۱۲ پاسخ

البته تنهای تنهام نمیشه گفت!
خدا هر لحظه باهامون هست وگرنه به اندازه یه چشم بهم زدن نگاهش رو برداره رو زمین بند نمیشیم...

کلا دو ماه از بارداری ام مونده بود و خوشحال و خندان بودم که ایول تا الان مریض نشدم😅 که یهو زد این ویروس جدیده رو گرفتم.

واقعا حضور خدا رو پیشم حس کردم... منی که تا یه عطسه ام می‌گرفت و کلی قرص میخوردم تا جلوی مریضیم رو بگیرم اگه خدا نبود نمیدونستم چطور با حداقل دارو باید تحمل کنم و با استرس هاش کنار بیام!

اما همینکه روزانه به شکل های مختلف حالا نماز، دعا، قرآن باهاش صحبت میکنی اون ته ته قلبت بهت میگه بچه ات رو ما دادیم خودمونم سالم میرسونیم دستت... اینطوری میشه که درد و نگرانی ها برات قابل تحمل میشن چون تا اون بالایی نخواد برگ از زمین نمیفته🍃

دوست داشتی لایک کن بقیه بخونن😉❤️من چند وقت یبار یه دلنوشته همینطوری پست میکنم😁

شما حضور خدا رو کجاها حس کردید؟🥹

اعتماد کامل داشتن به خدا دل آدم و قرص میکنه وقتی کاملا خودتو به خدا بسپاری و به حکمت و نعمتش ایمان داشته باشی هر اتفاقی هم بیفته تو میدونی که به صلاح بوده و اینکه خدا هیچوقت هیچوقت بد هیچ بنده ای و نمیخواد و همیشه بهترین ها رو برای هممون میخواد...و ذهن انسان هم خیلی مهمه که همیشه به چیزهای مثبت فکر کنی و سریع منفی ها رو از ذهنت دور کنی❤️

خدا نور امیدمه خدایااااا خیلی شکرت وجود خدا رو توو قلبم توو مغزم حس کردم خدایااااا شکرت که هوامو داری انشاالله دوران بارداریمون رو بسلامتی بگذرونیم ب امید خدا بچمونو سالم بغل بگیریم آمین 🧿😍♥️🙏🤲

چقدر عالی و تاثیر گذار بود حقیقتا با این تاپیک کیف کردم دمت گرم واقعا🥹❤️

فکر کردم فقط من اینجورم

سلام مامانا من امروز رفتم دکتر بازم کم کاری تیروئید دارم تو رو خدا دعا کنید رو بچم تاثیر نزاره و پسر کوچولوم انشالا سالم باشه

حضور خدا رو در همه جا حس کردم مخصوصا وقتی که ۲۰ هفته بودم خواستن ختم بارداری بدن

یعنی انگار یه نور امید تو تمام ناامیدی هام بود این پیام و چقدر بهش نیاز داشتم 🥲دقیقا تمام حرفای دل منو زدی و الان دوماه از بارداریم مونده و ویروس جدیدو گرفتم و نابودم ولی به امید خدا و وجود این فسقلیه ک سرپا نگهم داشته 🥲

عالیه
تا خدا نخواد برگ از درخت نمی افته،😍😄

چقد حق بود ❤️
چقد هرروز داره با نگرانی می‌ره جلو 🥲
فقد خداحفظشون سالم برسونه به بغل ما

دمت گرم
خیلی خوب گفتی

چقدر حق بود 👌

سوال های مرتبط

مامان دونه انار❤️هدی مامان دونه انار❤️هدی ۳ ماهگی
سلام مامانا، ازونجایی که هرکس بچش به دنیا میاد از خوبیا نمیگه و فقط از سختی هاش میگه و توی دل مادرای باردار ترس میندازن گفتم بیام تجربه ی دوستمو بعد یکسال بچه داری بگم:
سوال من ازش این بود که واقعا انقدر سخته بچه داری؟ چون از الان اون ذوقم رو گرفته تصور سختی ها.
و جواب دوستم:👇
نههه اصلاااا
ببینین این کارا و سخت گیریا همش ناخوداگاهه
ازشدت دوس داشتنه
که تو دلت نمیاد یه لحظه هم کنارش نباشی که نکنه اتفاقی بیافته چون هیشکی به اندازه تو دلبسته اون نیس
۹ ماه تو شکم تو بوده یه تیکه از وجودته
برا همین زود تر پیش‌بینی میکنی نکنه سردش باشه گشنش باشه چیزیش بشه و ...
و از فکر اون اتفاقایی که نیافتاده ولی تو تو ذهنت جلو چشمت میاد نمیتونی نگرانش نباشی
و هیشکی به اندازه تو نمیتونه مراقبش باشه
قلق هاش رو فقط تو بلدی
و اینقدر اینا حس و حالش قشنگه
که حاضری همه چیز رو بزاری کنار و فقط مادری کنی
و همه سختی هاشم به جون بخری باااعشق تمام
حتی اگه هرشب نخوابی
حتی تو اوج سختی و خستگی و درد
وقتی برات میخنده جونت درمیره واسش
وقتی خودشو بهت می‌ماله
میفهمی که اون میفهمه این همه عشقتو
وقتی هر مرحله رشد وتکاملش رو میبینی
دیوونه میشی از اینهمه ذوق
من حتی بنظرم این نوع عشق و دوست داشتن تو رابطه همسری هم نیست