تجربه زایمان ۲

تو دوره ای ک شرکت کردم میگفت اگه درد داشتین ، نمیدونستین کاذبه یا نه ، دوش اب گرم بگیرین ، دمنوش پونه یا نعناع درست کنین بخورین ، یا درداتون بهتر میشه ک کاذب بوده یا اگه واقعی باشه شدت میگیره و منظم میشه
منم دمنوش درست کردم خوردم ، بعد شام هم رفتم زیر دوش وایسادم ، همسرم ماساژ داد کمرمو یکم ، چند تا اسکات هم رفتم
یه ربع بعد دیدم هنوز میگیره کمرم ،ساعت ۱۱ بود زنگ زدم ماما همراهم ، گفت برو بیمارستان معاینه شی خیالمون راحت شه
منم ساک زایمان و پرونده ام رو با خودم بردم گفتم شاید بود ولی میترسیدم ، باورم نمیشد 😅
خلاصه ساعت ۱۲ شب رسیدیم بیمارستان ، مامای اونحا رو از خواب بیدار کردم😂 گفتم نمیدونستم دردمه یا نه خندید گفت معلوم درد نکشیدی 😐 چون معمولی بودم ، اه و ناله نمیکردم ، معاینه ام کرد گفت ۲.۵ سانتی ، اره راست میگی دردته😐😂nst ازم گرفت گفت برو خونه تا صبح استراحت کن و پیاده روی کن بیا ، به ماما همراهم گفتم ولی میدونستم اذیتم نمیتونم بخوابم ک ، nst ک تموم شد مامای بیمارستان خودش شک داشت ، گفت بزار یه بار دیگه معاینه ات کنم ، گفت داری باز تر میشی نرو 🫠 سونو هامو گرفت و همسرمو فرستادم دنبال تشکیل پرونده ، ساعت ۱۲:۴۰ بستری شدم ...
سرم برام وصل کرد ، بعد اون تا یکی دوساعت بعدی هر ۴ دقیقه دردم می‌گرفت دقیق ، حدود سی چهل ثانیه ، درسته اون تایم نفسم درنمیومد 😂 ولی خوبیش اینه میدونستم چند ثانیه دیگه تمومه ، خوبی زایمان با درد خودت همینه ،بعدش کلا درد میرفت ، درد منم اینجور بود ک کمرم تیر میکشید ، حرکت میکرد به سمت واژنم ، بعد شکمم تیر میکشید ، قشنگ دردم حرکت میکرد انگار

۲ پاسخ

گلم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

منم یک بار تجربه طبیعی داشتم اینم دومی هست ان شاءالله آسون باشه اولی 15ساعت درد کشیدم

سوال های مرتبط

مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت2️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۲جمعه

خلاصه همینجوری ک پارت قبلی هم گفتم هی دردم می‌گرفت ولی اون لعنتی درد کمر واقعا خیلی بد بود هر یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد جز کمرم جای دیگه هم درد نمی‌کرد بعد منم هی تو خانه راه میرفتم یکم بهتر میشدم یهو درد می‌گرفت داد میزدم شوهرم کمرم ماساژ میداد ولی واقعا ماساژ کمر خیلی خوبه خیلی درد کاهش میکنه اونای ک زایمانشون نزدیک حتما موقع زایمان امتحان کنن 😉
خلاصه دیگه تا ساعت ۸ صبح همینجوری بود بعد دیگه حتی نمیتونستم راه برم به پهلو دراز کشیدم شوهرم هم کمرم ماساژ میداد 😂
بیچاره هزار بارم بهم گفت بریم بیمارستان منم قبول نمیکردم آخه اونقد بد نبود چون درد با ماساژ کمتر میشد بعد بچه اولم هم بود منم با خود میگفتم اول هاش اس حتما یکی دوسانت تازه بازم شدم حتما ک دردش اخرا خیلی بدتر اس 😂😂 شوهرم هم ترسیده بود🤣هر چی میگفت بریم منم میگفتم نه عشقم آخه این اولش اس چون با گفتن مادرم زایمان طبیعی خیلی بد اس انگاری میمیری🤣🤣
گفتم بزار یکم دردم تو خانه بکشم
خلاصه دیگه ساعت ۱۱ بود با هر کمر دردی ک می‌گرفت گریه میکردم دیگه شوهرم گفت بریم حداقل اونجا سرم چیزی میزنن یکم خوب میشی منم قبول کردم لباسام پوشیدم سوار ماشین شدیم زنگ زدم مامانم گفتم بیا من میرم بیمارستان😅
خلاصه بیمارستان هم خداروشکر نزدیک بود یه ۱۰ دقیقه رسیدیم اونجا سریع ماما منو معاینه کرد بعد گفت زود زود پاشو منم گفتم چند سانت باز شدم😂😂😂فقط میخواستم بشنوم ک بگه ۵ سانت شدی ولی اون یه چپ نگام کرد چیزی نگفت 😅خلاصه زنگ زد دکترم گفتن سریع بیا ک فلان مریضت اومده (فول) اس😱😂
وای نگم ک من اون موقع چقدر خوشحال شدم 😂🤦‍♀️
بعد گفت ...
ادامه پارت بعدی 😂
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
پارت2
دیگه رفتم دراز کشیدم گفتم نمیشه معاینه نکنید من نرفتم زایمان طبیعی که این چیزارو نکشم گفتن نه باید ببینیم دهانه رحمت چقدر باز شده میتونیم صبرکنیم دکترت بیاد یا نه اورژانسی عملت کنیم که معاینه کرد منم باوجود اون دردایی که مثل پریودی بود میگرفت و ول میکرد معاینش برام دردناک بود که معاینه کرد و گفت یک سانتی میتونیم صبر کنیم ولی کیسه ابت نشتی داره دیگه ان استی وصل کردن بهم که ضربان قلب بچه و چک کنن دیگه زنگ زدن به دکترم و دکترمم گفت من تا ساعت ۴ میتونم بیام منم ساعت یک و نیم ظهر بود که رسیده بودم بیمارستان مجبور بودم یه دو سه ساعتی اون درد و تحمل کنم مثلا سزارین انتخاب کردم ک درد نکشم ک اخرم درد طبیعی کشیدم منم هی خوابم میبرد باز یهو درد میگرفت میپریدم دستامو مشت میکردم فشار میدادم تا اون درد کوفتی تموم بشه دردش بیشتر از درد پریودی ولی دقیقا همون نوع درد ولی خیلی بیشتر بعد در حد سه دقیقه میگرفت ول میکرد انگار نه انگار تا یک ربع بعد دیگه داشت فاصله دردام کوتاه میشد و تایمش طولانی تر منم تو یه اناق تنها نه گوشی همراهم بود نه چیزی مادرم و همسرمم پشت دره اتاق زایمان بودن...
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
شرح زایمان من ٫٫طبیعی٫٫

پارت اول:

سلام مامانا اومدم بعد یک ماه شرح زایمانم رو تعریف کنم...
اخرای ۳۸ هفته بودم تقریبا ۳۸ هفته و ۵ یا ۶ روز بودم که پیاده روی رو شروع کردم پسرمو پیاده می‌بردم مهد و برمیگشتم و اینم بگم دخترم خیلی اومده بود پایین جوری که بعد پیاده روی دیگه نا نداشتم از بس زیر شکمم درد میکرد،۳۹ هفته بودم رفتم بهداشت خانوم ماما معاینه شکمی کرد گفت دوسه روزه زایمان می‌کنی چون درد داری،گفتم نه من که درد ندارم،گفت متوجه نیستی رحمت سفت شده،برگشتم خونه شب شد خوابیدیم ساعت ۳ نصف شب بود با حس خیس شدن شلوار بیدار شدم ،دیدم بله کناره های شلوارم خیسه پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه م پاره شده و همش آب میریزه شوهرمو صدا زدم و پد خواستم ازش و گذاشتم و اومدم خونه وسایلام و مدارکا رو جمع کردم و زنگ زدیم به مامانم و راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴ اینا بود رسیدیم بیمارستان و من رفتم معاینه و گفت آره کیسه ت پاره شده و ۱ سانتی هنوز برو پرونده تشکیل بده بیا بستریت کنم ،شوهرم و مامانم رفتن پرونده تشکیل دادن و اومدن و با کمک مامانم لباسمو عوض کردم و لباس بیمارستان پوشیدم،تا ساعت ۶ صبح اصلا درد نداشتم
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
خب بعدش رفتم داخل معاینه برام انجام داد هنوز دو سانت بودم😵‍💫
انقد دردام زیاد شده بود دریغ از یه سانت پیشرفت😑
گفت برو یه ساعتی پیاده روی کن بعدش بیا تا ان شاالله کمکت کنیم امروز فارغ بشی هم خوشحال بودم و هم نمیدونستم چی در انتظارمه🤦🏻‍♀️
دردامم زیاد بود که دستمو گرفته بودم به میله راهرو بیمارستان میله بیمارستان از جا افتاد زمین😂😂🤦🏻‍♀️
بعدش اومدیم بیرون از بیمارستان بنده خدا مادرشوهرم کسی نبود بیارتش بیمارستان منم یه ساعت وقت داشتم همسرم گفت خب تو این تایم بریم دنبال مامانم منم گفتم بریم ساعتای ۱۲ بود رفتیم و تو ماشین دردام خیلی زیاد تر شده بود به حدی که به خودم میپیچیدم به ساعت که نگاه میکردم دیگه دردام شده بود هر ۳ ۴ دقیقه دیگه ساعتای ۱۲ و نیم بود به همسرم گفتم بریم بیمارستان دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتیم و من دوباره رفتم تو اتاق معاینه،اون روز از شانس من مامای همراهم شیفت بود و بچه ها رو خودش به دنیا میاورد از ساعت ۱ تو اتاق معاینه بودم و هی میکفتم مامای همراهمو صدا بزنید بیاد میگفتن میاد و نمیومد چون در حال انجام زایمان بود
خلاصه من خودم تنها اونجا بودم و با دردام😵‍💫 اصلا روی تخت نمیتونستم دراز بکشم و همش ایستاده کمرمو تکون میدادم و نفس عمیق میکشدم بیار بشین بیار پاشو تا ساعت رسید به ۲ دیگه ماما همراهم اومد و معاینه کرد کفت حالا رو به ۳ سانتی🤦🏻‍♀️ با خودم گفتم انقد دارم درد میکشم و اصلا پیشرفت خوبی ندارم اما خود ماما میگفت وضعیتت خوبه
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
خلاصه تمام وسایلامو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان اونجا که رسیدم زایشگاه همون روز کلی شلوغ بود حتی جا نداشتن من برم واسه معاینه،(من کلا یه اخلاقی دارم که دردو به رو خودم زیاد نمیارم)بخاطر همین تا رفتم تو بخش زایشگاه ماما همراهم که منو دید گفت تو ک داری میخندی پس حالا حالا ها تا زایمانت مونده😐گفتم ن بابا من درد دارم اینجوری نگام نکن😅خلاصه گفت بیرون منتظر بمون خلوت شد صدات میکنم بیا معاینت کنم،منم تو راهرو زایشگاه همین جور قدم میزدم صدام زدن رفتم داخل اومد معاینم کرد گفت ۲ سانت دهانه رحمت باز شده و موقعیت بچه خوبه همونجا معاینه تحریکی هم برام انجام داد و گفت برو از الان بستریت نمیکنم چون خسته میشی،پیاده روی کن و اگه دردات هر ۳ ۴ دقیقه شد و یا خونریزی داشتی بیا،بعد رفتیم خونه و بعد از معاینه تحریکی دردام شدتش بیشتر شده بود و لخته های خونی ازم میومد،خونه مه رفتم تو خیاط خونه همینطور قدم میزدم و حوله گرم به کمرم گرفته بودم و دردام تا ساعت ۱۱ همون ۵ دقیقه بود اما شدتش بیشتر دوباره به مامای همراهم زنگ زدم گفتم دردام شدتش بیشتر شده و نمیتونم تو خونه بمونم درد دارم و هم لخته های خونی ازم میاد میترسم🥴
گفت خب بیا دوباره معاینت کنم دوباره رفتیم بیمارستان و رفتیم زایشگاه من با اینکه درد داشتم با رفتم اونجا و با چهره خندون حرف میزدم باهاش میگفت تو هنوز داری میخندی ک😑🤣
گفتم چیکار کنم خب مامانم میگفت بایا یکم گریه کن شاید تحویل بگیرنت😂
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
خلاصه یه هفته مونده بود به زایمان اسهال شده بودم و از اونجایی که اینجا میخوندم که اسهال میتونه از علائم زایمان باشه کم کم خودمو آماده میکردم و میفهمیدم وقتشه😅
چهارشنبه ۱۴ آذر بود که ساعتای ۴ صبح با درد از خواب بیدار شدم دردم در حد دردای خفیف پریودی بود و هر ۱۰ دقیقه میگرفت چون دردای نامنظم زیاد داشتم اولش اهمیت ندادم تا ساعت ۵ شد دیدم دردام همینطور منظم و هر ۱۰ دقیقس تا ساعت ۶ همونطور تو تخت بودم و تحمل کردم ساعت ۶ دیگه پا شدم رفتم دوش آبگرم گرفتم(قبلا که دردام نامنظم بود دوش آبگرم که میگرفتم دردام تموم میشد)اما ایندفه همون ۱۰ دقیقه منظم بود بعد حمام، هیچی هم از دردم نمیگفتم به همسرم و مادرم ک هر ۱۰ دقیقس چون میدونستم خیلی هول میکنن و سریع میخوان منو ببرن بیمارستان😂
دیگه نزدیکای ساعت ۷ درد من هر ۵ دقیقه یکبار شده بود به مامانم گفتم و زنگ زدم به مامای همراهم گفت اگههر ۵ دقیقه یکباره یه چیز شیرین بخور و بیا معاینت کنم امروز خودمم شیفتم دارم میرم بیمارستان
مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۲ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت1️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
خب خب من از اول بارداری تا اخرش اصلا نه پیاده روی کردم نه ورزش 🤭
خلاصه تقریبا یه هفته مونده بود به زایمانم که دکترم دو بار معاینه تحرکی انجام داد آمدم خانه ظهر بود 🥲 منم گفتم ک دیگه دادم زیاد بشه از ظهر تا شب ساعت ۱۲ اینا کار خانه کردم با اینکه هیچی کاری هم نبود 🤣🤣مثلا ده بار شاید سرامیک های آشپرخانه را تمیز کردم کلا خانه را جارو کردم جارو کردنم هم ۲ ساعت طول میکشید😂 بعد با اینکه حیاط خانه تمیز بود سه چهار بار تمیز میکردم میشستم 😂خلاصه دیگه شب ساعت یک من هنوز شام هم نخورده بودم کمردرد زیاد داشتم ولی قابل تحمل بود بعد هم انقباض داشتم اونم با یکم راه رفتن و درست نفس کشیدن قابل تحمل‌تر میشد دیگه انقد کار کرده بودم خوابم برده بود تقریبا ساعت ۳ شب بود یهو با یه کمر درد شدید و انقباض ک با فاصله هر دو دقیقه که کل شکمم سفت می‌کرد بیدار شدم یکم تو خانه راه رفتم دیدم که شدیدتر میشه ساعت ۴ شوهرم بیدار کردم 🥲اونم با هزار بدبختی 😂😒 هر کاری میکردم بیدار نمیشد ک
خلاصه دردام دیگه یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد موقع که می‌گرفت داد میزدم عشققققم کمرررم😂😂🤣 (وای چقدر مسخره بود😂😂😂)
اونم کمرم ماساژ میداد یکم خوب میشدم خوابم می‌برد و اینم بگم ک من همیشه میخواستم یه چهار سنج سانتی باز بشم بعد برم بیمارستان
ادامه پارت بعدی 😂
نینی بیدار شد دیگه😉😂