(قسمت اول)اومدم تجربه زایمانم رو بزارم فقط امیدوارم باعث نشه بترسید از زایمان بلکه از توی نوشته هام يكم تجربه کسب کنید اشتباهات من رو تكرار نکنید. آخرای ۴۱ هفته بودم بدون درد زایمان و بدون باز بودن دهانه رحم و مصمم برای زایمان طبیعی رفتم بیمارستان بستری شدم برای زایمان القایی گاهی دو دل میشدم که سزارین کنم اما دکتر اصلا قبول نمی کرد. روز اول بستری شدنم یه لوله هایی به اسم لا ميناريا داخل واژنم کار گذاشتن و ۲۴ ساعت باید میموند تا دهانه رحم باز بشه با اون دردی حس نمیکردم فقط جایگذاریش درد داشت. بعد ۲۴ ساعت اومدن در شون آوردن و معاینه شدم فقط یک سانت باز شده بودم!!!! دکتر ایندفعه از روش دیگه استفاده کرد و این یکی اسمش رو یادم نیست و داخل واژن گذاشته شد و چون هورمونی بود خیلی درد کشیدم بعد ۲۴ ساعت اونم درآورد و معاینه کرد دید تازه شدم ۲ سانت روز سوم هم به همین منوال گذشت شب ساعت ۱۱ منو بردن اتاق زایمان تا آمپول فشار بزنن من بد رگم و تمام دستم کبود شد، بعد کیسه آبم رو پاره کرد و به گفته خود دکتر خیلی سخت بود و من واقعا درد کشیدم بعد موقع بی حسی اپیدورال انقدر این سوزن رو به کمرم فرو کرد و حرکت داد و محل مناسب رو پیدا نمی کرد که من از درد بی حال افتادم ، در نهایت رفت یه دکتر دیگه آورد بلکه اون بتونه جای مناسب رو پیدا کنه قشنگ هلاکم کردن بالاخره بی حسی رو دریافت کردم.

۳ پاسخ

اره خدایی برا منم ۳بار سوزنو زدن تو نخام قشنگ داشتم گریه میکردم میگفتم بسه درش بیارررید😫😫

😥😥😥😥😥خببببب بقیشم بگووو برامون

وای دکتر احمق منم جای مناسب بی حسی رو پیدا نمیکرد، اذیت شدم، چندبار سوزن رو زد داخل ستون مهره ها، الانم جای سوزن ها روی کمرم کبود شده

سوال های مرتبط

مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۸ :
پس چیشد ؟؟
من ۲ سانت بودم با کیسه آب پاره شده ک بستری شدم
ساعت ۷ معاینه شدم ۴ سانت بودم
ساعت ۸ معاینه شدم هنوز ۴ سانت بودم
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ از شدت درد معاینه شدم فول بودم
و ساعت ۹ زایمان کردم
بدونِ استفاده از هیچگونه اپیدورال و مسکنی ...

بعد از بخیه منو دوباره بردن تو اتاق زایشگاه روی تخت دراز کشیدم ، چندتا خرما و آبمیوه خوردم با چایی نبات
بعد ماما همراهم دخترمو آورد بهم یاد داد چجوری بهش شیر بدم و دادم.
گفت ۲ ساعت باید اینجا بمونی بعد می‌بریمت بخش ..
تا موقع من خوابیدم ، اومد بیدارم کرد ماما زایشگاه شکممو فشار داد و مثل حالت معاینه اما با یک انگشت کرد داخل واژنم ( راستی یادم شد بگم دکترمم قبل از بخیه زدن یه عالمه فشار داد شکممو و دست کرد داخل بدنم ک اصلا دردش جوری نلود نشه تحمل کرد.. بعد لباسامو عوض کردن شورتکس و پوشک برام گذاشتن و منو بردن تو بخش.. اونجا هم بچه رو آوردن کلا پیش خودم
۲۴ ساعت بعدش هم مرخص شدم .. اگه سوالی دارین بپرسین جواب میدم
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی روزهای ابتدایی تولد
خب بگم از تجربه مزخرف زایمانم🙂امیدوارم هیچکس اینجوری تجربه نکنه واقعا...من هرچی صبرکردم دردم نگرفت و خودم رفتم بیمارستان از شانس خوبم یه دکتر عالی بهم خورد خدا خیرش بده اگه نبود معلوم نبود چی میشد...خلاصه نامه بستری داد و من رفتم برا بستری بماند ک چقد بالا پایین کردن تا بعد ۷ ۸ ساعت بستری شدم با مکافات و پارتی بازی.ساعت ۸ رفتم زایشگاه تا ۱۱ بیکارِ بیکار بودم بعدش یه قرص زیر زبونم گذاشتن ک اصن نفهمیدم کاربردش چیه چون اثر نکرد😂دومی هم ساعت ۱ گذاشتن اونم اثر نکرد من همینجور بیکار بودم تا روز بعد 😑خانوادمم پایین دلنگران 🙂ساعت ۹ صبح ۲۴ مهر شروع کردن سرم و آمپول فشار و درد من شروع شد تا ساعت ۴ عصر من درد کشیدم کیسه آب رو ساعت ۴ پاره کردن و من ۸ سانت باز بودم و ماما گفت شروع کن بت دردات زور بزن و من با تمام قوا زور میزدم ساعت ۵ فول فول بودم برا زایمان...دکترم رو زنگ زدن اومد معاینه کرد گف خیلی کار داری بچه بالاس سجده برو زور بزن اون کارم کردم دوباره معاینه کرد گف بهتره ولی بازم بالاس حالت دستشویی بشین زور بزن اون کارم کردم ساعت ۷ آخرین معاینه رو کرد ک دیگ پاهای من میلرزید 🙃گف ن نیومده کانال زایمان قوس داره یه دکتر دیگم معاینه کرد گف ۲ ساعت دیگم این بچه نمیاد برید سزارین 🙂و من با ۱۱ سانت دهانه رحم باز سزارین شدم✌ببخشید طولانی شد🤍
مامان محمدپارسا مامان محمدپارسا ۴ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی من🥰
سلام خانومای گل، زایمان طبیعی بنظرم بهترین انتخاب زایمانه البته اگ مشکل خاصی نداشته باشی طبیعی واقعا بهتره،
من برای زایمان بحاطر دیابت ک داشتم مجبور بودم ختم بارداری بدم و پسرمو ۲ هفته زودتر از وقتش بدنیا بیارم... برای همین وقتی بستری شدم اول یک قرص زیر زبونی بهم دادن و معاینه تحریکی هم کردن (قبلش هم ۲ سانت باز بودم) سر بچمم خیلی بالا بود و ا۱لا نیومده بود توی لگن، بعد نیم ساعت از مصرف قرص درد هام شروع شد کم بود و قابل تحمل حدودا ساعت ۱۱ ظهر بود، همینطوری ادامه داشت تا ساعت ۱۲، دوباره معاینه کرد و گفت ۳ الی ۴ سانت شدی دردات چطوره گفتم خیلی خوبه و قابل تحمل، و کمی ک گذشت کیسه آب رو پاره کرد و دقیقا از همین لحظه دردای منم شروع شد دردای وحشتناک ، یکساعت تونستم تحمل کنم و بعدش دیگ غیر قابل تحمل شد و ازشون خواستم بی حسی بزنن ، و ب کمرم زدن بی حسی رو خیلیییییییییی خوب بود کلا دردام رفت انگار ن انگار دردی وجود داشت... نیم ساعتی ک گذشت ماما معاینم کرد و رفت دکتر رو خبر کرد و اومدن تختمو اماده کردن واسه زاییدن😆 و دقیقا راس ساعت ۲ و ۲۵ دقیقه بعدازظهر زایمان کردم و پسر خوشگلمو دیدم😍😍😍
مامان امیر علی مامان امیر علی روزهای ابتدایی تولد
بعد اومدن معاینه کردن گفتن ۸ سانت و نیمی دختر خیلی خب تحمل کردی تحمل کن تا دوسه ساعت بچه بغلته من یکم هم صبر کردم ولی خیلی بد بود گفتن دکتر داره میاد بعد اینکه دکتر اومد ساعت شد ۲ اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی در حالی که پرستار ها گفته بودن ۸ سانت و نیم هستی بعد گفت تا فردا صبح ساعت ۸ ۹ زایمان می‌کنی که دیگه شوهرم گفت ن خانم دکتر زود ببریدش اتاق عمل زنم داره میمیره از درد خلاصه منو حاضر کردن با کلی گریه و زاری بردن اتاق عمل دیگه داشتم رسما میمیردم از درد ساعت ۲ و ۱۰ دقیقه بود التماس میکردم زود آمپول رو بزنین بی حس بشم وای من دارم میمیرم و اینا کسی جواب نمی‌داد تا اینکه ساعت ۲ ونیم شد آوردن آمپول رو از کمرم زدن از سینه هام به پایین کلا بی حس بودم چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه شنیدم دکتر گفت گل پسرتم به دنیا اومد مبارکت باشه دیگه تموم دردام یادم رفت زود حاضر کردنش آوردنش گذاشتن رو سینم بردن اتاق ریکاوری پرونده تشکیل دادن بعد بردن به بخش اینم از زایمان من
گفتنش نوشتنش خیلی راحته و من اصلا استرس نداشتم موقع رفتن به بیمارستان میگفتم که میتونم و اینا ولی واقعا برام سخت بود اونم چون رحمم دیر باز میشد
یه نفر هم از صبح ساعت ۸ اومده بود بعد از ظهر ساعت ۴ و نیم زایمان کرد دادن به بخش
مونده به بدن من که نتونستم سزارین برام واقعا عالی بود
مامان افرا مامان افرا ۸ ماهگی
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت ۲
از معاینه های پشت هم خسته شده بودم بچه توی کیسه آب نبود همون ماما ها و دکتر هم نگران شده بودن خیلی گریه میکردم خیلی درد داشتم
دکتر آمد گفت فایده نداره باید خودم با دست باز کنم دهانه رحمت رو
خیلی اصرار میکردم نمیخام ببرین سزارین کنین اما یه گوش در بود اون یکی دربازه شوهرم هی میومد پشت در و سروصدا می‌کرد صداش رو می‌شنیدم اونم صدام رو میشین اون گریه میکرد منم گریه میکردم اما واسه هیچکس مهم نبود که من ساعت هاست دارم درد میکشیم ساعت حدود ۸ شد دکتر باید تو دردات معاینت کنم وقتی درد داشتم خودشون دست رو میکردن داخل دکتر منو از دو کرد چهار انقدر درد داشت که از حال رفتم داد میزدم ولم کنین و بهشون بد و بیرا میگفتم دم به دقیقه میومد معاینه می‌کرد ساعت ده شد من هنوز چهار سانت بودم باز آمد اون دستش لعنتیش رو کرد داخل تا هنوز همون ۴ سانته دست و پام رو گرفتن تا تکون نخورم چهارتا ماما و یه دکتر بالا سرم بود منو از چهار به هشت رسوند ولی اینقدر درد داشت که قابل توصیف نیست خیلی اصرار کردم منو ببرید آب گرم نبردن اینقدر تو حال خودم نبودم رفتم تو دست شویی شیر آب گرم رو رو خودم باز کردم آمدن کلی باهام سروصدا کردن با هر بار معاینه کلی خون ازم میرفت و من هی بی حال تر میشدم
مامان باران مامان باران ۸ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖