۴ پاسخ

احتمالا از دندونه

بهش حق بده بچه ها شب ها بیشتر جای خالی باباشونو حس میکنن و بهانه میکنن

پسر منم چند روز مریض بود حالا لجباز شده اینقدر مشق تو سر خودش میزنه سرشو مکوبه رو زمین جیغ و داد و گریه که خستم کرده

عزیزم برای هر دوتاش با همه،بعضی وقتا بچه ها قشقرق به پا میکنند.اول بغلش کن باهاش همدردی کن و مثلا بگو میدونم دلت برای بابایی تنگ شده،دل منم تنگ شده بیا باهم بهش زنگ بزنیم و بعد تلاش کن حواسش رو پرت کنی.گاهی فایده نداره باید گریه کردنش توی بغلت تموم بشه،خودش آروم میشه.ولی موقع گریه ترکش نکن

سوال های مرتبط

مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔