۸ پاسخ

اوووووفففففف ک چقد رو مخن اینا منم یکیشو دارم میخام سرمو بکوبم ب دیوار

از همین دوره زاچی بیزاررررررررم دهنمو صاف میکنن

وااای بزنشششش

یه بار بیدار شد بدید خودش بخوابونه والا

بهش با آرامش بگو تازه خوابوندمش ... بی احترامی نکن اونم مادربزرگه... دوسش داره... فکر کن چند سال بعد تو بخوای نوه خودتو ببینی.. ذوق نمیکنی

یا موقع حرف زدی سریع بگو هیس تورو خدابچه خوابه

عب نداره میدونم خیلی سخته ولی یکم صبور باش تا این دوران زاچی تموم شه مهمون هات کمترشن ‌.بعد دیگع خودتی دخترت بخابین کیف کنین😍

بدون رو در بایسی بهش بگو توروخدا تازع خوابوندم بیدارش نکن

سوال های مرتبط

مامان فلفل🌶(متین) مامان فلفل🌶(متین) ۳ ماهگی
دلم پره ...قبلا با شوهرم رفیق تر بودم دردو دلام رو با اون میکردم...دوران بارداریم ک خیلی ارتباط خوبی داشتیم واقعا حس خوشبختی داشتم...بعد زایمان خیلی ازش دور شدم سرد شدم عصبانی میشم ازش بدم میاد همش فک میکنم چرا باهاش ازدواج کردم...اونم همش میخاد مادر بودنم رو زیر سوال ببره هی ایراد میگیره یا دخالتای بیجا میکنه بچه خوابه بیدارش میکنه داره شیر میخوره میاد ازم میگیرتش اونوقت وقتی گریه میکنه میاد ب من میده...یا میگم بگیر یه کم سرگرم کن من ب فلان کارا برسم بچه ک گریه میکنه اونم ادای گریه شو با صدای بلند در میاره نمیگه این بچه اس نازکه انقد با صدای بلند تو گوشش ادا درمیاره کر میشه ...مهمون میاد یا مهمونی میریم همش بچه رو ازم میگیره میبره جلو بقیه انگار میخاد نمایشش بده گریه ک کنه نمیده من شیرش بدم میگه شیر خشک درست کن ک خودش جلو بقیه شیر بده🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️تو کارای خونه کمک نمیکنه و بدتر هی ریخت و پاش میکنه ...البته کمرش هم درد میکنه نمیدونم شایدم من انتظارات بیش از حد دارم...روز تولدم یه هفته بعد زایمانم بود یه تبریک خشک و خالی هم نگفت البته از اول کلا اهل کادو و این چیزا نبود ولی وقتی بهش گفتم تبریک بگو هم گفت نمیگم💔روز مادر ک رفتیم خونه مادرش اصلا هم ب روی خودش نیاورد...من اولین سالی هست ک مادر شدم یه جمله ی روزت مبارک حقم بود💔همش هم ب تغییرات بدنم عکس العمل بد نشون میده هر چند به شوخی..اما بدم میاد میگه شکمت چرا آویزونه فلان جات چرا سیاهه سینه هات آویزونه 💔خب اینا تغییراتی هستن ک من برای به دنیا آوردن بچه ی تو به جون خریدم💔میدونم باید قوی باشم و الان ک بچه اومده صبور تر باشم ...