دوهفته اس دخترمو از شیرشب گرفتم ،دیشب با خوشحالی به مادرشوهرم میگفتم که موفق شدم شیر شب هیتی رو قطع کنم چون دندوناش خراب میشد ،شبا موقعی که بیدار میشه تکونش میدم میخوابه ،از شانسم امشب که سرما خورده بود اصلا نخوابید همش گریه میکرد که صب شوهرم برده بود پیش مادرشوهرم ،شنیدم که میگه بچه رو از شیر گرفته شب بهش شیرنمیده بچه از گرسنگی میمیره بعد میگه چرا گریه میکنه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️منم ناراحت شدم

خب حرفاتو بهش نگو من با مادرشوهرم درحد سلام علیکم در حالیکه عممه

چقدمث منی منم هردفعه خیلی ناراحت میشم ولی نمیدونم چرا دوباره هرچی میشه بهش میگم هردفعه هم میگم دیگه بهش نمیگم😐🤣

سلام میشه بگین چجوری از شیر گرفتینش ؟

وا عجب مادر شوهری مادر شوهر من خودش گفت کلا شیرشو قطع کن قبل اینکه بفهمه وخودمم بفهممم حامله ام

اصلا بهش نگو اینچیزارو
من یبار جلو مادرشوهرم به بچم قطره آ د رو دادم
ینی سرویسم کرد انقدر گفت
بچه دیر میخوابید میگفت از قطره ای ک دادی
بچه دیر بیدار میشد البته دیر بیدارنمیشد به چشم مادرشوهرم دیربیدار میشد میگف از قطرس ک بچه اینجوری شدع
واااای ینی روانی شدم اخر به شوهرم گفتم به مامانت بگو اون قطره ویتامینه دیگه منم غلط کنم قطره بدم فقط بگو تکرار نکنه
بعداز اون دیگه نگفتم به بچه اهن و مولتی و اینچیزا میدم.الانم میگه از پوشک بگیر فقط گفتم باشه. درحالیکه من نمیخوام الان از پوشک بگیرم

من دیونه رو بگو هی ازشزخم خوردم ولی باز حرفامو میرم میزنم باهاش