۶ پاسخ

خداحفظش کنه برات گلم

وای عزیزم چه اسم قشنگی داره خدا حفظش کنه

انشالله که آخرین بار باشه که درگیر درمان و بیمارستان بودین
دختری روز به روز بهتر بشه

عزیزم الاهی سلامت باشه همیشه،تو کار خوبو میکنی اتفاقا

انشالله تنش سلامت باشه. متاسفانه پسر منم این ویروسو‌ گرفت خیلی اذیت شدیم

انشاءالله قند عسل خشکل بهترم میشه
واقعأ بیمارستان واسه بچه ها خیلی سخته

سوال های مرتبط

مامان ☁️نخودفرنگی☁️ مامان ☁️نخودفرنگی☁️ ۱۳ ماهگی
حتما بخونید احتمالا به دردتون بخوره

یه استاد عزیز و باسوادی داشتیم میگفت اگر مراجعی داشتین و از شب ادراری کودکش شکایت داشت قبل از هرچیزی ازش بپرسید در هنگام خواب بودن کودک شما کنار بچه رابطه جنسی دارید؟؟
میگفت در زمان خواب بچه مغز خیلیییی خیلییی فعالی داره(مخصوصا همون موقه ها که چشاشون نیمه بازه )
میگفت حتی از حالت بیدار بودنشون مغزشون فعال تره و اگه در بیداری کنارش سکس داشته باشید کمتر متوجه شرایط میشه تا وقتی که خوابه
خلاصه همین فعال بودن مغز و بی حرکتی بدن اسیب شدیدی به بچه وارد میکنه مث شب ادراری (دقت کنید قدیم که همه کنار هم میخوابیدن شب ادراری بیشتر بود بین بچه ها )
حالا من یه بار وقتی ابرا خواب بود و چشاش هم نیمه باز بود بهش لبخند زدم
و در جواب بهم لبخند زد
چند بار امتحان کردم
فکر میکردم شانسی شده
خندمو عمیق تر کردم و خندش عمیق تر شد
بعد چند بار امتحان حتی با خنده بیدار شد ....
خلاصه گفتم که اگر کنار بچه رابطه دارید این موضوع رو بدونید

پ.ن:عکس از کچلیای دختری
مامان نيلا🪷 مامان نيلا🪷 ۱۰ ماهگی
چند ساعتي كه ديروز با دوستاي جديد (كه به يمن وجود بچه هامون باهم آشنا شديم) گذشت، لحظات خاص و فوق العاده لذت بخشي بود...
معاشرت ب رفقايي كه دغدغه هامون عين هم بود، به هممون حس امنيت و حمايت ميداد.

كسايي كه عين هم بايد كالسكه هول ميدادن، دنبال سطح شيبدار ميگشتن، هي به لباس بچه دست ميزدن ببينن گرمشه يا نه، دنبال يه سطح صاف براي درست كردن شير بودن، تو مِنو دنبال غذايي ميگشتن كه ساده تر باشه تا بتونن به بچه هم بچشونن...
تو اين چند ساعت، مامان نامي متوجه شد پسركش پستونك بادومي دوست داره و دل نگرانيش بابت انگشت مكيدن بچه رفع شد
(يهو ديديم پستونك نيلارو برداشته و داره محكم ميك ميزنه)🥹♥️

بچه هامون به هم نگاه ميكردن و غذا ميخوردن
طعم غذاهاي دوستاشونو چشيدن و از هم ايده گرفتيم چه ميان وعده هايي درست كنيم
چندتاهاشون با هم ارتباط گرفته بودن و براي هم ذوق ميكردن🥲
و مايي كه فكر نميكرديم تو رستوران از پس بچه خودمون بر بيايم حالا به هم كمك ميكرديم تا اون يكي به بچش غذا بده يا شير درست كنه!
همه بچه ها كمتر يا بيشتر از سر و كولمون بالا ميرفتن
يكي ديرتر يكي زودتر خوابش ميگرفت و شروع ميكرد به نق زدن
ولي كسي مجبور نبود بابت نق زدن بچش از بقيه عذرخواهي كنه🙂

در مجموع اين اتفاق كه ده تا مامان با بچه هاي همسن كنار هم جمع بشن به شدت هم براي مامانا هم بچه ها مفيده...

مامانا حمايت عاطفي دريافت ميكنن و حال دلشون بهتر ميشه
بچه ها هم اجتماعي تر ميشن و با بچه هاي همسن خودشون از همين كوچيكي ارتباط ميگيرن💞

ا
مامان کیارش مامان کیارش ۱۴ ماهگی
باورتون نمیشه...
هرچقدر خودمون بیشتر حستسیت نشون می دیم در بززگ کردن بچه ها جواب عکس می بینیم.
عینا می بینم یه دختر فامیل ما دوماه بعد من زایمان کرد هرچی خودمون تو این گروه راجبش نگرانی داریم اون نداره...
دیشب یه جا دعوت بودیم باهم از غذا سفره داد به پسر 6 ماهش،خودشم قلیون میکشه همش بچه رو پاهاش هی دود رو سر بچه،یک بار صورتش نشست و دستاش پاک نکرد تا زمانی که اونجا بود،دست هرکسی هم میدادش،یکی تو دهنش بوس میکرد یکی رو چشماشو..حتی یه صحنه دیدم تو دست یکی بود بچه داشت انگشت شصت اون نفر میخورد🥴
ها اینم بگم یه ساک هم حتی همراهش نبود برای بچش...
حالا من بگو انگار رفته بودم مسافرت حتی ملحفه برداشتم پهن کردم روی زمین بعد بچه گذاشتم روش،دست هیچکسی نمیدادم،مرتب دستاش پاک کردم،براش رفتم فرنی تازه همونحا درست کردم اونم تو ظروف خودش که از خونه برده بودم.آب جوشیده و اینا همه همرام بود.لباساش همونجا چون چند نفر در حد چند دقیقه ای بغلش کردن عوض کردم.
اما تفاوت بارزی که دیدم این من بودم کلی داروی ضد حساسیت ،پسرمم هی سرفه میکرد و آبریزش بینی و بسیار لاغر.
ولی بچه اون وسط اون همه دود اصلا حساسیت گفت نداره خیلی تپل و شادتر بود.

نمی دونم ولی آقامم اونحا بود گفت تو خودت کشتی برای این بچه اما بازم اینجوری اونوقت اون خانواده چ‌راحت بودن تو دعوتی و چقدرم ماشاالله بچشون سالم بود.( اینم بگم شاید این دومی یا سومی مهمونی من رفتم ولی از اون دختره پرسیدم گفت هر روز مهمونی می‌ره گفت شبا تا ساعت ۳ بامداد دورهمی دارن با زن های همسایش،گفتم بچه ات چی گفت اونم همونجا باهامه😐)