تجربه زایمانم:

۴۰ هفته بودم که مجدد معاینه تحریکی شدم چون اصلا هیچ دردی نداشتم هفته امم بالا بود دردام اصلا شروع نمیشدن
بعده اینکه دکتر معاینه ام کرد گفت ۲ سانت بازی برات دستور بستری مینویسم برا زایمان میتونی بری بستری بشی ولی من هنوز درد نداشتم
امدم خونه و یه دوش گرفتمو به کارام رسیدم تا مامانم بیاد پیشم باهم بریم بیمارستان
تو راه بیمارستان احساس گرفتم یه خورده زیر شکمم حالت گرفتگی داره که میگیره و ول میده
رسیدیم بیمارستان و زایشگاه مجدد معاینه شدم گفتن ۲ سانتمو بهم گفتن برو یه چیز شیربن بخور ۴۵ دقیقه بعد بیا برا ان اس تی
همین که پامو گذاشتم تو حیاط بیمارستان یهو دردام کم کم شروع شد
تو این ۴۵ دقیقه دردام هی زیاد شدن
ساعتم من ۸ شب رفتم بیمارستان ۹ شب دردام شروع شدنو دیگه رفتیم مجدد زایشگاه ان اس تی و کارای بستریمو انجام دادیم دردش اول شبیه درد پریودی بود ولی رفته رفته بیشتر میشد
به نظرم زایمان طبیعی اینجوریه که خدا بهت قدرتشو میده که درداشو بتونی تحمل کنی

۷ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه

🌈ممنون ک تجربتو ب اشتراک گذاشتی

تو هفته های ۳۸ و ۳۹ دردایی مثل پریودی نداشتین اصلا؟؟

تولدش مبارک

ای جانم🥰
برای منم دعا کن میخام طبیعی زایمان کنم🙏🏻❣️

پس همون چهل هفته رو میخواسته پر کنه
خداروشکر که به سلامت نی نی تون رو بغل گرفتید
ممنون از اشتراک تجربه تون

وای من از زایمان طبیعی خیلی میترسم

سوال های مرتبط

مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۲ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان دلارا مامان دلارا ۲ ماهگی
سلاااام ماماناااا🙋🏻‍♀️
من همونم که زاییده بودم 😂 گفتین تجربه زایمانو بگو اومدم بنویسم براتون
جونم براتون بگه که من ۳۹ هفته و چند روز بودم ، دم دمای صبح یهو بیدار شدم حس کردم یه ذره خیسم ولی زیاد نبود
به ماماهمراهم زنگ زدم از خواب بیدارش کردم 😁 راهنماییم کرد یه سری کارا انجام دادم متوجه شدم احتمالا نشتی کیسه آبه ولی گفت چون هنوز هیچ دردی نداری بیمارستان نمیریم چون شکم اولی و درد نداری الان بری کلی باید تو بیمارستان بمونی و خسته و کلافه میشی و گفت کم کم ورزشایی که این مدت اموزش داده بودو شروع کنم
شروع کردم به ورزش و پیاده روی و طرفای ظهر کم کم دردام شروع شد اما قابل تحمل بود و فاصله ش زیاد بود ، مجدد بهش تلفن کردم گفت هر وقت درد داشتی یه نقطه برا من بفرست 😁
هی نقطه فرستادم و نقطه فرستادم کم کم دردام بیشتر میشد و فاصله نقطه فرستادنام کمتر میشد
بعدش گفت خب دیگه دردات زایمانی شدن باید ببینمت ، معاینه م کرد گفت خیلی خوبه ادامه بده
چند دقیقه یه بار قلب دخملمو گوش میکردیم و کنار خودش ورزشا رو ادامه میدادم تا اینکه یهو حس کردم اب ریزشم بیشتر شده
دوباره معاینه کرد گفت ازاده خانم کیسه آبت پاره ست و پنج سانتم شدی بدو بریم بیمارستان😁😍
در کمال تعجب پنج سانت بودم ولی دردام قابل تحمل بودن که البته ایشون گفتن چون از همون اول فعال بودی و دردات درد طبیعی خودته اینجوریه
رفتیم بیمارستان مامای اورژانس معاینه م کرد ۶ سانت شده بودم 😂😍
خوشحال و خندون رفتیم لیبر بازم فعالیتمو ادامه دادن
گفتن چون دردای خودت خوبه فعلا سرم فشار نیاز نیست
مامای لیبر نیم ساعت یه بار معاینه م میکرد و گفت که پیشرفتت خوبه و ادامه بده دیگه واقعا دردام شروع شده بود😂

ادامه رو تو‌ کامنت مینویسم
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
خب بالاخره منم وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم براتون .کسایی که نظرشون سزارین اختیاریه حتما بخونن😬
پارت1⃣

من تو ۲۰ هفته سرکلاژ شدم بخاطر طول سرویکس پایین و فانلینگ
بیشترش استراحت بودم و با استرس گذروندم و هر شب شیاف پروژسترون و اینجور چیزا...
خلاصه گذشت تا رسیدم به ۳۷ هفته جذاب و باز کردن سرکلاژ 🪡(تجربه باز کردن اونم تاپیک گذاشتم).
تو ۳۷ هفته معاینه شدم و یه سانت باز بودم .دوباره ۳۹ هفته معاینه شدم و ۲ سانت بودم .ناگفته نماند کلی ورزش هم کردم و شیاف گل مغربی و این حرفا💊.
تا ۴۰ هفته که زایمان نکردم و دکتر نامه بستری بهم داد واسه ۱۳ دی که میشدم ۴۰ هفته و یک روز به تاریخ سونوی ان تی..
صبح پنج شنبه ۱۳ دی ساعت ۷ رفتیم بیمارستان کارای بستری مو انجام بدم🏨 .همون اول معاینه ام کردن که همون ۲ سانت بودم ساعت ۹ و رب یه قرص زیر زبونی فشار بهم دادن تا ساعت ۱۲ و رب که قرص دوم رو بهم دادن هی ان اس تی میگرفتن و کم کم دردام داشت شروع میشد .منم تا میتونستم راه میرفتم و کمرمو قر میدادم و ورزش های نرم انجام میدادم. تا ساعت ۴ که انقباضام مرتب شده بود و شدید و رسیده بودم تقریبا به ۴ سانت .ماما اومد معاینه ام کرد در خواست تزریق اپیدورال کردم که گفتن به یه ۴ سانت فول که برسی هم اپیدورال میزنیم برات هم تماس میگیریم ماماهمراهت بیاد.
مامان 💗👶🏻panah مامان 💗👶🏻panah ۲ ماهگی
مامان مهدا👼 مامان مهدا👼 ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا..بعد از یه هفته اومدم با تجربه زایمانم..
من ۲۴ ام آذر معاینه شدم پیش ماماهمراهم با دهانه رحم ضخیم و دوفینگر..
از۲۵ ام بعداز ظهر حرکتای گل دخترم کم و ضعیف شده بود و من منتظر موندم تا فردا صبحش که برم بیمارستان و ان اس تی بدم،،هیچ انقباض و دردی هم نداشتم،خلاصه صبح روز ۲۶ ام رفتم بیمارستان شهدا که نزدیک خونمون بود و با توجه به اینکه متفورمینی بودم و ۳۸هفته و ۴روز شده بودم گفتم میخوام ان اس تی بدم،گفتن به چه علت،منم علتشو گفتم و سریع فرستادنم بلوک زایمان،اونجا بلافاصله معاینه کردن و گفتن دوسانتی و باید بستری بشی چون احتمال داره بچه خفه بشه تو دوهفته آخر..منم که ترس کل وجودمو گرفته بود زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم اینجا دارن برام تشکیل پرونده میدن و میگن باید بستری بشی،ایشونم با توجه به اینکه میخواستم گلپایگانی زایمان کنم گفتن با رضایت شخصیت از بیمارستان بیا بیرون و برو گلپایگانی ان اس تی بده، ماهم راهی گلپایگانی شدیم و اونجا ازم نوار قلب جنین گرفتن و باتوجه به کاهش حرکت جنین دستور بستری دادن تا زایمان کنم،،،خیلی برام سخت بود که با دهانه رحم دو سانت و بدون درد و انقباض مجبور بودم به روش القایی زایمان کنم اونم طبیعی..خلاصه از ساعت ۲ بعدازظهر با سرم فشار دردام شروع شد و تا ۱۰ و نیم شب تو دوسانت گیر کرده بودم😓
مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت2️⃣
البته نا گفته نماند من از ۳۸ هفته یک سانت باز بودم
و سه روز قبل از اینکه دردام شروع بشه رفتم معاینه تحریکی و در حد ۱۰ دیقه برام ماساژ دهانه رحم انجام داد ولی هنوز همون ۱ سانت بودم و پیشرفتی نکرده بودم..😐
خلاصه ک ساعت ۹ونیم رسیدیم بیمارستان اول ان اس تی گرفتن گفتن خوبه بعد معاینه ام کرد ۱ سانت و نیم بودم 🥺
گفت چون زایمان اولته تا ۳ سانت نشی بستریت نمیکنیم
ولی چون من ۴۰ هفته‌ بودم گفت میتونی با رضایت خودت و همسرت توی بخش بستری بشی تا فردا از طرف بیمارستان ازت سونو بگیرن و اگه مشکلی نداشتی مرخص بشی
منم از خدام بود ک بستری بشم🤣💃💃
دیگه شوهرم کارای بستری رو انجام داد و ساعت ۱۱ شب بود ک رفتم بستری شدم 🥲
با اینکه درد داشتم یه یک‌ساعتی خوابیدم ولی هعی بیدار میشدم از درد و دوباره خوابم می‌برد
دیگه از ساعت ۲ شب ب بعد دردهای خیلی بدی اومد سراغم😵‍💫
اونجا بود ک داشتم ب غلط کردن می افتادم ولی نمیدونستم ک این دردها در مقابل اون درد های اصلی هیچ و پوچ هستن😂
دیگه ساعت ۵ صبح یه پرستار اومد معاینم کرد گفت ۲سانت و نیمی منم تو باسنم عروسی شد از خوشحالی 💃🤣
گفت هروقت رسیدی ب ۳ سانت میفرستم تو بخش زایشگاه منم انرژی گرفتم از این حرفش و وقتی دردام می‌گرفت اسکات میزدم ولی با سختیییی🥲
از اول سالن تا آخرش ۱۰ باااار رفتم و اومدم تند تند مثل پیاده روی و شد ساعت ۶ونیم و خیلی دردام ببشتر شد اومد معاینه کرد گفت ۳ سانت شدی بلند شو بریم بخش زایشگاه 😍
واییییی خدا اینقدر میترسیدم ک نگو😭
دیگه مامانم تا وسایل هامونو تو اتاق جمع کرد و پرونده تشکیل دادیم شد ساعت ۷ و رفتیم تو زایشگاه....