۶ پاسخ

لایک کن ادامشو بخونم

چه جور دردایی داشتی تو ۳۴ هفته

منم لایک کن بقیه شو بخونم

منم لایک کنین بخونم

لایک کنید ادامه رو بخونم

منم دقیقا مثل تو از 34 هفته درد زایمان و انقباض داشتم جوری که از درد نای حرف زدن نداشتم و چشام از درد سیاهی میرف و هر دو سه روز میرفتم دکتر و بهم آمپول جلوگیری از زایمان زودرس میداد و شیاف ولی بازم درد داشتم و بلخره توی ۳۷هفته نامه سزارین داد

سوال های مرتبط

مامان تیام مامان تیام ۱ ماهگی
مامان شایان مامان شایان ۱ ماهگی
سلام تجربه زایمانم رو میخوام براتون بگم پارت ۱
تا ۱۹ مهر من دردام طوری بود نصف روز می‌گرفت بعدش تموم میشد میرفتم زایشگاه اما میگفتن حرکت بچت خوبه برو هر وقت دردت گرفت بیا معاینه کردن گفتن یه سانت باز شدی از اون روز تحرک و هر کاری که فکرشو کنید انجام دادم دردام زیاد میشدن ولی ادامه دار نمیشدن و ول میکردن از پله بگیر تا رابطه .
۲۱ مهر شبش رفتم پیش یه ماما که کارش خوبه البته بگم من از شهرستانم
معاینه کرد گفتش هنوز همون یه سانتی بعدش دردام شروع شد رفتم خونه تموم شد 😂 یعنی موندم خودم
گفتش که اگه دردات تموم شد فرداش برو بیمارستان ۲۲ مهر صب ساعت ۹ راه افتادیم بیایم مشهد ماشینمون خراب شد راه نیافتاده بودیم که گفتیم با اسنپ بریم خلاصه ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود راه افتادیم یکمم طول کشید تا برسیم شد ۱۲ و نیم رسیدیم بیمارستان امام رضا بعد منو مامانم و شوهرم همگی دستامون پر وسیله پیاده رفتیم سمت زایشگاه تا معاینه کردن و چک کردن گفتن هنوز جا داری ۴۱ هفته شدی بیا بستری شو من ۴۰ و هفته ۳ روز بودم طبق آن تی
یکمم استرس داشتم دیر بشه ولی از طرفی حرکات شایان خوب بود ولی بازم استرس داشتم گفتم خودم میخوام بستری بشم و بستری کردن شد ساعت ۲و نیم من بستری شدم
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۹ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۱
۳۶ هفته که شدم کلینیک معاینم کرد و گفت دو سانت بازم ولی سر بچه کامل جاگیر نشده تو لگن ورزش و پیاده روی کن ۳۷ هفته و ۴ بیا برا معاینه تحریکی ...‌.‌‌
رابطه بدون جلوگیری داشتم و رقصای لگنی و ورزش و پیاده روی و پله زدن که دردام شروع بشه ولی نمیشد
تا ۳۷ هفته رفتم برا معاینه تحریکی و بعد اون دردای کاذبم شروع شد چند روز دردای نا منظم کم و کوتاه داشتم که شدتش بیشتر نمیشد زمانش تغییری نمیکرد
خلاصه درد زایمانی نبود تا یروز کل همتم و جمع کردم ورزش و رقص و همه رو باهم انجام دادم شب قبلشم رابطه داشتم و ۴۰ دقیقه اسپرم و گزاشتم بمونه بعد رفتم حموم آب گرم
حین رقصا و ورزشا حس کردم یچیزی اومد ی ترشح خیلی بزرگ و خونی مثل خلط بود زنگ کلینیک زدم گفتن بیا معاینه رفتم معاینه کردن گفتن دهانه رحمم هنوز دو سانته ولی سر بچه کامل اومده تو لگن و دهانه رحمت به حدی نازک شده که امشب میتونم بفرستمت بیمارستان
گفتم خو باشه یکم تحریکم کرد بعدش دردام بیشتر شد و منظم و زمانش کوتاه تر میشد رفتم بیمارستان که اگ خودشه زایمان کنم که اونجاهم با اجازتون دونفر مثل وحشیا معاینم کردن و همون کارمو ساخت..........
گفتن نمیتونیم بستری کنیم باز نشدی برو تا فردا بعد از ظهرم زایمان نمیکنی
هیچی دیگ رفتم خونه دست از پا دراز تر گرفتم خوابیدم فرداش دوباره انقباض داشتم تا ۱۰ شب دمنوش بابونه درست کردم خوردم دردام و انقباضاتم رفت گرفتم خوابیدم
ساعت سه شب حس کردم یچیزی ازم ریخت سریع پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه آبه
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۲ ماهگی
•پارت ۳•
..رسیدیم خونه بابام مامانم دم در بود من پیاده شدم رفتم دسشویی ..پسرمم راضی نمیشد بره تو هی میگف مامان هم بیاد خلاصه مامانم یجور دست بسرش کرد رفت پیش داداشم(داداشمو خیلی دوس داره اون قلقشو بلده)..مامانم اومد سوار شدیم رفتیم دررررد بدیم داشت انقباض بود همش..رسیدیم بیمارستان ..رفتم زایشگاه معاینم کردن گفتن ی سانت بازی فقط ایقد ناااراحت شدم فک میکردم الان ی ۴ سانتی بازم بستری بشم ..ب ماما خصوصیم پیام دادم ک من بیمارستانم دردام شروع شده ی سانت بازم .. بعد گفتن بیا برا نوار قلب ..دراز کشیدم چیزای نوارو وصل کردن بهم .. گفتن ضربان قلب بچه پایینه ی سرم بم وصل کردن ..من همش درحال رفت وامد دسشویی بودم بعد اومدن ی سرمم وصل کردن بهم دیگ واویلااا😢اقا تا سرمو وصل کردن من دسشوییام بیشتر شد هی میرفتم ومیومدم نزدیک ۱۵ باری رفتم دسشویی تا سرمه تموم شد ساعت ۳ شب بود مامانم اومد تو پیشم طفلی کلی بیقرار شدع بود بیقراریامو میدید ...من دیگ نمیتونستم دردارو تحمل کنم ..چون خیلیییی بدنم ضعیف شده بود تو ماه نهم ..استانه تحملمم اومده بود پایین برعکس زایمان اولم..گفتم ب مامانم ب مامام زنگ بزن بگو بیمارستانیم اینا بذار بیاد رنگ زد مامانم ..مامام گفتش ک ابادانم اهواز نیستم دنیا رو سرم خراب شد ولی گف خودمو زود میرسونم اگ ب ۴ سانت رسید زنگ بزنیو بازهم بهم زنگ بزنید