۷ پاسخ

من بودم هیچ وقت به حرف خواهری که جلوی خوشحالی بچم رو بگیره گوش نمی‌کردم !
من از دو سال و نیم پسرم رو مهد می‌فرستم و فوق العاده راضی ام

من دخترم و میبرم ولی نه پیش یک
بعضی هفته ها 3روز
بعضی هفته ها 4روز
بعضی هفته هام 2روز
فقط به خاطر اینکه خیلی به خودم وابسته بود
الان خداروشکر خیلی بهتر شده جدا شده ازم
چون نیمه اولیه همین جوری شم کوچولوعه وقتی پیش 2بره
نخواستم دیگه یه سالم خودم زود تر ببرم خسته شه
این روزام که میره 2ساعتی میرم دنبالش
فقط به خاطر اینکه با بچه ها بازی کنه و اجتماعی شه
در کل خوب بوده به نظرم

عزیزم شاید هر کار بخوای بکنی یه عده بگن خوبه یه عده بگن بده نمیشه که با نظر دیگران پیش بری
شما به خواهرت بگی یه کاری نکن نمیکنه؟
عزیزم هر چیزی یه مزایایی داره و یه معایبی پسر من پارسال گفت میخوام برم فرستادمش هر هفته مریض میشد منم پش بندش مریض میشدم با اینکه تقویتی میدادم
امسال هم میگ برم گفتم نه نفرستادم حوصله مریض داری ندارم البته بازم مریض شده از دیروز
کلا هر مادری باید خودش بسنجه با توجه به شرایط
تو جمع بودن و بازی هم براشون خوبه
نسخه خوب خودت باش

منم دخترم از اول سال میره پیش دبستانی 1
هم خودش خیلی دوست داره هم تو همین یک هفته اخلاقاش فرق کرده و اجتماعی تر شده

سلام گلم من پیش ۱ گذاشتمش خیلی خوبه بچه ها اجتماعی میشن آموزش هاشونم خوبه

سلام گلم منم دخترم تنها بود همیشه فرستادم مهد خییییلی خوشش میاد اونوقتا همش بهونه می‌گرفت حالا ایقد خوب شده اجتماعی تر هم شده خواب و خوراکشم خوب شده.من که راضی ام

من فرستادم و فوق العاده راضیم
تازه یک خانمی بچشو نفرستاده بود الان کلاس چهارما بچش میگفت اشتباه کردم
چون اکثرا رفتن پیش دبیستدنی و دخترش چیزایی که اونا بلد بودن نبوده کلی افسردگی و اعتماد به نفس پایین
دخترم حیلی رفتاراش داره بهتر و اجتماعی تر میشه
اشتباهه نرن

سوال های مرتبط

مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد