خانوما یه سوال
به بچه دوم فکر میکنید؟؟؟؟
من فکر میکنم تا ۱۰ سال دیگه هم دومی و نیارم
خیلی اذیت شدم سر دخترم !!!
از خانواده ام دورم همه چیز بچه گردن خودمه ب هیچ وجه کمکی ندارم تا حموم بخام برم با بدبختی میرم دخترمم خیلی وابسته مه ..از همه چیز زندگی عقب موندم قبلاً میرفتم کلاس های مختلف الان دیگه هیچی
از وقتی دخترم دنیا اومده آرایشگاه فقط دو بار رفتم مجبورم خودم صورتمو اصلاح کنم دوست دارم موهامو رنگ بزارم ولی نمیتونم دخترم پیش کسی نمی‌مونه حتی باباش💔💔
چند وقته میخام برم لباس بخرم نتونستم میخام برم بگردم لباسی ک دوست دارم و پیدا کنم با بچه نمیشه یکم بیشتر طول می‌کشه شروع می‌کنه نق زدن
الان چند وقته میخایم بریم گردش و تفریح نمی‌تونیم کلا خونه نشین شدم 🥲🥲
یه اخلاق مزخرفی هم دارم ک خیلی حساسم رو بچه میگم اصلا نباید گریه کنه و اذیت کنه
ولی خب خدایی دخترم اذیت کاره هنوزم ک ۱۰ ماهشه دیگه شب ها تا صبح ۲۰ بار بیدار میشه و گریه می‌کنه 💔
واقعا نمیتونم ب بچه دوم فکر کنم همسرمم میگه تا چند ساللل دیگه بچه نمیخام
ولی باز دلم واسه تنهایی دخترم میسوزه واااای من چه غلطی کنم واقعاااااا

۱۷ پاسخ

بنظرم سخت نگیر همه جا برو بزار عادت کنه بچت
کم کم وفق میده خودشو با شرایط
همش خونه موندن و ترس داشتن اصلا خوب نیست همین باعث شده وابسته ت بشه

من هم حیلی سره دخترم اذیت شدم هیچ کمکی نداشتم هم تو بارداریش هم تو زایمان و بعده زایمان و الان که ۱۱ ماهش شده خودم همه کاراشو کردم البته که همسرم خیلی کمکم کرده و ممنونم ازش اما بالاخره اونم میرفته سرکار و خودم بودم و خودم 🥲مواقع بیماری مواقع سختیش فقط یه مادره که خیلی تنهاس چون فقط از دست مادربرمیاد بچه رو اروم کنه سره این یکی هم خیلی اذیت شدم و خیلی دارم اذیت میشم همسرم میره سرکار من تنها با یه بچه کوچیک و شکم برامده و دردای شکمی و دردای لوله هایی که تو شکممه اما همه اینا میگذره بعدها خودم لذتشو میبرم😍

منم مثل شما اصلا کمکی نداشتم الان پومیشودارن سراولی همی قد تنها بودم دومی هم تنهاتر. ولی دیگه خواستم

من دارم به بچه سوم فکر میکنم😂😂😂

هممون این دورانو داشتیم منم خودم دس تنهابودم شوهرمم کاری به بچمون نداشت بعد ۱سالگی که راه رفت یکم باهاش بازی میکرد و من یکم درازمیکشیدم وگرنه تاالان حموم کردنشم با خودمه شستنش تروخشک کردنش منم نه بازار رفتم نه ارایشگاه رنگ هم توخونه میگرفتم رنگ قهوه ای میزدم

دیشب پست گذاشتین برداشتین ویروس دست و پاهای بچه چجوری بود؟

دو سال دیگه همچین یادت میره این روزا رو که به دومی حتما فکر میکنی😁 منم مثل شما یودم الان دومی ۱۰ ماهشه😅

من پسرم ۳ سال و ۲ ماهش بود که داداش کوچولوش دنیا اومد و الان ۹ ماهشه،و خیلی از اختلاف سنی شون راضیم،خیلی با هم بازی میکنن ،با هم صدای خنده شون میپیچه تو خونه،گاهی دلم میخواد بخورمشون دیگه،انقد شیرینن،سختی هم داره اما شیرینی هاش زیادتره،خداروشکر

من اصلا نمیخوام بهش فکر کنم
چون خیلی اذیت شدم ویار سختی داشتم جوری که تو ماه سوم بارداریم فقط آب میتونستم بخورم و چن تا دونه خرما و برا همین ویارم از مادرشوهرم کلی حرف شنیدم و به خاطر یه اتفاق مسخره شوهرم یه ماه باهام قهر بود و اصلا انگار من براش وجود نداشتم تو همون یه ماه من ۵ کیلو کم کردم و هر روز مرگمو میخواستم تک و تنها تو یه شهر غریب مونده بودم بعدش تا یکم اومدم سر پاشم و ویارم بهتر شد سرویکسم کوتاه شد و سرکلاژ شدم و هر روز درد داشتم تا روز زایمانم ،،
شب و روزای بدی رو گذروندم
و فک میکنم افسردگی همون روزا باهام مونده و داره اذیتم میکنه یاد رفتارای همسرم میوفتم و ازش حالم بهم میخوره
با اینکه ازم معذرت خواهی کرد به قول خودش کاراشو جبران کرد ولی نمیتونه اون روزا و لحظه هارو بهم برگردونه
همینا باعث میشه نخوام دیگه تا آخر عمرم بارداری رو تجربه کنم
چون هیچچچ وقت نمیتونم اون روزا رو فراموش کنم مث کابوس بود برام جوری که هر سری از تو ذهنم رد میشه گریم میگیره

سلام شرایط مان عین هم هست
و سخت ...
ولی به بچه بعدی شدیدا مایلم و فکر می‌کنم زودتر بیاورم....
بچه هایمان هم سن هستند
از گروه مواسات مادری کمک بگیرید
خواستید بهم پیام بدهید راهنمایی تان کنم

عزیزم منم دقیقا شرایطم شبیه شماست از خانواده دورم پسرمم خیلی اذیتم کرده و میکنه و شب تا صبح خواب درست ندارم و برای بیرون رفتن مکافات داریم اما این سختی ها تا دو سالگی بچه است تا کمی مستقل بشه. بعد از اونم سختی داره ها ولی نه تا این حد. من خودم الان احساسی صحبت میکنم و میگم دیگه بچه نمیارم ولی ته دلم میدونم که بازم میخوام بیارم حتی شده به خاطر پسرم و سلامت روح و روانش.
وقتی به الان مادرم نگاه میکنم میبینم درسته ماها خیلی اذیتش کردیم ولی الان بزرگ شدیم و کلی کنار همدیگه خوشحالیم و توی غم کنار همدیگه! برای بچه آوردن هم ما فقط نباید به الانش فکر کنیم باید به آینده خودمون و نی نی هم فکر کنیم😍💖🌸

منم وضعیتم مثل تو اصلا اصلا هرگز بهیچ وجه به بچه دوم فکر نمیکنم تک فرزندی مزایایی داره من همیشه دلم میخاست تک بچه بودم 😅

عزیزم پسرم تا قبل ۹ماهگی خیلی گریه میکرد همه میگفتن این بچه چشه آخه اینقدر گریه میکنه ولی من ۶ماهگییش مسافرت خارج از کشور رفتم
۸ماهگی مشهد رفتم
یکسالگی هم شمال و ... رفتم
خب گریه کنه وقتی با هیچی آروم نمیشن چه خونه باشه چه مسافرت براشون فرق نمیکنه همه جا گریه میکنن

فعلا ۹ ماهشه دلت برای تنهایی چیش میسوزه من همسرم بچه دوم میخواد اونم زود ولی من ابدا دیگ ب بچه دوم فکر نمی‌کنم و نمیخواد همین ی دونه رو بتونم ب ی جای خوب برسونم کافیه

من دومی وقتی پسرم ۱۰ سالش بود اوردم راضیم

هرچی حساس ترباشین دیرترمیگذره وسخت تر میتونین برین اراشگاه بچه که خوابه شوهرتونم بمونه توماشین پیشش خریدهم که باخودتون ببرین

عزیزم الان قیمه ها رو ریختی تو ماستا ها

سوال های مرتبط

مامان فندوق من مامان فندوق من ۱۰ ماهگی
سلام مامانا دلم خیلی گرفته یکی بیاد حرف بزنیم از دست مامانم خیلی دلم گرفت نشستم گریه میکنم چند ماه بچه کوچیک دارم بچم شیر نمی خورد یکسره گریه میکرد غذا نمی خورد با یک بچه ی مدرسه ایی و شوهر وسواس یعنی سرویس شدم تو این چند ماه کم واردم بیشتر شبا تا صبح بالاسر دخترم گریه میکنم ک شیر نمی خوره بعد مادر تو این چند وقت یک بارم نیومد کمک وقتی هم میرم خونش انگار طلب کاره ازم یک جوری حرف میزنه چند روز پیش رفتم خونش تا وارد خونه شدم میگه باز اومدی با بچه هات تازه خونه رو تمیز کرده بودم باز اومدی ک بچه ها بهم بریزن برام کار درست کنی من هیچی نگفتم ولی دلم شکست امروز دوباره رفتم برداشته میگه همه میگن چرا دخترت تو خونه بیکاره نمیاد کمکت کنه کارا خونه تو بکنه میگم من بچه کوچیک دارم دست تنها بچه ایی ک با سرنگ شیرش میدم بزرگش کردم تو یک بارم کمکم نیومدی الان چه توقعی داری من حتی وقت نمی کنم هفته ایی یک بار برم حموم کسی نیست بچمو نگه داره تو هنوز از من توقع کار داری میگه برو تا مادرشوهرت نگه داره چون میدونه اون برای من هیچ کاری نمیکنه هی بهم تیکه میندازه واقعا دلم شکسته حالم بده
مامان کایانی مامان کایانی ۱۲ ماهگی
مامان شكلات مامان شكلات ۱۳ ماهگی
مامانا میخوام بمیرم کاش بمیرم شبمپ صبح نکنم الهی خدایا من چ گناهی کردم ک این بچه نصیبم شده خدایا من طاقت این همه زجر و بدبختی ندارم کاش بچه بود!!!کاش اسمش نیمشه گذاشت بچه میشه گذاشت روانی بخد بچه من چیزی از روانی کم نداره شاید خیلیا بهشون بربخوره که با یه بچه اینجوری رفتار کرد؟اما ی بار فقط ی بار بیا خونه ما میدونی قضیه چیه و چ خبره ؟این بچه از خواب ک بیدار شد تا وقتی می‌خواد بخوابه ی بند ی تیکه داره نق میزنه و گریه میکنه و از سرکول من پ هرکی ک تو خونه باشه بالا میره تو اصلا نمیدونی دردش چیه میخوای بزنی ک بمیره
یچیزی هم بهتون بگم؟من هزار تا بچه دیدم بچه های مختلف چون بچه ها رو بشدت دوست داشتم(توجه کنید:دوست داشتماااا الان اصلا از بچه متنفرم)بچه عای زیادی میدیم همشون ساعت ها مدت ها ختی ی روز پیشم بودن.اما من هیچ بچه ای ب بدبختی و زندگی حروم کن بچه خودم ندیدم ندیدم فکر نمیکنم باشه میخوام از بدی هاش بنویسم تومار میشه نمیشه اصلا(تو میخوای سوار ماشین شی مسافت ۱۵ دقیقه ای از همون اول گریه میکنه نفسش تموم میکنه از سر کولت بالا میره تا ب مقصد رسیدی ب مقصد هم ک رسیدی تا وقتی بغلته میخوای بری داخل خونه طرف هیچی نمیگه همین ک نشستی گریه زاری و نق نق و فضولی و بدجنسی شروع میشه و میخوام بمیرم حاضرم بچمو ب یکی بدم حتی حاضرم هرکاری کنم این بچه خوب شه .دیگه خسته شدم؟مسی میدونه؟کسی نمیدونه چون هیچ بنی بشر منو درک نیکنه امیدوارم هیچ وقت درک نکنه بدترین درد دچارش شدم