۴ پاسخ

عزیزم حرفی برای تسکین دلت وجود نداره فقط خدا صبرت بده خیلی ناراحت شدم

عزیزم بمیرم برای دلت تاپیکهای قبلیتو خوندم فهمیدم کوچولوتو از دست دادی ،خیلی سخته میدونم ولی امیدتو از دست نده خدا بزرگه ما که از حکمت خدا بی خبریم ولی خدا بد هیچ بنده ای رو نمیخواد،مامان منم اولین بچشو مثل شما از دست داده با اینکه الان ماهارو داره بازم یاد بچش میوفته ناراحت میشه الانم میگه اگر بود همسن فلانی بود مادر بودن سخته و این مادر رو قوی میکنه انشالله به زودی دامنت سبز میشه بچتو بغل میکنی.

عزیزم میدونم خیلی سخته من پنج بار سقط داشتم تو هر پنج بار مردم وزنده شدم ولی اگه هدیه ای پیش خدا داشته باشی مطمن باش پیش خودش نگه نمیداره ومیفرسته پیشت

چی شدهه عزیزمم

سوال های مرتبط

مامان ♡🍃🦋OMID🦋🍃♡ مامان ♡🍃🦋OMID🦋🍃♡ ۱۱ ماهگی
هفت ماهگیت مباااااارکههه خشکلک مامانش 😘🫶
چقد زود دااااری بزرگ میشی نفس مامانش 😓
انگار دیروز بود ک به دونیا اومدی بعد پنج ساعت درد یهوویی گذاشتنت تو بغلم انگار نه انگار من پنج ساعت درد داشتم همونجا همه آیی دردامو با اومدنی تو فراموش کردم 🥲
و با اومدنی تو زنده گی رو از سر شروع کردم 🍂🥲
با تو یک نفس تازه رو استشمام کردم 😘
تو شدی همه وجودم شدی همه کسم
قبل از تو انگار من اصلا زنده گی نکرده بودم 😓
با اومدنت به من یه زنده گی تازه و پور از خوشحال دادی ...
خدااااااایا شکرت بابت این همه لطفی ک به من دااااری و یه کوچولوی نازی به من هدیه کردی ک من با اومدنش زنده گی رو فهمیدم با اومدنش یاد گرفتم ک یک آدم صبور باشم یاد گرفتم ک در اوجی عصبانیت لبخند بزنم
خداااایا شکرت ک منو لایق مادر بودن ساختی 🥲😘🍂🫶
واقعا هیچ حس در دنیا نمیتونه بهتر از حس مادر بودن باشه ک با گریه هاش گریه کنی😓 با لبخندهاش لبخند بزنی ☺️
به افتخااااااار تمام مادرااان سر زمینم ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
و خداااایا شکرت ک تو رو دارم نفس مامانش 😘 🫶 🥰
مامان آقا حامی💫 مامان آقا حامی💫 ۸ ماهگی
نمیدونم چرا این روزا همش یاد خاطرات روزای اولی که زایمان کرده بودم میفتم🥲 اون حجم کم خوابی ،درد،سردرگمی ،نگرانی عشق بی حد و اندازه به حامی واون همه تغییر شرابط،که همه چی با هم قاطی بود..و من واقعا مستاصل و گیج بودم..یادمه تو همون ماه اول بعد سزارین مامانم بهدزور فرستادنم استخر که یه کم از خونه بیرون بیام (لازمه خاطر نشان کنم که من ۳ماه اخر بارداریمو به خاطر سرکلاژ استراحت مطلق تو خونه بودم 🥲)
منم گیج و ویج و درحالی که شبش هم خواب درستی نداشتم رفتم استخر با لختی ترین مایوم در واقع دو تیکه ای بود که با یک بند بهم وصل شده بودو اولین چیزی بود که تو کشوم پیدا کرده بودم و برداشتم😵‍💫اینو به این خاطر میگم که من تو بارداریم ۳۰کیلو افزایش وزن داشتم و تقریبا از همه جهات ترک خورده بودم و شکمم هم خیلی بزرگ بود هنوز بعد ببینید چی پوشیده بودم🤦‍♀️ خلاصه که برای بهتر شدن روحیه رفته بودم استخر ..دونفر که فکر کردن حامله م تو سونا بهم گفتن حامله ای نیا اینجا برات خوب نیست،چندین نفر گفتن اخیی چققدر بدنت ترک خورده چراا اخه برو لیزر خوب بشه در عین اینکه احساس میکردم همه هم داشتن یه جوری خاصی بهم نگاه میکردن😪البته که قطعا اینجوری نبوده و هورمونا و افسردگی زایمان اوضاع رو برای مغزم پیچیده تر کرده بود،خلاصه بعد از یک ساعت شنای دست و ما شکسته با سینه هایی که ازشون شیر میچکید خودمو رسوندم رختکن و افسرده تر و خسته تر از همیشه برگشتم خونه🥲🥲
ازین خاطرات پس از زایمان زیاد دارم که نمیدونم چرا همشون این روزا به مغزم هجوم میارن🥲
مامان دلسا مامان دلسا ۶ ماهگی