۱۷ پاسخ

بقيه رو بي خيال آرامشتو مديون خودت و زندگيت و شوهرت بچه ات بدون
به خاطره حرف ديگران. حال دلت و بد نكن
وقتي چيزي گفتن توام با آرامش بگو تا بفهمن داري از زندگيت لذت ميبري

دقیقا من دخترم خیلی اذیت میکنه ن عدا میخوره همیشه نق میزنه باید کلی باهاش بازی کنم تا غذا بخوره دست تنها شوهرم باشه کمکم میکنه متاسفانه خیلی خونه نیس بخاطر شرایط کاریش ی روز خیلی کم آوردم سر دخترم داد زدم خودم دلم نمیخواست اما شرایط جوری شد داد زدم خونوادم درکم نکردن مامانم گفت میخواستی بچه نیاری وقتی نمیتونی

ولی خانواده خودم خیلی کمکم کردن مخصوصا خاهر کوچیکم نمیدونم چطوری جبران کنم

مال ما همسرمون هم درک‌نمسکنه

این متن که گذاشتید چقدر خودمو به یادم آورد من خیلی کمک کننده بودم ولی خودم... من حتی فراموش شدم چون مثل قدیم نمی تونم دایره معارشرتمو ادامه بدم

میفهمم چی میگی
من خانوادم خیلی کمکم میکنن حیف که راهمون دوره

منم 😔

من برعکس خانواده ام مخصوصا مامانم همیشه کمک میکنه ولی همسرم نه به نظرم همسر آدم کمک کنه یه چی دیگه...

من چن وقت پیش ب خواهرم گفتم یاسمین اذیتم میکنه نمیزاره کارامو بکنم نمیزاره غذا درست کنم خیلی راحت بهم گفت خب غذا درست نکن 😏مگه میشه خب غذا درست نکنی من همین جوری دارم روز ب روز لاغر میشم اصلا درک نمیکنن خانوادم نزدیکمن ولی اصلا کمک حالم نیستن اما پسرم با شوهرم کمک میکنن

خوبه همسرت درکت میکنه همسر من از منم بدتره

کاش حداقل همسرم درکم میکرد😭

دقیقا منم اینجوری فکرمیکنم

بنظرم مهم همسرته عزیزم بقیه رو بیخیال😉

اخه خاتواده هامون و پدر و مادرامون خودشون چنتا بچه دارن سخت تر از اینهارو پشت سر گذاشتن. با خودشون میگن تو یه دونه بچه اینا دارن غر میزنن😅

اره واقعن ولی کو کسی ک بخاد قدر دان باشه هنوز طلبکارم هستنن ک وظیفته!

دخترچطوره خوبه بهترشده؟

بخدا منم

سوال های مرتبط

مامان دلنیا مامان دلنیا ۱ سالگی
تنها چیزی ک تو بچه های مردم میبینم و حسرتشو میخورم چرا دختر من اینطور نیست خوش غذاییشونه لامصب میریم مهمونی بچه نشسته پیش مامانش همسن دختر منه هم خودش میخوره هم مامانش میده تا ته ظرفشویی خورد ماشالله اونوقت بچه من ی قاشق میخوره دیگه لب نميزنه ب هیچ سراطی هم مستقیم نیس جلوش میزارم نمیخوره خودم میدم نمیخوره غذایی ک دوس داره درست میکنم نمیخوره انگشتی هم نمیخوره آبکی هم نمیخوره بخدا شده تنها غصه زندگیم 16 ماهشه و 8 و نیم کیلو امکان نداره جایی بریم با تیکه بهم نگن ب این بچه نمیرسی در صورتی ک من از صب ک بیدار میشم تو فکر اینم چی درست کنم بلکه ی لقمه بخوره ماشالله فعالیتش هم زیاده و یکسره سرپاس میچرخه اما خیلی ریز مونده نسبت ب همسن و سال هاش بچه های کوچیک تر ازش الان قداشون بلند تره، اشتها آوری نمونده امتحان نکرده باشم مولتی ویتامینی ک نداده باشم هیچ تاثیری نداره 🤦🏻‍♀️توروخدا ی راه چاره نشونم بدید چیکار کنم ب غذا خوردن مشتاق بشه حتی میوه هم نمیخوره این بچه شیر خوردنش هم شده فقط موقع خواب تو بیداری اصلا نمیخواد، آزمایش هم گرفتم خون و ادرار و مدفوع خداروشکر سالمه و هیچ مشکلی نداره اما این لاغریش و وزن نگرفتن و ریز موندنش خیلی داره نگرانم میکنه توروخدا اگه راهکاری دارید بگید بهم
مامان مهرسام🔥☀ مامان مهرسام🔥☀ ۱۶ ماهگی
نمیدونم چرا وقتی از بچه داری خسته میشم حساس میشم رو خانواده همسرم
تو ذهنم همش باهاشون دعوا میکنم دلم میخاد پاچشونو بگیرم و و و...
(البته تاحالا همیشه احترام بوده و بس ازطرف من)
امروز روز خیلی سختی داشتم.مهرسام طبق معمول هرروز چشماش باز نشده میخاد بره بیرون
صبحا حتی نمیتونم چیزی بخورم تا وقت ناهار
کاملا دراختیارشم همش بغلمه باید ببرمش حیاط و بازی....تاظهر

مهرسام ی سره نق میزد اویزون بود اینقدد حالم بد بود ک نمیتونشتم بغلش کنم
نشستم گریه کردم تو حال خودم بودم یهووحلقه هوششو روی سرم پرت کرد
منم حالم عادی نبود داد زدم سرش....🤕
اینقد حالم بد بود تا عصر ک پزیود شدم...
اخه من هرروز کجا برش دارم برم...چقد بی کسی بده،چقدر درک نشدن بده...
البته خونه مادرشوهرم نزدیکمه ولی خب حتی رو نمیده ک برم...
هرروز دختراش اونجان کل تابستونو و دور همن
هرچندوقت جمعه میرم پیششون اگه گلایه کنم از بچه داری ،بگم خستم میزنن تو برجکم...
میگن همممه بچا همینجورن،بچس دیگ
درصورتی ک میدونن مهرسام خیلی بچه اذیت کن و نق نقوییه ک نمیخان برم اونجا بخاطر اذیتش
همه بچا رو میبرن اونجاباهم بازی کنن ولی من و بچم چی...باید کنج تنهایی شبو روزو باهم سر کنیم
دلم واقعا میسوزهههه
تازه تا چشمشون میخوره بهم میگن بچه تنهاس یکی دیگ بیار