ادامه پیام قبلیم برای سزارین
چون طبق پیام اولم گفتم تختم مشخص نبود. بیشتر تو ریکاوری نگهم داشتن تا تختم و اتاقم اوکی بشه و برم. تقریبا دیگه بی حسیم نصفه شاه بود و حس میکردم یچیزایی رو.
قبل از عمل از دردهای بعد از عمل میترسیدم.به دکترم گفتم پمپ دردبخرم برای بعد از عمل؟ گفت نیاز نیست.‌خودم چیزایی تجویز میکنم که درد نکشی. ریکاوری بهم دارو تزریق شد. بعد هم بردنم اتاقم. همینکه رفتم شیاف دیکلوفناک برام پرستار گذاشت. یه دارو دیگه هم تزریق شد به سرمم. برای همین اروم بودم. همینکه اومدم اتاقم، بچه اوردن زیر سینم که بچه کنارم باشه.بعدش دادن به همراه ها.بعدش دراز کشیدم تا ۱۲ ساعت. بعصی دکترا زودتر میگن پاشو. ولی دکتر من گفت تا ۱۲ ساعت دراز کشیده باشم. ولی اجازه داشتم تو تختم تا حدی به پهلوهام بچرخم یا زانوهام جمع کنم.
ولی چون تاری دید و فشار پایین بودم، بیشتر از ۱۲ ساعت دراز کشیدم. تقریبا ساعت ۵ صبح سوند رو برداشتن و نشستم و چند مین راه رفتم

۲ پاسخ

درد داشت ؟برداشتن سوند؟و راه رقتنه ؟اون خونریزی ک میگن چجوریه زیاده کمه چیزی پاتون‌میکنن ؟

ینی فقط چنتا پوشک زیرت گذاشتن چون سونپ داشتی پوشک و شرت نمیشد پوشید؟ بدون شلوار و زیرت باشه کثیف نمیشه با ی تکون خوردن؟

سوال های مرتبط

مامان محمدجواد ومیراث مامان محمدجواد ومیراث ۸ ماهگی
پارت دوم
اتاق عمل نیم ساعتی طول کشید ، من چندثانیه حالت تهوع گرفتم فقط که سرم رو به پهلو کج کردن خوب شدم ، بعد از اتمام هم بچه رو اوردن دیدم و سریع من رو بردن ریکاوری و بچه رو بردن بخش نوزادان ، اون روز شلوغ بود و من تا سه ساعت توی ریکاوری موندم بعد از دو ساعت تونستم حرکت بدم کمی پاهامو ، یکمی سردم سد که بهشون گفتم و برام بخاری اوردن و خوب سد ، همونحا درخواست پمپ درد کردم ، دکترم بعد از یک ساعت اومد و معذرت خواهی کرد که میدونم درد داره اما به نغع خودته و رحممو فشار داد ابنجا واقعادرد داشت و حیغ کشیدم بعد از سه ساعت آوردن منو بردن بخش تو اتاقم و بچه رو هم بعد از نیم ساعت آوردن دردام داشت سروع میسد اما پرستارا زود زود سروم میزدن و شیاف میذاشتم و قابل تحمل بود سختیش این بود که نباید سروگردنمو تکون میدادم و نباید خرف میزدم تا ساعت هشت شب ، شب که شد دکتر گفت با نسکافه و چای شروع کنم و کاچی و سوپ هم خوردم و بهم کفتن باید راه برم فقط چند قدم اولش سخت بود و بعدش برام راحت شد
مامان ککل مامان ککل ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان
من سزارین دوم بودم. به گفته‌ی دکتر از ساعت ۱۲ شب قبل ناشتا بودم. ساعت ۸/۵ شام سوپ خوردم(البته سه تا بشقاب)😁. ساعت یازده و نیم هم مخلوط شیر و سویق و شیره خوردم که تا فردا گرسنه نشم.
ساعت ۷ بیمارستان بودم و تا ۸ کارهای پذیرش رو انجام دادم. ۸/۱۵ سرم و سوند گرفتم.تا اومدن جواب ازمایش و دکتر یک ساعتی طول کشید و ۹/۵ رفتم اتاق عمل که ده دقیقه‌ای اونجا معطل شدم. خداروشکر اتاق عملم خوب بود و ساعت ۱۰ پسرکم به دنیا اومد. بهم نشونش دادن و بردن. یه ربع به یازده عملم تموم شد و رفتم ریکاوری. اونجا یکم لرز کردم که پتو انداختن. ۱۲/۵ رفتم بخش .‌ بچه رو اوردن و شیر دادن. از ساعت یک و نیم تقریبا درد هام شروع شد. پرسیدم چرا شیاف نمیدن که گفتن تو اتاق عمل گذاشتن و باید چند ساعت بگذره. یه نفر اومد و شکمم رو کمی فشار داد و معاینه کرد(کلا سه بار تاشب، چندتا فشار دریافت کردم) درد داشت ولی خب طوری نیست که ادم نفسش بره. تا چهار و نیم درد داشتم که شیاف گذاشتن و اروم شدم تا حدودی. پیچش شکم داشتم. انگار رحم داشت جمع میشد و فشار میاورد. ساعت ۸ شب، یه لیوان چایی خوردم و بعدش یه لیوان اب گلابی.
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان آقا فراز💙 مامان آقا فراز💙 ۴ ماهگی
تجربه ی سزارین پارت سوم
بع دیگ به من گفتن فعلا نباید از جا بلند بشی.
منم کامل دراز کش بودم فقط اندازه ۱۰.۱۵ سانت تخت رو دادم بالا بتونم ببینم.
چیزی ام نمیتونستم بخورم تا ۱۲ ساعت بعد عمل که من زودتر شروع کردم.۸.۹ ساعت گذشته بود اینقدر تشنه و داغون بودم ب مامانم گفتم آب بده دهنمو بشورم.یه قلوپ ازش خوردم😂بعد دیگ بهش گفتم بره اجازه بگیره.در حد یه قلوپ یه قلوپ میخوردم
بعد دیگ ده ساعت اینا از عمل گذشته بود گفت کم کم شروع کنه.
منم با چای شروع کردم و آب سیب طبیعی.
یه بار ام آخر شب نسکافه خوردم.
بعد دیگ تو این چند ساعت هی یه ذره یه ذره پشتی تخت رو می‌آوردم بالاتر.
خودشون ام برام شیاف میزاشتن.من پمپ درد نگرفتم چون گفتن بچه بی حال میشه بعد شیر خوردن.و درد ها راحت با همون شیاف ساده کنترل میشه و من کلا دردی حس نمیکردم.فقط سرم که بهم وصل میکردن چون توش یه دارویی میزدن که رحم جمع بشه مثل درد پریودی خفیف داشتم.
خلاصه کم کم ساعت پر شد و اومدن سوند رو کشیدن.(درد نداشت)
گفتن با کمک همراه از تخت بیا پایین.اروم آروم از تخت اومدم پایین که خدایی درد داشت اما نه فضایی که نشه تحمل کرد.اروم آروم رفتم تا دستشویی.خودم رو شستم تا پاهام رو.(خون ریزی من خییییلی شدید بود تا مچ پام خونی بود🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
بعد اومدم بیرون که دیدم تختم رو کاملا تمیز کردن و ملافه و پتو و همه چیز رو عوض کردن.لباس جدید دادن بپوشم.
مامان امیر علی مامان امیر علی ۴ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم
مامان آرتا مامان آرتا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
پارت ۲
یکیشونم دستگاهو گذاشت رو شکمم گفت ببین صدای قلب بچته حالش خیلیم خوبه دکترمون خیلی حساسه یه لحظه ضربان قلبش افت کرده نخاسته اتفاقی بیوفته تو باید الان خوشحال باشی دیگه در عرض پنج دیقه اماده شدم فرستادنم اتاق عمل نشستم رو تخت دکترم اماده ی اماده بود دکتر بیهوشی اومد بی حسی بهم تزریق کرد دراز کشیدم پرده رو انداختن حس میکردم پاهام یخ زده اصلا نمیتونستم دیگه تکونشون بدم هیچی نمیفهمیدم یه ماما بالاسرم موند دستمو گرفته بود گفت هرچی بشه بهت میگم میلرزیدم بهم امپول تزریق میکرد کلا حواسش بهم بود ساعت ۴:۵۰صبح بردنم اتاق عمل ساعت ۵صبح بچم به دنیا اومد صداشو شنیدم گفتم حالش خوبه دکترم گفت خیالت راحت عالیه بعدم که بخیه اینا زدن بردنم ریکاوری هی میلرزیدم هیتر گذاشتن بالاسرم گیج خواب بودم دوس نداشتم بخوابم که بچمو ببینم و شیر بدم بهش بچمم اوردن یه مامای خوش اخلاقه دیگه بود گذاشتش ر‌و سینم شیر خورد بعد نیم ساعت اومد گفت من خودم اصلا دوس ندارم ماساژ رحمی رو درد بکشی و اینا ولی مجبورم دیگه باید انجام بشه شروع کرد فشار دادن شکمم کلی داد زدم بعدم اومدن بهم امپول مسکن زدن سرم گیج خواب شد ولی بیدار موندم از ریکاوری بردنم بخش تو بخش هم دوبار شکممو فشار دادن و تموم شد بهم شیاف زدن و سرم و انتی بیوتیک اینا گفتن تا سه ساعت سرمو بلند نکنم و تا هشت ساعت چیزی نخورم منم همون کارو کردم بعدش اولین چیزی که خوردم نسکافه بود بعد سوپ بعدشم به کمک ابجیم اول پاهامو از تخت اویزون کردم بعدم اومدم پایین تو حموم ابجیم بدنمو شست و پوشک گذاشتم و شلوار پوشیدم تنهایی رفتم تو راهرو و راه رفتم
مامان هامین❤️ مامان هامین❤️ ۷ ماهگی
تا الانم دقیقا نمیدونم بی حس بودم یا بیهوش ولی هیچی از عمل نفهمیدم،،اومدم تو بخش،گفتن تا ۱۲ ساعت به کمر بخواب تکون نخور هیچی نخور،،تو اون ۱۲ ساعت بدترین کمر دردو گرفتم فقط دلم میخواست دو دیقه بشینیم با بدبختی گذشت و اومدن سوند و در اوردن گفتن نم نم بشین توی ۱۲ ساعتم دو سه بار اومدن شکممو فشار دادن من از درد داد میزنم ولی بغل دستیم م که سزارین بود اصلا دردی حس نمیکرد،،بعد ۱۲ ساعت اومدم بشینیم ازم لخته خون اومد هیچی دیگه نزاشتن بشینیم گفت بخواب بخواب خونریزی کردی لخته میاد،دوباره فشار داد با دست لخته خونو میکشید بیرون من فقط گریه میکردم داد میزدم ۱۲ ساعت شد ۲۰ ساعت و من فقط عذاب کشیدم بابت خونریزی فقطم میگفتن اگر بند نیاد باید بری اتاق عمل دوباره،،منم فقط میخواستم بشینیم از کمر درد صاف خوابیدن داشتم هلاک میشیدم،،بعد ۲۰ ساعت با بدبختی نشستم و یکم مایعات خوردم و با کلی گریه تونستم راه برم،،،خونریزیم دیگه از بین رفته بود و فقط خون ابه میومد ولی شکمم به شدت درد میکرد ک بخیه هام میسوختن ،،،اصلا زایمان خوبی نداشتم خیلی عذاب کشیدم بقیه هم اتاقیام سزارین بودن ولی انقدر راحت بودن من تو دو شبی که بستری بودم ده دیقه چشام بسته نشد که بتونم بخوابم
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
بعد از اون فشارمو باز گرفتن منو رو تخت نشوندن برای تزریق بی حسی هر چق بیشتر به جلو خم شی دردش کمتره درد تزریقش لحظه ای یعنی همون لحظه ساکت میشه و کم کم بدنت سر میشه ۴یا ۵تا تزریق داشتم بعد اون سریع به سرعت منو خوابوندنو دیگ حسی تو کمرم یا پاهام نبود پرده رو کشیدن یه پرستاری باهان شروع کرد به حرف زدن بعد پرسیدن ۴ـ۵تا سوال
صدای گریه پسرمو شنیدم 🥺 ساعت ۹:۳۵دقیقه به دنیا اومد
بردنش یه سمت دیگ بعد از حدود دو سه دقیقه اوردنش تا ببینمش تایم بخیه زدن کلا ۵دقیقه اس بعد از عملم بردنم سمت ریکاوری ساعت ۱۰بود پسرمم اوردن تا بهش شیر بدم (نگران شیرتونم نباشید من رفتم حموم هر چقد فشار دادم یه قطره آغوزم نیومد ولی بعد عمل ماشالله نمیدونم اون آغوز از کجا اومد تو سینه هام)تا ساعت ۱۱:۱۵پسرم تو ریکاوری پیشم بود بعد اون بردن تحویل خانوادم دادن منم ساعت ۱۱ونیم از ریکاوری در اومدم و بردنم بخش زایمان و با خیال راحت مادر پسری پیش هم بودیم 😍
بقیه اش رو هم تو تایپیک بعدی میذارم ......
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۱ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود