وای خدای من چقدر ترسیدم 😱😰
.
.
.
آقای همسر هنوز سرکارن و گفتن امشب هم مثل هرشب دیر میان 😤
منو زینب خانوم هم تنهاییم تو خونه ،گفتم بیکارم پاشم دستمال کشی کنم که فردا برم خونه ی مامانم باهم بریم مزار بابام
یهو برگشتم دیدم زینب پشتمه 😬چند روزه یادگرفته سینه خیز میاد جلو
آنقدر ترسیدم یهو جیغ کشیدم🤣😅قلبم افتاد تو معدم از دست این دخملی

ای جان عزیزم
چه تابلو فرش خوشگلی ازکجا گرفتین

ای جااان😍😍

هههههه خداحفظش كنه

وای خیلی سخته همسر تا دیر وقت سرکار باشه من اصلا طاقت ندارم 🥲

سلام عزیزم خوبی؟ میدونم بی ربطه به تاپیکات ولی الان ک تاپیکای قبلتو خوندم دیدم زینب توام خلط و آبریزش داشته. بهتر شده؟ زینب من خییییلی آبریزش داره خلط هم داره 5 روز آموکسی سیلین دادم فرقی نکرد 25 روزه اینجوریه همه چی امتحان کردم دکترش دوباره آنتی بیوتیک داده دوس ندارم اینهمه آنتی بیوتیک بدم بهش. تو آزیترومایسین دادی ب زینبت؟ فرقی کرد؟