشه بهم میگه کاش خاهری برادری کسی رو داشتم

خب شما بچه نیاری اعصابت آرومه؟؟؟نه عزیزم بگرد ریشه رو پیدا کن ..بچه درسته سختی داره ولی واقعا خود بچه اس که به آدم آرامش میده ..و البته شاید بچه شما خیلی اذیتت کرده و حق داری ....مادر شدن ینی فدا شدن چه یدونه چه دو تا و سه تا ...به آینده بچت فکر کن که اگه تو نباشی چی میشه ...

انشالله واسه همه صبری هزار برابر
عزیز من همه این راهارو رفتم تاجایی ک پسرم مستقل شد حتی تو خوابیدن و جیش و .....
با تصمیم خودمون دومی رو اوردیم

آییی دقیقا حرف دل منو زدی چطور میتونن ،به قول شوهرم میگه اگه یه بچه دیگه بیاریم باید باز برگردیم همون مراحل قبلی رو طی کنیم😐

مهمممممم ترین اصل تو تصمیم برای بچه ی دوم، علاوه بر خونه و ماشین، هماهنگی بین زن و شوهره...الان ما قسمت اولش رو داریم، رو دومی یکم لنگ می زنیم...تربیت کردن بچه و اینکه پدر مادر دیدگاه مشترک داشته باشن خیلی مهمه.‌.از بچه گی بگیر تا وقتی بزرگتر میشه... مثلا من از اونام که مهمه تلویزیون، زیاد روشن نباشه، بچه لزومی نداره فیلم بزرگترا رو ببینه و ... ولی همسر جان معتقدن تلویزیون نفر چهارم خانواده ست🫣 دایم روشنه...جوری که وقتی میره سر کار، کلا خاموشه😂 و از این قبیل چیزای ریز که خودش رو تو تربیت بچه نشون میده و پررنگ میشه

عزیزم منم همش همینو میگفتم بعد من نابارور بودم و بعد ۵ سال خدا بهم داد اولی رو دومی هم بعد ۳ سال جلوگیری کردن یهو ناخواسته جلوگیری نشد فکر نمیکردم با اولین دفعه بشه اونم منی که واسه اولی آی وی اف هم کردم جواب نگرفته بودم اما شد واقعا سخته اما خداروشکر مادرشوهر گلی دارم که از اولی مراقبت میکنه بیرون میخوام برم مواظب دومیه اگر کمکی نداشتم واقعا توان نداشتم

اره واقعا تصور همه این چیزا از اول خیلی سخته و ابنکه ما پیرتر شدیم ازون موقع که اون چیزارو رد کردیم حوصله مونم کمتر شده🥲
من که به شخصه اصلا به خودم نمیبینم 😶

من اگه صاحب خونه بودم یکی شاید دوتا دیگه هم میاوردم
ازطرفی پسرم تنها میمونه الان
زندگی خیلی سخت

والله بعضی وقتا طرف میبینه خواهرشوهرش دوتا بچه داره جاریش ۳ همه اطرافیان یا حامله ان یا بچه میارن میگه خب منم یکی دیگه بیارم وگرنه نه صبر داره نه حوصله نه پول و نه وقت 😂😂😂😂 زن دایی های من ۳ تایی باهم حامله ان 🤣🤣🤣🤣🤣

من شوهرم جلو بقیه میگه دختر می‌خوام حرصم درمیاد،،دیشب الکی گفتم دیگه جلوگیری نکنیم چیزی نمیشه گفت اصلاااا ریسک نکن،یبار به شوهرم گفتم حامله ام گفت یعنی همه چی از اول؟الان همکارشم میبینه میگه یسره تو چرته

سوال های مرتبط

مامان نیکی مامان نیکی ۳ سالگی
وای انقد اعصابم خورده که حد نداره



بچه های شما هم اینجوری ان یا نه ؟؟؟


امشب مهمونی دعوت بودیم خیلی هم رودربایسی داشتم باهاشون


بعد تو مهمونی به غیر از دختر من یه دختر دیگه هم بود که همسن دختر من بود و همبازی هم بودن قبلا هم همدیگه رو دیده بودن بار ها ولی تا حالا اینجوری نشده بودن انقد سر همه چیز باهم دعوا کردن که من مردددددم از خجالت سر چیزای مسخره 🤦🏻‍♀️
سر دستمال کاغذی چرا این دوتا داره من یکی دارم
چرا شمع جلو این بلنده مال من کوتاه بعد جیغغغغغ میزدت دعوا میکردن باز باهم دوست میشدم چند دقیقه خوب بودن باز دوباره دعوا سر یه چیز مسخره دیگه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
تا قبل ازینکه اونا برسن دختر من خانوووووم نشسته بود متین مودب اصلا خیلی خوب بود کلا همیشه اگه خودش تنها باشه بهترینه نمیدونم چرا چشمش به یه بچه دیگه میفته کلا یه ادم دیگه میشه میخاد هر کار که اون بچه میکنه اینم انجام بده حتی اگه نتونه انجام بده خیلی خجالت کشیدم امشب واقعن هنوز دارم بهش فکر میکنم و خجالت میکشم
یعنی فقط شام اوردت ما نفهمیدیم چجوری سریع بخوریم فرار کنیم که بقیه ارامش داشته باشن 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ بچه های شما هم اینجورین یا فقط مشکل منه این جور رفتار 🥲
مامان asemon مامان asemon ۳ سالگی
سلام. شب قشنگتون بخیر.
شما هم وقتی به خاطراتتون فکر میکنین، یه نکات ریزی ازشون پیدا میکنین که اون موقع اصلا به نظرتون نیومده بود؟
داشتم به شب زایمانم فکر میکردم. من ساعت ده شب اورژانسی سز شدم، و تو اتاق تنها بودم. فردا صبحش یه خانمی اومد که بره برای سزارین. اولش که بنده خدا داشت سکته میکرد و کلی برای سوند اه و ناله کرد. بعد از اینکه از اتاق عمل اوردنش هم همینطور. بیچاره گویا درد داشت. قسمت عجیبش اونجا بود که در اوج کرونا، در حالی که پدر همسر من رو حتی توی بیمارستان!!! راه نداده بودن به خاطر تدابیر بهداشتی، کل خانواده‌ی این خانم تو اتاق بودن. مادرش، دخترش، خواهرش، و حتی همسرش🤦🏻‍♀️ هی هم میومدن میرفتن. داشتم فکر میکردم چطور واقعا؟ بعد من وقتی از اتاق عمل اوردنم همسرم رفت پایین که بابام بیاد دو دقیقه ببینتم. رمز میزنن بقیه ایا؟ و اینکه یه زن زائو‌ی دیگه تو اتاقه که باید به بچه شیر بده خیلی موضوع مهمی نبود ایا؟ که همسرش هی میومد و می‌رفت ؟ البته ذوقشون رو درک میکردم واقعا. یه دختر ۱۶ ساله داشت و این گل پسر براشون خیلی جذاب بود. جذاب تر اینکه در حالی که من داشتم سوپ بی مزه‌ی بیمارستان رو به زور میخوردم اون خانم داشت شیرینی خامه‌ای میخورد😂😂 همینطوری هم اه و ناله میکرد برگ های من خزان میشد😂😂

پ.ن:پسر اون خانم ۳۷۰۰ بود بعد دختر من ۲۸۰۰. کنار هم که دراز کشیده بودن انگار اون بابای این یکی بود😂 هنوز که هنوزه من به خاطر این تفاوت دارم به مامانم اینا جواب پس میدم😂😂
پ.ن۲:دعا کنین این یکی یکم تپل تر باشه. یکممم👌🏻👌🏻 که مادر جانم دست از سر کچل ما برداره.
پ.ن۳:دخترک، پیچیده در پتو، هنگام ترخیص.😁