۴۷ پاسخ

من ب این دلیل ک هنوز علت وجود خودمو تو این دنیا نفهمیدم چ برسه ب بچه هام.گاهی وقتا میشینم فک میکنم میگم این دنیا مگه چی داره چی ب ما رسید ک میایم یه آدم دیگه رو بدون خواست خودش ب این دنیا میاریم.خیلی مزخرفه دنیا...

شوهرنفهم

دوتا دارم دیگه همینا بسه
دلیلش اینه خودم حوصله ندارم مشکلات بارداری هم که کنار ...اصلا حوصله نوزاد داری و شب بیداری ندارم بعدم نگران آینده همین دوتا هستم .

حاملگی سختم
ویارای شدید و ترس از زایمان

قبل از بچه شوهرم خوب بود.فک کنم چشم خورده جنی شده همین یکی کافیه 🤣

کم طاقت بودنم
و اینکه خیلی خیلی حساسم
مثلا اگه بچه شیر یا غذا نخوره عین🐶میشم
کلا دیگع اعصابم نمیکشه

کمکی نداشتن وضعیت مالی بارداری سخت ازهمه مهم تر شوهرم کنارم نبود

دست تنها بودن🥲کمکی نداشتن

هزار و ی دلیل

بارداری سخت سخت

بارداری سخت ،استراحت مطلق بودن،بد ویار بودن

وضع مالی و نداشتن اعصاب 😑

حوصله نداشتن چون زیادی حساسم رو دخترم
وگرنه مشکل خاص دیگه ای ندارم شکر خدا

مشکلات اقتصادی زایمان سخت شب بیداری ها کمکی مامانم بود بازم کم میاوردم

خانواده شوهر سمی😂

تنها دلیل خود بچمه که شش ماه تمام جیغ کشید و من از بچه داری و شب بیداری و خستگی روانی کرد و از بچه دوم بیزار

ببخشید فضولی مامان میرال شغل همسرتون چیه

دست تنها بودن بارداری سخت و خیلی چیزا

حاملگی بارداری سخت و نوزاد داری نمیتونم برم بیرون وفلان خستگی و وضع مالی هم که بکنار 😂

تنها دلیل بی پولی و شوهر بد

من دست تنها بودن ... همسرم ۱۴ ساعت عسلویه سر کاره، اینجا غریبم و خانوادم بهبهانن هرچند که ۷/۷ شدیم ولی خیلی داره بهم سخت میگذره
اما بازم تصمیمم قطعی نیست

اصلی ترین مشکلم نداشتن اعصابه😂😂

اول ازهمه باردارییی سخت دوم ازهمه اعصاب نمی‌کشه همش بداخلاقی میکنم پسرممم ک همش نق میزنه زمین نمیمونه بغل میکردونمش بغل هیچکس بغیر من نمیرع وزندگی بعد از اومدن بچه بد شده و کمکی نداشتن

🫠🫠کلا زندگی کردن رو یادم رفته همین ک دیگه هیچ انگیزه ندارم برای همش کافیه

اعصاب ندارم
تمام 🥲🥲🥲

من همه چی اوکیه بارداری کاملا بدون دردسر و راحت داشتم فقط موقع زایمان چنان سورپرایز شدم که دیگه بچه نمیارم البته اینکه خیلیم بی اعصاب تر و پرخاشگر تر از قبل شدم با همه حتی بچه هم بی تاثیر نیست بچه بیارم که بهش بپرم چ فایده

مشکلات اقتصادی و مهمممممترش اینکه اصصصصصصلا از بچه داری خوشم نمیاد 😆.

تنها مشکل ۹ ماه بارداری سخت و پراسترس هستش

بارداری و زایمان خیلی خیلی سخت ک نامه دکتر دارم اگ تا ۵سال اینده اتفاقی حامله بشم قانونی سقط کنم چون احتمال زنده موندن ندارم
بعد از ا‌ونم کلا از بارداری متنفرم

بارداری به شدت سخت بچه رفلاکسی و پر چالش

وضع مالی😑

من اگع خدا خواست فقط این یکی دیگع بچه نمیخوام
نمیخوام فردا تو روم بایسته بگه چرا منو به دنیا اوردی و شرمندش بشم نتونم خواسته هاشونو فراهم کنم

قطعا مشکلات مالی و اینکه تک فرزندی و دوست دارم❤️

من دوست دارم بیارم ✌🏼🤭
ولی خب فعلا زوده 🐣

من ک دلم میخاد یکی بیارم ولی الان نه
بیشتر بخاطر مشکلات اقتصادیه ک دلم میخاد ی مدت باز خودمونو جم و جور کنیم بعد با خیال راحت یکی بیاریم ک برا اونم کم نزاریم
الانم هم سعی کردیم چیزی برا دخترم کم نزاریم

کمکی داشتن خیلی برام مهم نیست درمورد بقیه موارد هم مشکلی ندارم مشکل خودم هستم نمیتونم بیارم وگرنه حتما میاوردم

مشکلات اقتصادی و اینکه با این اوضاع کشور توی ایران ب دنیا نیاد بهتره

دلیل اولم خونمون
دلیل دوم حس میکنم بچه دوم برام زوده سنم کمه هم سن و سال های من حتی ازدواجم نکردن چه برسه ب بچه
ولی همسری بچه بچه دوسته خیلی هم اثرار داره

فقط وفقط مشکل اقتصادی وگرنه داره دلم درمیاد برای بچه

سه تا بچه دارم (اولی پیش باباشع)
اینام دختر پسرن دیگه نمیخوام‌ همه چی ام خوبه اما روانم داغونه بچه شیر ب شیر خیلییی سخته

منم دقیقا دلیل تو

بارداری سخت
کمردرد
شاغل بودنم

منم دلایل اقتصادی چون دلم میخواد برا بچه م هممممه چی فراهم کنم که استعداداش به باد نره
دلیل دیگه مم اینکه فکر میکنم آیا میارزه که جوونیمو بذارم که یه بچه دیگه بیارم یا نه
ولی با وجود اینا شاید بیارم

من تنها دلیلم فقط عصاب نداشتن

میترسم از هزینه ش برنیایم.
استرس اینکه مریض بشه.
و خودم شاغلم میترسم نرسم به شغلم بخاطر بچه ها

منم موافقم بچه جدای ازخرجش آینده میخواد به نظرم همین یدونه رو آیندش تامین کنیم کاربزرگی کردیم

بدویاری، کمکی نداشتن و اصلیترینشم مشکلات بعد بدنیا اومدن
از لحاظ شوهرو اقتصادو اینا راضی بودم

سوال های مرتبط

مامان شيطونك مامان شيطونك ۱۴ ماهگی
بچه ها خیلی دلم گرفته
همش تو خونه با بچه تنهام. درسته عزیز و شیرینه برام، ولی انگار کم آوردم.
جایی هم که زندگی میکنم خیابوناش شیب داره، هم پله داره، نمیتونم برم کالسکه سواری.
ولی شوهرم میره سرکار. خب روحیه ش عوض میشه، میاد خونه هم خسته ست، باز تا اخر شب من با بچه سروکله میزنم.
منم قبلا سرکار میرفتم، دوست دارم بیرون خونه باشم، ولی نمیشه.
مسافرت زیاد میریم، تازه ۲ هفته ست برگشتیم، این هفته هم میخایم بریم باز. ولی!!!! خب تو مسافرت هم من بچه دارم!!!!! فرقی به حال من نداره! درسته حس و حالم عوض میشه ولی سخت تره. چون تو خونه هرچند یکنواخت، ولی یه روتینی برای خودم دارم. مسافرت سخت تر هم هست! تازه برمیگردی خونه خاک داره باید همه جارو مرتب هم بکنی…
بخدا که سرکار آدم خسته نمیشه، تو خونه سخت تره.
شوهرمم خیلی مهربونه ولی متوجه توضیحات من نمیشه که تو خونه با بچه چقد بیشتر خسته میشم.
درکنار این خستگی ها فشرده زبان هم میخونم، شب که بچه میخابه با خستگی زیاد تازه میشبنم سر درس. اونم چون خودم دارم خوداموز میخونم برام استرس میاره.
خلاصه خیلی دپسرده شدم😞