از وقتی بچه ب دنیا اومده حس میکنم بین منو شوهرم دعوا زیاد شده ، ما واقعا تا قبل از ب دنیا اومدن بچه واقعا همدیگرو خیلی دوس داشتیم و احترام خودمونو خونواده هامون خیلی داشتیم
الان اصلا همه چی بهم ریخته😔خیلی حالم بده سره هر مسئله ای دعوا میشه من شهر دیگم پیش مامان بابام با چهل روزگی ی ماهگی بچم اومدم پیششون همسرم خیلی رو همه چی حساس شده ، بعضی وقتا حس میکنم منو کنار گذاشته حواسش ب همه هست ب مامان باباش خواهرش و حتی پسرمون الا من ، کل این چهل روز تاحالا با گریه و ناراحتی های یواشکی برا من گذشت نمیدونم بقیم اینجوری شدن یا ن اگ شدین راحلیم داشته ک دباره همه چی مث قبل شه

مامان هامین دچار افسردگی بعد زایمان شدی منم بعد از زایمان با همسرم اختلافم پیدا شد هر کاری میکرد من ناراحت میشدم بچه رو میزاشتم جلوم فقط گریه میکردم انقد با گریه به بچه شیرمو دادم الان که الانه آه می‌کشه دلم خون میشه هیچ وقت آزار و ازیت دوران حاملگی و زایمان و یادم نمیره و شوهرمو حلال نمیکنم

طبیعیه بخاطر هورموناس منم خیلی میجنگیدم با شوهرم رابطه جنسی داشته باش چن بار آروم تر میشی

چهل روز خیلی زیاده چجوری طاقت میاری برگردی خونه بهتر میشه من فقط خونه خودم راحتم بگو مادرت بیاد پیشت

منم تمام این حرفاتو با گوشت و خون و استخونم تجربه کردم حالا دخالت های مادرشوهر هم بذار روش بی احترامی های همسر و مادرشوهر به مامانمم بذار روش ، روزی هزار دفعه گفتم خدایا چه غلطی بود کردم بچه آوردم ، به نظرم ضعف ها و اختلافات خانواده تو همچین وقتایی میزنه بیرون

عزیزم منم نزدیک ۳ ماه خونه بابام بودم و همین مشکل رو داشتم 💔 همش حس میکردم شوهرم منو دوست نداره و بهم توجه نمیکنه دلیلش فاصله ای هست ک میفته الان دو هفتس برگشتم خونه خودم هنوزم حس نمیکنم مثل قبل ک عاشقم بود باشه 😓 خودش همش میگه اشتباه میکنی شاید واقعا ما خیلی حساس و زود رنج شدیم .

آره ماهم رابطمون بعد بچه پوکید به هم باید زمان بگذره تا اوضاع یکم بهتر بشه